دليلِ خامگياهخوار شدنم به هيچ وجه ، علمى و اصولى و با مطالعه نبود . روزى كه بشقابِ غذا پيش رويم بود جمله اى شنيدم توأم با كنايه كه سوپاپ اطمينانِ روانم را منهدم كرد ؛ غذا را پَس زدم و فكر كردم مدت هاست ( حاشيه نشين ) هستم و گرمايي كه از محضرِ اطرافيانم ميگيرم قدرت شمع را دارد نه آن تنورِ گرمى كه ( خيال) مى كردم ، مدت ها بخاطر از سرگذراندن ناملايمات سرسخت و خشك شده بودم – البته اين فاجعه همچنان ادامه دارد – و در خامى كودكى نابالغ و خيال پرداز مهر بى دريغ مى كردم و از هر لبخندى ، عشق را معنى و از هر سلامى ، سرسلامتى را مى جستم . فكر كردم چيزى بايد باعث مرگ ِ چيزى بشوم تا فردا زندگى بيشترى كنم . دم دستى ترين ( چيز ) خودم بودم . در اين تصميم لَب به هيچ غذاى گرمى نزدم . از غذا نگذشته بودم ، از منشأ آن گذشته بودم . در ميان اين روزه ى خودخواسته و حملِ عذابِ طرد شدن ، حاشيه بودن ، اولويت نداشتن ، رنج زيادى كشيدم كه موجب تبلور و خلاقيت تلخى شد كه در نوشته هايم و به خصوص در يكى از قصه هاى كتاب ( خيابان گاندى ) مى شود حسش كرد . بله من تماس با زندگى مورد علاقه ام را از دست داده بودم و سعى مى كردم با فرو كردن چنگال هايم در زمين دنبال بذرى باشم ، كافى بود اين بذر حقيقت داشته باشد ، در اين ميان مورد حمله هم قرار مى گرفتم . من زنى نبودم كه با معيارهاى دسته بندى شده ى جامعه همخوان باشم ، من خشمگين بودم و اين ( خشمِ برحق) من موجب قضاوت مى شد ، زيادى در محيط خشك و بى عاطفه بودن رسوايي طرد شدن را مياورد … چرا كه سعى مى كنى كويرى را گلستان كنى و در اين كارِ هر روزه به جاى پذيرش اين احساس زيبا تحقيرت مى كنند و به تو توهين مى شود و صد برچسب رويت مى زنند . تسلى دادن و ( حمايت ) در فرهنگ ما با تعارف هاى قربان صدقه رفتن و مودب بودن قاطى شده . انرژى ام را از دست داده بودم و با اين همه خطر كردم ، پوست انداختم و ديدم آنچه نامش ( عشق و زندگى ) ست را با پلاستيك و حباب هاى نازك تميز نميدادم . در اين فاصله با انواع و اقسامِ سايت هاى خامگياهخوارى و وگن و فوايد آن براى سلامتى رو به رو شدم . در بين دو راهى بودم چون همان قدر كه به اين علم اعتقاد دارم ، همان قدر هم از آن بى زارم ، بهتر است بگويم ترس دارم . در اين زمينه داستانى به سبك گوتيك و سورئال نوشتم و قصه ام از اين اصول وسواسش گرفته و نگرفته و در شكى ابدى درجا ميزند . اين قصه در ماهنامه ى ادبيات و انديشه ى (طرح) چاپ شده است كه مى توانيد با خريد اينترنتى آن به خيريه هم كمك كنيد.
برچسبجزیره در کهکشان جزیره درکهکشان ساناز سید اصفهانی ساناز سیدا اصفهانی ساناز سیداصفهانی ساناز سیداصفهانی میس شانزه لیزه سانازسیداصفهانی میس شانزالیزه میس شانزه لیزه نقد نقد آثار ادبی نقد اثار هنری نقد و نظر وبلاگ ساناز سید اصفهانی
همچنین بررسی کنید
Beş soruda “Gandi Sokağı”nda Bir Gezinti
[ پرسه در خیابانن گاندی ، گفتگو با سانازسیداصفهانی گفتگو با سانازسیداصفهانی – مجله ادبی …