چند وقتی بود میس شانزه لیزه که از حضور در هر (جمع ) و هر کار ِ (جمعی ) گریز داشت ، هیچ خوش بین نبود . به هیچ چیز ِ جمعی و کاری که محصولش تداوم حضور ( یک جمع ) باشد ، اما یکی از روزهای گرم و داغ ِ تابستون که از آسمون آتیش میبارید و کولر ها هر چی زور در چنته داشتند روانه ی اتاق های روزمره میکردند و باز هم همه چیز گرم بود و کلافه کننده ، به سرش زد تا برای کنسرتی که آوازه اش رو شنیده بود گردنی توی طبقه ی سوم ( رودکی ) بکشد و حس ِ کنجکاوی ش رو جواب بده ، خلاصه که همه ی این سختی گرما و نامردی دوستانش رو فراموش کرد و نشست توی اتوبوس و روانه ی تالار وحدت شد . همان جا که خاطره ساز است . همان جا که خیلی خیلی ازش خاطره دارد و خیلی آدم های خاطره ساز از درش رفته و آمده اند و کیابیاداشتند و روزی روزگاری بود که نیست شده و نابود . اما امروز هم به لطف ِ بعضی آدم ها هنوز جانی به ساختمانش مانده . . . طبقه ی سوم تالار که هنوز چوب قهوه ای تاریخی اش بهش وصل است ، سالنی است که شاید هر نوازنده و هر موسیقی دوستی دوست دارد در آن حضور داشته باشد . یا تماشاچی و مخاطب باشد یا هم که نه نوازنده باشد و روی صحنه . قدمت و قامتش خیلی اصل و اصیل است . خود ِ همان جا ، مکان ِ مقدس است . میس شانزه لیزه کوله ی سنگینش را به دوش میکشید و از پله ها بالا میرفت و همین شنیدن موسیقی و سر و صدا و دست و داد و بیداد و تئاتر برایش یادآور روزهای زنده ی تئاتر و دانشگکده بود و همین بس بود . اما باید به آن سالن چوبی میرسید . خبر را پیش تر خوانده بود . بنا بود تمرین موسیقی را بشنود که برای سیاهان آمریکا بوده ، یک جوری جریان ساز شده ، توی کلیساها اجرا میشده . همین دوری از قاره ی امریکا ، همین دوری از آدم های سیاهپوست ، همین نشنیدن یا کم شنیدن موسیقی در کلیسا بهانه ی خوبی برای بودن در این تمرین بود چون هیچ کدام دم دستی نبود .
میس شانزه لیزه وارد سالن میشود ، صدای سازهای کوبه ای بلند است و رهبر ارکستر که اسمش ( هانیبال یوسف ) است ، در حال مشاهده است ، این مشاهده یک جوری ، شنیدن و دوباره شنیدن است ، در حال ِ دیدن و روئت گروهی که شامل ِ نابینایان ِ تیزهوش و بینایان ِ با انگیزه ای است که از اقصانقاط جمع میشوند تا یک ترکیب کامل شنیده شود ، یک مجموعه صدا . واحدی پر از اصوات ِ رنگارنگ ، موسیقی مرموز و دوست داشتنی . در این میان خانم (گلاب آدینه ) هم هست ، ایشان با مهربانی و منش ِ خودشان سعی میکنند به گروه ِ کُر که چهار ساعت سرپا ایستاده اند ، طرز ِ ایستادیی درست را آموزش دهد . یک ایستایی مخصوص این کار ، یک رفتار ِ کُری که این موسیقی میطلبد . بعد از اینکه یک میس شانزه لیزه ی خسته در این اصوات غرق میشود ، از دنیای روزمره کنده میشود و همه ی گرمای تابستان را پشت در همین اتاق بزرگ تاریخی خوش صدا خاک میکند و با دوربین وارد ِ صحنه میشود و تا زیر و بم همه ی سازها را از لنز دوربینش نگذراند دست بردار نیست . یک جوری موسیقی غیر کلیسایی کلاسیک که از دل همین موسیقی کلیسایی برخواسته است تکرار میشود ، بعضی اوقات نوازنده ها اشتباه میکنند یا گروه کر دوباره باید قسمتی را مجدد بخوانند . هر چه هست در همین تکرار است که درست میشود .
میس شانزه لیزه و گروه و دوستانی که میانشان احساس ِ نزدیک بودن و از یک قاره ی دیگر آمدن میکند در زنگ تفریح و زمان کوتاه استراحت در مورد کارهایی که قبلا کرده بودند حرف میزنند . میان آن همه بعضی آشنا هستند ، بعضی ها نابینا هستند و در شگفتی تمام چقدر کارشان را خوب انجام داده اند . همه ی اینها ، همه ی این تلاش ها ، همه ی این زنگ تفریح ها ، خود ِ زندگی است ، این جا تالار رودکی نیست این جا یک عبادت گاه است که میس شانزه لیزه در آن یک روز ، زندگی اش را و زمانش را به آتش نکشید ، آن را با کسانی قسمت کرد که همه ی دستها و نگاهشان برای این بود که سه روز اجرا داشته باشند و بتوانند تماشاچی ها را از کار ِ تازه ی خود که کمتر پیش می آید در سرزمین شان اجرا شود ، اجرا کنند ، همه ی این ها لذت است و تمام شدنی و خیلی حیف است که روزهای بعد و روزهای بعدتری این تداوم کارهای خلاقه نباشد . بعد از زنگ تفریح گروه که خسته از تمرین هستند با انرژی که در زنگ تفریح گرفته اند با سرزندگی میروند و پشت سازهای خود مینشینند و به حرف ِ رهبرشان گوش میدهند . دیدن نگاه های گروه ، درامز و پیانو و ساکسیفون و طبل و اصواتی که در میان این ها حرف و حدیثی دارد خیلی دوست داشتنی است .
بعد از اتمام تمرین روز ، شب شده . هوا تاریک میشود . همه ی گروه به هم خسته نباشید و ( تا فردا ) میگویند .
میس شانزه لیزه بعد از اینکه تالار رودکی را ترک میکند ، آهی از سر حسرت میکشد که سازش را به گروگان گرفته اند و دیگر نمیتواند لذت پشت ساز نشستن را تجربه کند . تن به روزمره ی همیشگی میسپرد و در تاریکی شب غرق میشود . همه ی صداها کم رنگ میشوند و ته مانده اش در ذهن میماند . . . به خانه برمیگردد و عکس ها را دوباره نگاه میکند . . . از دل آنها ، خنکی ، صدا ، هماهنگی ، نوا ، صدا ، هم صدایی ، یک صدایی و وحدت بیرون میزند و شب را رنگین کمانی میکند از صدای ساز و خاطره .
کنسرت آنسامبل مسایا به رهبری هانیبال یوسف در روزهای 11 و 12 و 13 تیرماه در تالار وحدت برگزار خواهد شد. اشعار قطعات به زبان انگلیسی است و یک قطعه فارسی نیز در کنسرت اجرا می شود.
www.tiwall.com/music/hanibalyousef
http://www.musicema.com/node/203795
رایسا آوانسیان، مازیار واحدی، هادی آریج و یاشار کاظمی خوانندگان این کنسرت خواهند بود و اعضای گروه کر را در بخش سوپرانو ورونیکا ملکداوودی، رامسینا ملکداوودی، ویدا محمودی، گوهار باغومیان، رایسا آوانسیان، الهام بخشی، مانیا حامدی، بهاره موسوی، لیلا مغان، مریم بحری، نکیسا نعمتنژاد و فریمهر حاکمزاده و در بخش آلتو شهپر مظلومی، آزاده رمضانی، آریان فدایی، پردیس مسیحپور، الهام نوبخت، ماندانا خلوتی، نورا هاشمی و در قسمت تنور یاشار کاظمی، هادی آریج، سهیل متین، صالح صالحی، حسین پاییزی، سهند فراهانی، سعید جعفرنژاد، احسان کریمخانی و در بخش باس مازیار واحدی، فراز تعالی، ریموند موسسیان، علیرضا مجد، تیام یوسفی، علی اردو، علی باقری و شاهین خلیلی تشکیل میدهند..
در این کنسرت، نوازندگان توانمند و برجستهای همچون سردار سرمست (پیانو)، ایمان جعفری پویان (ساکسوفون)، مهراد هزارخانی (گیتاربیس)، سینا پرتویی (درامز)، محمد شعبانی و عرفان قویقلب (پرکاشن) و امیرعلی رحمانی (دیجیریدو) ارکستر را همراهی میکنند. سعید محمدعلی بهعنوان مدرس سلفژ و پیانیست گروه کر و عرفان قویقلب بهعنوان مدیر هماهنگکننده آنسامبل مسایا در این اجرا با ما همکاری داشتهاند. همچنین بانو گلاب آدینه نیز با حضور پرمهر و پرافتخارشان بهعنوان «هماهنگکننده حرکات» در کنار گروه حضور دارند.
مقداری عکس را سنجاق میکنم به خاطره ی امشب .