یکشنبه , ۲ دی ۱۴۰۳

گرانی وجود ندارد

بی هیچ مقدمه میخواهم بگویم واقعا گران شدن ِ اجناس ، بی کیفیت شدن ِ کالا ، نبودن ِ دارو ، عدم ِ سواد ِ پزشکان ، کشتار ِ غیر عمد ِ بیماران اتاق عملی بر اثر آمپول های تاریخ گذشته ، آمپول های بی حس نکننده ی دندان سازی ، گرانی خلال دندان ، نبودن ِ نوار بهداشتی چشمک ، گرانی کاندوم ، نایاب شدن ناگهانی قرص ویتامین ب 1، 300 در داروخانه های اطراف خیابان شیخ بهایی ، وارد نشدن ِ قرص های ضد بارداری یاز و یاس و الباقی ، گرانی لپ تاپ و یخچال و گوشی ، گرانی نان همه و همه دارد بر من ِ نویسنده فشار می آورد . . . 

زمانی که در مدرسه درس میخواندیم ، درس جغرافیا پُر بود از این که چغندر ایران ال است و بل است . . . مرکبات ایران حرف ندارد ، لبنیات که اصلا نگو و نپرس . . . سرسبزی استان گیلان و مازندران چه کم از سویس دارد ! رود پر آب ِ فلان در دنیا یکه خروش است . . . ما سرزمین چهار فصلیم و واقعا به خودم میبالیدم . . . .من بعد از خواندن این چیزها فکر میکردم واقعا ایران سرزمین است که کویر دارد ، کوه دارد ، جنگل دارد ، واقعا تمام دنیا در وطن عزیزم بود . 

امروز چی ؟

از حرف های مامان و بابا و زمان ِ شاح وقیح  بگذریم ! اصلا همه اش دروغ بوده . . . ما نه میخواهیم در امجدیه فرهاد را ببینیم نه اسکورپیو سه شب برایمان بخواند نه در چاتانوگا غذا بخوریم نه در استخر هتل اوین و . . . شنا کنیم نه فانفار برویم نه گوگوش را نگاه کنیم ، نه میخواهیم برویم جشن هنر شیراز ، اپرا هم خیلی بد است . موسیقی و تئاتر زنده بدتر است . از همه ی این ها بگذریم . من از زمان مدرسه دارم حرف میزنم . . . 

آقایان متصدی و راس کار نشین من نمیدانم حقوق ِ شما چقدر است ! واقعا نمیدانم من از خودم دارم صحبت میکنم به عنوان یک نویسنده ی بیکار ! این شما نبودید که مسخره میکردید زمان پیش از انقلاب را که صادق هدایت سرش را نمیتوانست بالا بیاورد که بگوید من نویسنده م . . . بگذریم از اسم شریف شغلی که دارم . . . یا شغلی که داریم . . . من به عنوان یک نویسنده ، مدت هاست به رادیو ی شما متن ها یم را نمیدهم . . . قدرنشناس و ناسپاسید . . . جای تشکر و احترام ، حرف مفت و گفتار ژاژ به ریش آدم میبندند . . . نمایش نامه ی رادیویی دفاع مقدس کار میکنیم ، سردبیرش دارد میزاید . . . کارگردانش گردنکش و سرکش شده یک خبر نمیدهند ، پول آدم را میخورند چون نویسنده را آفیس نمکنند و میخواهند با خط خودشان  یک چیزهایی را خط خطی کنند تا سهمی در پول داشته باشند . . . این هیچ . . . این آخری بود . . . بگذریم از پرسنل کلافه . . . وضعیت تلویزیون و برنامه ها چی ؟ یک زمانی مثل امسال ماه رمضان بود و همه نمیدانستند کنترل را چه جوری در دست بگیرند و این کانال اون کانال بزنند ببینند الیاس چه کرد ، علی نصیریان با هانیه توسلی ازدواج کرد ؟ سیروس گرجستانی به ده اش برگشت ؟ رضا عطاران و دوستان از مالزی آمدند ؟ آتیلا پسیانی چه کرد ؟ امسال چه خبر ؟

تکلیف نویسنده ی این سرزمین چیست ؟ یک قبر ؟ تکلیف یک کارگر ساده ی شهرداری که نان و پنیر نذری را میقاپد و یک گوشه ای کز میکند و سیگارش را هم برایش آتش میزنی چیست ؟ تکلیف زن سرایداری که بهش گفته اند نمیتوانی طبیعی زایمان کنی و باید سزارین شوی و پول ندارد چیست ؟ تکلیف این آب ِ پر از املاح چیست ؟ 

چه کردند که این همه خدا عذاب میدهد . شاید باید توبه ای کنند ؟ چه کسانی باید توبه کنند ؟ کسانی که جان و مال و عمر من و من ها را خورده اند . . . چرا این همه تکبر دارید ؟ آیا حضرت علی ع هم این گونه بود ؟ کی هستید ؟ من با کی دارم درد و دل میکنم ؟ با خودم در کوهستانی که صدایم به خودم برمیگردد . . . هیچ معنی ندارد بلیط سینما 6000 تومن بشود ، بلیط تئاتر 20 هزار تومن بشود . . . من مانده ام در این گرانی چطور این همه مردم ِ ما همان کسانی که از همین سالن ها بیرون می آیند و مینالند باز برمیگردند و سیگار بعد از تئاترشان را از تو میخواهند و ماشبن هم ندارند تا خانه بروند چون بنزین هم گران شده . . . ترافیک که بی داد میکند . . .رودخانه ی ماشین و دیوار آهن شده . . . خسته شدیم . . . خفه شدیم . . . تب به تنمان آمد از افسردگی . . .چه معنی دارد پول بلیط اتوبوس این همه بالا برود . . . این همه جیب زنی بشود ؟ 

چرا هنرمندان ِ این سرزمین از توی ناف ِ مادر هنرمند ، باید با تیغ بروند حمام که خودشان را بکشند یا فکر خودکشی کنند یا باید فکر کنند که متواری بشوند یا همه بخواهند که ترک وطن بکنند . 

اندازه ی یک کیسه خرید کردیم دیشب . چیزی نخریدیم . . . نسکافه ، چای و چسب درد و نوار بهداشتی بی کیفیت خارجی و قهوه و یک نرم کننده ی مو شد 90 هزار تومن . . . همه اش توی یک کیسه جمع میشد . 

عدم امنیت جانی و روانی هم نداریم ، پرونده ای اگر بخواهیم علیه پدرسوخته ای که پولمان را توی شکمش میزند باز کنیم 7 ماه طول میکشد . . . کتاب زیر سانسور جان میدهد . سینماگران ما در این عصر جدید باید توی کوچه ی سمنان زیر آفتاب جمع شوند و طلب کنند و دعوا کنند و حرف بزنند و فحش بشنوند ….هی ! شما باید به این سینما گران احترام بگذارید . اعتبار شما را در دنیا و اعتبار ما را همین ها درست کرده اند . . . به چه حقی کسی گمان میکند که پلیس است و حق این همه نظارت دارد و میخواهد پشت میزی بشیند که لایقش نیست ؟ کدام حق ؟ حق در آن بالا این را نمیخواهد . پدر و مادرهای این انقلاب بچه هایشان را خوب تربیت کرده اند که چه ببینند و چه نبینند . . . خوشبختانه ی خدا صحنه ی تماس جنسی نداریم اما با این وجود چه دلیلی دارد که کسی بخواهد بر ممیزی فیلم این همه ادای پلیس در بیاورند و این همه را از نان خوردن بی اندازد . . . دوستانی میشناسم که سالهاست منتظر ساختن فیلم اولشان هستند اگر سر موقع همان فیلم را ساخته بودند الان فیلم چهارمشان را میساختند . . . الان در دنیا به ما بیشتر میبالیدند . . . الان بیکار کم تر داشتیم . اگر به ما احترام میگذاشتید که در عرصه ی تئاتر با عشقی خود جوش کار میکنیم همه سرطانی نمیشدند . . امروز مرشد ترابی نیز رفت . . . 

مرشد ترابی عزیز . . . پارسال همین موقع میخواستم از ایشان گفت و گویی بگیرم . . . ایشان به علت حضور شاگردهایشان و عدم وقت و اینکه اگر به من وقت دهند ممکن است چقدر تومن از پولشان کم شود در لفافه این بی پولی را به من گفتند . . . خواستم با دوست عزیزم (م ) برای فیلم کوتاه سراغشان برویم . . . چه اشتباهی کردیم کاش میذاشتیم این هنرمندان نعره هایشان را در جایی بزنند . . . مگر چند تا سیاه و سعدی افشار و مرشد ترابی داریم . . . پایتان را از خرخره ی هنرمندان بردارید بگذارید نفسی بکشیم . من به هیچ چیز امیدوار نیستم .

من به هیچ بهتر شدنی امیدوار نیستم . من به هیچ ارزان شدنی امیدوار نیستم . من به هیچ اعتباری امیدوار نیستم . 

من میترسم . 

من هر روز با خواندن اخبار میترسم . 

من دیگر این دیار را دوست ندارم . هیچ معنی ندارد که بلیط کنسرت اساتید شجریان ها و شهرام ناظری ها این همه بالا باشد . . . هیچ معنی ندارد که در سالن های اصلی تئاتر برای کسانی باز باشد که لیاقت ندارند . . . بیشتر وقت ها چنین است . . . من . .. عکس نمیگرم که میلیونی از من بخرند یا نقش نمیزنم که ملیونی از من بخرند . من ابراهیم گلستانی دور و برم ندارم . . . من سایه و پشت و پناهی ندارم . . . نمیتوانم بفهمم بازیگر تئاتری که پرسه میزند توی اروپا و برمیگردد با چه وقاحتی حضور مدام خودش را در دنیای مجازی برای کسانی میگذارد که با کمترین در آمد ها دارند جان میدهند تا جان ندهند . . . من پول ِ باد آورده ی کسی که لیاقتش را نداشته باشد را حرام میدانم اگر این کلمه درست باشد . . . .من برای زنی که در داروخانه کار میکند و شب ها توی مانتو فروشی در دو شیفت و گاهی نصف شب ها زیر پل پارک وی هم می ایستد بیشتر احترام میگذارم . باید چه کند ؟  ؟   ؟ هزینه ی درمان ، ازدواج ، نفس کشیدن به قیمت جان آدمی دارد تمام میشود . . . شوهر میدزدند مردم تا اموراتشان بگذرد . . . خسته شدیم . . .  شاید هم این یک خواب است . گرانی وجود ندارد . من یک پیانو خریده ام . دارم دوباره درس هایم را تمرین میکنم . اگر دفترچه بیمه ام هم تمام شود مشکل پول سونوگرافی ندارم . میتوانم آخر هفته با دوستانم بروم جاده چالوس همه دنگی ماهی بخوریم . . . یا 30 هزار تومن برای تله کابین توچال ندهیم همان 3 هزار تومن بدهیم برویم بالا . . . آب تهران را بخوریم . . . از آلودگی سرب قطره توی کیف نگذاریم و دنبال رانیتیدین نباشیم که محصولات درجه یک معده مان را توی سرمان آورد . . . شبش هم نماز شکر میخوانیم . گرانی وجود ندارد و من آخر هفته توی پاریس هستم . برای اینکه داستان آخرم را با هموطنان دیگر یا با مردمان دیگر دنیا به همان زبان در میان بگذارم . . . نه من خواب میبینم .  

درباره ساناز سید اصفهانی

متولد 14 . 9 . 1360 در تهران ، از سن پنج سالگی وارد هنرستان عالی موسیقی شد و بعد به مدرسه ی هنر و ادبیات ِ صدا و سیما رفت . ساز تخصصی او پیانو بود که به صلاحدید خانواده از ادامه ی تحصیل در این رشته به صورت تخصصی منصرف شد و وارد رشته ی ریاضی فیزیک شد و پیانو را در کنار درس با اساتید مجرب به صورت خصوصی فرا گرفت . او دارای مدرک انیمیشن کامپیوتری از مجتمع فنی تهران میباشد و همزمان با تحصیل و کار در این رشته وارد دانشگاه سوره ی تهران شد و در رشته ی تئاتر ، گرایش ادبیات دراماتیک تحصیل کرد . همزمان با ورود به دانشگاه شروع به همکاری با مطبوعات شد . او با روزنامه هایی چون همشهری ، همشهری مناطق ، اعتماد ، اعتماد ملی ، شرق ، تهران امروز ، فرهیختگان و ماهنامه ی ادبی گلستانه ، مجله ی نقش آفرینان ، ماهنامه ی رودکی و سینما- چشم ( روح سرگردان موزه سینما )، ماهنامه ی سیاسی فرهنگی دنیای قلم . . . همکاری کرده است .

همچنین بررسی کنید

Beş soruda “Gandi Sokağı”nda Bir Gezinti

[ پرسه در خیابانن گاندی ، گفتگو با سانازسیداصفهانی گفتگو با سانازسیداصفهانی – مجله ادبی …