جمعه , ۲ آذر ۱۴۰۳

چیپس 1000 تومن

 

راز ِ بقا 

میدونم که این جا موش هم با عصا باید راه بره ، اما بی صدایی و خاموش موندن هم یک جوری شیکم سیری رو میرسونه . ببینم تو که داری این طوری نگام میکنی ، تو که دستکش توی دستت نیست و خارِ گل پوستِ  دستت رو خراش داده ، نگاهت رو هیچ جک و لطیفه ای نمیتونه بخندونه . از ته دل ! یه خنده ی سیر . . . تو که سرفه میکنی هیچی نشده ،  توی این سن و سال !لای دود ِ ماشین ها ، تر و فرز میدویی این ور و اون ور و گُل میفروشی ، تو که امیدت رو باختی . از پشت شیشه ی ماشین به توی گرم و نرم و شاید دست ِ روی دست ِ یکی دیگه نگاه میکنی و برق انگشترش چشمت رو میزنه ، تو که به سیگار ِ توی دستِ زنی که همه جاشو بوتاکس کرده نگاه میکنی و  گل ها دود خورده ات رو پیشکش میکنی و خبر نداری که اون ها ، اون گل ها رو از جاهای دیگه میگیرن که ویترینش از یه قبر گرون تره ، و دلی و وجدانی هم  ندارن که برای شیکم گشنه ی تو بخوان خرج کنن . . . گل بخرن تا تو رو شاد کنن ؟ شوخی میکنی؟ تو که میری یه گوشه و فال هات رو از توی جیبت در میاری و حالا میگی فال . . خانم فال . . .آقا فال . . . فال بدم . . . تو که حافظ ِ توی دستت به مردم نگاه میکنه چقدر خود ِ تو رو حفظ میکنه . تو . . . تو که در این جنگ نابرابر ِ دنیا وامونده ای و امیدت به کاغذ پاره های توی دستته . . . میدونم چقدر ناراحتی . از شرم نگاهت نمیکنم . از شرمندیگه نه اینکه نخوام . آخه یه چهار راه قبل تر فال خریدم . قبل ترش نرگس و رز خریدم . . . منم که سر گنج نشستم . . . تو چه گناهی کردی . منم که پول هام رو از سر راه نیاوردم . از تو چه پنهون دلم میخواست چیپس بخورم . با دوستم چیپس و پنیر و قهوه بخوریم و بخندیم که دیدم یه بسته چیپس داخل وطنی شده هزار   تومن و توی نایلنش . . نصفش پره و خلاصه از خونه که بیرون میزنم باید اول برم دنبال جیب بری . . .تو نمیدونی آخه جیب منم تار عنکبوت گرفته . . . خود منم بدبختم . میدونی جیره ی ما رو روی یخ نوشتن . منتها تو آدمی …انسانی واستادی توی سرما . من نه  من صبح به صبح جیب میزنم . لاستیک پنچر میکنم . پیرزن خفه میکنم . با دوربینم آدم ها رو زیر نظر میگیرم . خلاصه کارت مردم رو میکشم و لاس میزنم و زن و مرد این و اون رو با کارهام  تلکه میکنم و هر کاری بتونم برای چندرغاز . . . تو نمیدونی همین ماشینی هم که توش نشستم مال خودم نیست مال صاحب کارمه . کُشتمش . الان پشت صندوق عقبه . تو داری دستهای خشکت رو به شیشه ی ماشین میکشی و میگی (گل ) گل . . . اما من دارم به بنزینی که میخوام روی این جنازه بریزم فکر میکنم که همین بنزینشم گرون شده . اما بهتر از اینه که بیان بگیرنم . میبرمش بیابون . میسوزونمش بعد  با زنش ازدواج میکنم . پول ها رو بالا میکشم . عتیقه ها رو میفروشم . زنه رو ول میکنم و میرم سراغ عشق زندگیم . . . آخه تو نمیدونی منم عاشقم . خدا یه چو بخت بده . از شانس بدم شدم عاشق سینه چاک ِ دختر ِ صاحاب کارخونه . دختره فوق لیسانسه . چشماش سبزه . لپاش مثل اناره . توی جیباش دلاره . همه اش خارج میره میاد . هیکلش خیلی لاغره . میخوام مواظبش باشم بگم باید چاق بشه . همه اش سرش گیج میره . توی کارخونه که میاد همه میفهمن . چکمه میپوشه رنگ و بارنگ . هزار رنگ . قرمز و قهوه ای و سبز . سفید و بنفش . یه انگشتری داره زمرد نشون . به من که نگاه میکنه دلم میره . میدونه من مال کجای شهرم . یه بار منو دعوت کرد تئاترشون . توی جنوب شهر اجرا داشتن . خوشم ازش . توی یه سوله اجرا داشتن . دیدم اونم خاکیه . عاشقش شدم .هر شب میرفتم کارشون رو میدیدم . نمیدونی تو آخه . دلم یه نخ سیگار خواست . سیگارم گرون شده . از توی جیب ِ جنازه کش رفتم . مرتیکه کَمل میکشه . اینم یه صاحب کار دیگه ی منه . آخه من نمیرسونم . باید چند جا برم تا بتونم ماهیانه در بیارم . تو نمیدونی قربونت بشم . انقدر این اتوبانم ترافیک داره که تو عین پشه چسبیدی به شیشه و نگاهت رو ول نمیکنی . آخه تو چه میدونی این سیگار هم مال خودم نیست . دارم فکر میکنم اگر تو بدونی من یه نفر رو کشتم و پشت ماشین گذاشتم چقدر میترسی . کاش تو رو هم استخدام کنم با هم برم ادم کشی نه ! نمیدونم . تو هم دلت چیپس میخواد . دلت میخواد قهوه بخوری . ببینم چند وقته صبح ها نیمرو نخوردی . من گرسنه ام . میدونم تو هم عین منی . راسته که آدم گرسنه ایمان نداره . بعدنم دستش رو قطع میکنن . چی کار کنیم ؟ چه جوری شیکممون رو سیر کنیم . از اون بدتر نخ دندون رو چی کار کنیم . میبینی تو رو خدا . چراغ که سبز میشه من نمیبینم . تو دوباره با من میای . از ماشین دل نمیکنی . تو داری میبینی که روی صورت من و روی لباس های من جای یه دسته . دست خونی . تو شک کردی . تو فهمیدی که من یه نفر رو کشتم . شیشه رو پایین میکشم . میگی : آقا فال میخری؟

درباره ساناز سید اصفهانی

متولد 14 . 9 . 1360 در تهران ، از سن پنج سالگی وارد هنرستان عالی موسیقی شد و بعد به مدرسه ی هنر و ادبیات ِ صدا و سیما رفت . ساز تخصصی او پیانو بود که به صلاحدید خانواده از ادامه ی تحصیل در این رشته به صورت تخصصی منصرف شد و وارد رشته ی ریاضی فیزیک شد و پیانو را در کنار درس با اساتید مجرب به صورت خصوصی فرا گرفت . او دارای مدرک انیمیشن کامپیوتری از مجتمع فنی تهران میباشد و همزمان با تحصیل و کار در این رشته وارد دانشگاه سوره ی تهران شد و در رشته ی تئاتر ، گرایش ادبیات دراماتیک تحصیل کرد . همزمان با ورود به دانشگاه شروع به همکاری با مطبوعات شد . او با روزنامه هایی چون همشهری ، همشهری مناطق ، اعتماد ، اعتماد ملی ، شرق ، تهران امروز ، فرهیختگان و ماهنامه ی ادبی گلستانه ، مجله ی نقش آفرینان ، ماهنامه ی رودکی و سینما- چشم ( روح سرگردان موزه سینما )، ماهنامه ی سیاسی فرهنگی دنیای قلم . . . همکاری کرده است .

همچنین بررسی کنید

Beş soruda “Gandi Sokağı”nda Bir Gezinti

[ پرسه در خیابانن گاندی ، گفتگو با سانازسیداصفهانی گفتگو با سانازسیداصفهانی – مجله ادبی …