یکشنبه , ۴ آذر ۱۴۰۳

وقتی شاعر خر و مرد فحش میشود !

 

بزبزقندی ، این جوری نگام نکن . . . میشنفی . . . چه بوئیه ! به به . . . بیا جلو . . . میبینی هان ؟ تو رو خدا اون چشای باباقوریتو باز کن . . . چه چرمی . . . این دستکش رو لورد آنگستروم تانژانتیوم سوم برام از ولایت خودمون فرستاده . . . نه که خیاط و دوخت و دوزش مال ولایت باشه نه خود لورد آنگستروم تانژانتیوم سوم اینو از شوروی برامون آورده بوده . . . دیده ما نیستیم داده چاپار . . . وقتی دستکش رسید در خونه بوی کوتانژانت ازش بلند بود و بیداد میکرد . چیه . . . بیا جلو . . . لا ل شدی ؟ زبونت رو خونه جا گذاشتی پشمک ؟ هان ؟ نشنیدم . . . م م م م . . . چه بویی میاد ! . . . بیا جلو . تو باید به حرف من گوش کنی . دندون تیز کردم واسه همچی روزی .

مرد که دستهایش را با دستبند به تخت خواب بسته بودند با چشم غره رفتن به میس گفت : ” ضعیفه ی بدبخت من رو گروگان گرفتی میدونی این کار یعنی چی ؟”

میس محکم با شلاق  مشکی اش به  زمین تازیانه زده و میگوید : ” شیش ش ش ش ش ش ش . . . . گروگانت نگرفتم . اجاره ت کردم . . . این دو تا با هم خیلی فرق دارن … ه ه هه هه هه . . . (تخ تخ تختخ ) دندونام رو ببین چه تیزه . . . این دندون های ریزه میزه تیزه واسه همچین روزی .  م م م م م …. بردم دادمش آرایشگاه . . همین صبحی . . گفتم مادام مارگوی معروف برام مانیکور و پدیکورش کنن و این نگین رو هم روش بکارن که برق بندازه تو چش و چال تو . خوشگله /”

مرد :” ما توی ولایتمون نگین رو توی موزه میذاریم نه روی دندون .  ضعیفه.”

میس:” تو ولایت شما به زن میگن ضعیفه باید هم نگین هاتون رو توی موزه بذارین . . . بیا جبو دستمو ببوس زود باش . این یه دستوره . کنتورت باید بیفته . “

مرد چهار زانو تا چند سانتی متر جلو میاید و به میس که روی صندلی لهستانی نشسته نزدیک میشود و به جای بوس تف می اندازد . میس :” ها هاهاها . . . وای  مرد من  . . . آقای سعید کنگرانی  . . . نکنه فکر کردی تو اونی و آکتور شدی به خیال باطلت . تف به تو . خوک مرد . “

مرد : ” تو چی گفتی ؟ “

میس  : ” گفتم مرد. ”

مرد : “  به من گفتی خوک ؟ “

میس از روی صندلی بلند میشود و با کفش پاشنه بلند تمام آینه اش راه میرود و با تاکید روی کلمات میگوید : ” این بدترین فحشیه که توی این منطقه وجود داره . مرد . “

مرد : “دستامو باز کن . “

میس : ” با دست باز میخوای بگی که نامرد نیستی خواجه بیگدل گل یخ . یخ کنی نمکدون . با مزه . جز بزن دوس دارم . “

پاشنه ی پایش را روی قفسه ی سینه ی مرد گذاشته و فشار میدهد : ” مرد .  :”

مرد : ” تو آدم نیستی . فاسدی . مریضی. “

میس شانزه لیزه : ” سگ کی باشی ؟ چی شد . . . باشه برش میدارم . . . دردت گرفت ؟ آخی..! “

میس پایش را روی زمین گذاشته و به طرف میز میرود و از توی پاکت سیگار یک نخ سیگار برداشته می افروزد . دودش را پف میکند بیرون و به دود میگوید : ” فرهاد شو ای دود که من شیرینم . “

مرد در حالی که دستانش بسته است بلند بلند میخندد : “عقده ای بدبخت . . . تو زهرمارم نیستی . “

میس : ” آره . . . اما همین که مرد نیستم خودش کلیه ! که چی ؟  با یه دسته  ی شل که گاهی مثل شاخه ی درخت میشه و دو تا گیلاس بالاسرش سبز شده هم میشه آپولو فرستاد هوا ؟ هاها . . . مرد یعنی یه پاندل آویزون ، بدبخت حیرون یه میس تو کوچه خیابون ، با کلی سر و زبون ، بکنه خانوم ها رو حیرون که چی : پاندول من چه عقربه هایی داره ! . . . خودمم که قند عسل .مرد. “

مرد : ” بیچاره ی بدبخت ندید بدید بهت خیانت شده داری  این جوری فرافکنی میکنی . . . باید سرتو به گاری بست داد توی شهر گردوندت . “

میس سرش را میچرخاند . موهایش توی هوا چتر میشود .

میس : ” این ها مال من نیستا . این موها رو میگم . بیا دندون دندونش کن . ” سرش را خم میکند طرف مرد با دست دستکش پوشیده اش آرواره های مرد را باز کرده و مو را توی دهن وی میگذارد . مرد از فرصت استفاده کرده و با قدرت آن را میجود و کشد . ناگهان کلاه گیس میس از سرش می افتد و در دهان مرد باقی میماند . میس ریسه میرود .

میس : ” گفتم که . . . موهای خودم نیست . تازه پوستمم پلاستیکیه . زیر لب هام گوشت نیست ژله . . چشام لنزه . . . کلا این منم که تو میبینی من نیستم یه مترسکم اما تو از یه مترسک میترسی مرد ؟ هه هه هه هه …”

مرد : ” خیلی زشتی 

میس : ” جون  بازم بگو . “

مرد : ” دستم رو باز کن . “

میس به کفشش اشاره میکند و به مرد میگوید :” میدونی این هدیه  ی کیه ؟ هدیه  ی  دونالد راخمانینف سر گئی  شتراف شاطر الملک دوم نوه ی خواجه دده باشی از نژاد بی اصل و نسب که تهش رو از توی کاشون درآوردن . . . اینو اون برام آورده . . . اوا نیگا . . .همه اش مارکه . . . اصله . .  مارک . مرد تو چی داری برام کادو . . . م م م م . . . کادو میخوام .”

مرد : ” تو سگی نه آدم “

میس پارس میکند :” منو سرگرم کن دیگه . “

همین لحظه صدای مستر پولانسکی بلند میگوید  : ” کات  ” .

آجان نزدیک در سلول  میشود . در را باز میکند . به میس شانزه لیزه اشاره میکند و میگوید : ” بیرون . شما آزادی . “

میس بلند میشود . بیرون میرود . میرود اتاق بازپرس سیبیلف دوشمشیره . بازپرس سیبلش را میچلاند و میگوید :” خانوم شما به قید وثیقه آزادید . “

میس که روی میز قید و فعل و فاعل و منادا و موصوف وثیقه را نگاه میکند که روی هم تلنبار شده میگوید : اینا رو کی آورده ؟ کی میخواد من آزاد بشم ؟ کی ضمانتم رو کرده. “

بازپرس : ” آقای شاعر. “

میس :” بهش بگید شاعر باید عمیق باشه  نه خر ! “

بازپرس : ” خر که معقر نمیشه “

میس  : “شاعر خوب زن میگیره .”

بازپرس  : ” خر که مکرر نمیشه . “

میس شانزه لیزه . . . آهی میکشد . . . میگوید :” نمیخوام آزاد شم . برم گردونید توی سلولم . من آقای شاعری نمیشناسم . زود باش منو ببر توی سلول . “

 

درباره ساناز سید اصفهانی

متولد 14 . 9 . 1360 در تهران ، از سن پنج سالگی وارد هنرستان عالی موسیقی شد و بعد به مدرسه ی هنر و ادبیات ِ صدا و سیما رفت . ساز تخصصی او پیانو بود که به صلاحدید خانواده از ادامه ی تحصیل در این رشته به صورت تخصصی منصرف شد و وارد رشته ی ریاضی فیزیک شد و پیانو را در کنار درس با اساتید مجرب به صورت خصوصی فرا گرفت . او دارای مدرک انیمیشن کامپیوتری از مجتمع فنی تهران میباشد و همزمان با تحصیل و کار در این رشته وارد دانشگاه سوره ی تهران شد و در رشته ی تئاتر ، گرایش ادبیات دراماتیک تحصیل کرد . همزمان با ورود به دانشگاه شروع به همکاری با مطبوعات شد . او با روزنامه هایی چون همشهری ، همشهری مناطق ، اعتماد ، اعتماد ملی ، شرق ، تهران امروز ، فرهیختگان و ماهنامه ی ادبی گلستانه ، مجله ی نقش آفرینان ، ماهنامه ی رودکی و سینما- چشم ( روح سرگردان موزه سینما )، ماهنامه ی سیاسی فرهنگی دنیای قلم . . . همکاری کرده است .

همچنین بررسی کنید

Beş soruda “Gandi Sokağı”nda Bir Gezinti

[ پرسه در خیابانن گاندی ، گفتگو با سانازسیداصفهانی گفتگو با سانازسیداصفهانی – مجله ادبی …

۲۰ نظرات

  1. میس سلام
    حسودیت میشه ؟؟!!! فکر میکنی  شاعرت رو دزدیدم !! ؟؟ هر دامادی یه ساق دوش میخواد نه؟!!

  2. ادامه……….
    تفلکیا چه زجری میکشیدند که دو نفر تا هتل حمل کنند !! بگذریم. شاعر فعلا رفته پیش مامان جونش تا کمی صورت خوشگلش از سیاهی سفید بشه و منم که فعلا دست به عصا راه میرم کاش مس میدونست چی به روز ما آوردن و حداقل عیادت که نه اما خب تماسی میگرفت. دلم برای پاکی و صداقت شاعر میسوزه !!
    (چون معلوم نبود کامنت از کجا کات میشه مجبور شدم دو قسمتش کنم. هر چند هیچ وقت نمیشه یه دل رو دو قسمتش کرد چون اون موقع دودل میش که بدترین حالات روحیه !! و دستت به هیچ کاری نمیره و مجبور میشی مثل بعضیا توی جزیره فقط نظاره گر و تماشاچی باشی!!)

  3. من "بلت" نیستم خوب بنویسم بایدی هم وجود ندارد که بدانم این نوشته برای شهر قصه ست. اصلا شهر قصه چیه ؟ نواره داستانه؟سی دی آموزشی ؟ یا مجموعه داستان؟
    خب مرحبا به لحاف چهل تیکه ای که درست کردی…. مثل اینکه الیا و هومر را با شعر های بند تنبانی به هم وصله  پینه کنی… :<) ما هم لبخند سیبیل دار ایضا پایان این کامنت

  4. بازپرس : " خر که معقر نمیشه "

    میس  : "شاعر خوب زن میگیره ."

    بازپرس  : " خر که مکرر نمیشه . "

    از همه هذایان هایی که نوشته بودید این سه جمله نظرم را جلب کرد/کمی جانبدارانه نوشته اید اگر دست آن  مرد باز بود و اگر زندانی نبود و تو بودی و دستی سنگین و چکی فاصله دار به کسری از ثانیه که نواخته شود بر گوشت و شاعر کمی همورمون هاي مردانگي اش بر زنانگي مي چربيد/ تو بودي و آنگاه اگر  دامن گل گلي و خانه و قرمه سبزي و كتاب آشپزي رزا منتظمي.
    در مطالبت انگار ديناميت منفجر كرده اند. شلخته مي نويسي از اين گوشه به آن گوشه مي پري . آدم اضطراب مي گيرد مي خواند. تپش قلب مي گيرد . كلافه مي شود.
    اين ها همان هايي ست كه توي مي خواهي .  موفق باشي.

  5. خوب شد حالشو گرفتی گفتی من آقای شاعری نمی شناسم
    چه عجب ……….. دوباره با شنیدن اسمش دست و دلت نلرزیدابرو

  6. می دونی چیه از خوندن این پست یه جورایی دلم خنک شد …آخیش  نمی دونم چرا؟

  7. سلام. خوبید؟
    وووووووووواااااااااااااااااااااااااااااااااااایییییییییییییییییییییییییییییییییییی چه مرد ستیزی؟!!!  راستش در مورد نگارشتون که خب همه میدونند عالیه و معرکه هست.!! پس بریم سراغ حال و هوای زندان و بازم با میس همزاد پنداری کنم. هرچند اصلا دوست نداشتم روی نوشته هاتون پرواز کنم.
    خوب یا بدش رو نمی دونم اما از اونجایی که آقای شاعر میخواست میزان پای بندی میس به خودش رو بدون تصمیم گرفت یک بهونه ساده دست و پا کنه و میس رو برای مدت کوتاهی بندازه زندون ببینه میس چقدر بهش وفادار میمونه!! منم که از از دوستای پر و پا قرص شاعر هستم و رفیق گرمابه و حمام هم هستیم تصمیم گرفتم بهش کمک کنم. البته کلی مجبور شدیم پول خرج کنیم ودم زندانبان و …. ببینیم و بگذریم که کارمون به اداره منکرات هم کشید که چرا زندانی زن رو در سلول مردا حبس کردین و از این قصه ها. !!! بیچاره فراش محله که مجبور بود نقش مرد دست بسته رو بازی کنه !! همش میگفت من قلبم ضعیفه اگه یه وقت تسلیم میس بشم چی میشه که آقای شاعر گفت ا با دوربین اتاق رو کنترل میکنیم و مواظبت هستیم که دست از پا خطا نکنی !! (مردیکه پدر سوخته میدم پدر … !!)

  8. اوووووم…چاه خوبیهههههچشمک من که نمیگم نباشن ولی خوشحالم که مرد نیستم!!تایید

  9. قسمت هایی از نوشته ی «جیغ» میس شانزه لیزه:

    «دوست دارم برم گل های شهرداری رو بچینم و همه اش رو بدم به سوپوری که سیگار گوشه ی لبشه و چشماش سبزه و پشتش خمه.»

    «کلی کار نکرده دارم. دوست دارم مثل شعبون بی مخ یه دفعه که یه کار بد تئاتر میبینم از روی پودس ها رد شم و بلند داد بزنم و اجرا رو بزنم به هم.»

    همه اینها رو نوشتم که دوباره یادواری کرده باشم…که جدا از افکار و سلایقِ بعضا کاملا متفاوتمون، و جز دو سه تا از نوشته هاتون، با بقیه ی نوشته هاتون شدیدا سرِحال اومدم و کیفم کوک شد و بندری رقصیدم…

    تو وب خودم هم که واست تیتر زده بودم: «رقص با کلمات…»

    «یا علی مدد»

  10. قسمت هایی از نوشته ی «جیغ» میس شانزه لیزه:

    «مسئله اینه که دارم فکر میکنم توی زندگیم کسی هم قدر من دروغ شنیده ؟ من هالو نیستم اما قلب که وسط باشه مغز جاش توی آناتومی بدن در ناحیه زیر ستون فقراته . . . عقل اون جاس و چشم هم نا بینا . . . »

    »اما خب بدم نمیاد شب پاتیل باشم با شلوار پاچه گشادم توی کوچه در حالی که همسادمون عروسی گرفته و بادا بادا کنان جشن برپا میکنه بزنم دزدگیر همه ی ماشین ها رو سر و صداشو در بیارم.»

    «کلی بار روی دوشمه . برای بابابزرگم که مرده و من بغلشم کلی نامه نوشتم که وقتی رفتم اون دنیا بهش بدم.»

    »دیشب عکس ها رو ریختم زمین و به بچگی هام نگاه کردم . چقدر بچه ای آدم تری.»

    «وای من اگه فردا بمیرم کلی حسرت میخورم . فکر کنم میرم جهنم . نمیدونم خدا . تو میدونی . اما من دوست دارم برم زیر دریا و ببینم اگه پری دریایی وجود نداره من بشم پری دریایی که همه ی عالم و آدم دلشون بخواد منو ببینن.»

  11. قسمت هایی از نوشته ی «جیغ» میس شانزه لیزه:

    "داشتم عرض میکردم شما ها چطوری میخوابید ؟ با این همه کتاب نخونده و تئاتر ندیده و ونیز نرفته چطوری میخوابید…؟"

    «دوستم داره میره ونیز ، گفتم پسرجون وقتی رفتی اون جا اسم من رو به فارسی بنویس و هنگامی که در قایق نشستی و داری چشم چرانی میکنی دو دقیقه هم برای من وقت بگذار این طور که اسم من را که در کاغذ نوشتی از توی قایق بنداز توی آب و ازش برایم عکس بگیر.»

    «دنیا وارونه است . دنیا از یه مرد شور و هیجانی مرد توی خونه میسازه . مردی که پارس کنه و ارباب داشته باشه . دنیا مرد عیاش من رو تبدیل به مرد موشی کرد.»

    «راستی چرا هیچ کدومتون نگفتید خدا استاد محمد نوری رو رحمت کنه؟ اصلا برای کی اهمیت داره؟»

    «امروز به محض رسیدن به آشیانه ام بالای درخت کاج ، نشستم به پیاده کردن مصاحبه و کلی تلفن رو جواب ندادم.»

  12. چرا فکر کردی ناراحت میشم؟ من تو این وب جز دو سه تا نوشته، شدیدا دوستدار بقیه نوشته ها شمام و همیشه هم این علاقه رو اعلام کردم همین جا. اگه هم حرف تندی زدم جدای از نوشته های اینجای شما بود و ماجرای خارج از این سایت.

    همچنان میگم که نوشته ی «جیغ» که ۳ شنبه ۱۲ مرداد نوشتی بودی یکی از شاه کارترین و احساسی ترین نوشته هاییه که من تا الان تو این دنیای مجازی خوندم. هرچند لحن کوچه بازاری داشت اما معرکه بود به توان هزار…کلا به گمانم هر وقت نوشته های شما سرشار از «احساس های شخصی» میشه خیلی تو دل بروتر و عمیق تر میشه تا وقتی که میخوای نظریه بدی(اجتماعی-سیاسی) و حرفهای فلسفی بزنی…احساس های شخصی…دلنوشته…

    دلم میخواد ۲ تا کامنت پشت این کامنت بدم و قسمتهای محبوبم از نوشته ی معرکه ی «جیغ» رو یاداوری کنم…

  13. میس این خیلی بهم چسبید و بسیار بسیار خوشم اومد .
    این رو ((خستگی ازتنم در اومد با این نوشتت شیش ش ش ش ش ش ش . . . . گروگانت نگرفتم . اجاره ت کردم . . . این دو تا با هم خیلی فرق دارن … ه ه هه هه هه . . . (تخ تخ تختخ ) دندونام رو ببین چه تیزه . . . این دندون های ریزه میزه تیزه واسه همچین روزی .  م م م م م …. بردم دادمش آرایشگاه . . همین صبحی . . گفتم مادام مارگوی معروف برام مانیکور و پدیکورش کنن و این نگین رو هم روش بکارن که برق بندازه تو چش و چال تو . خوشگله))
    و کلا همش رو

  14. محشر بود میس:
     همین که مرد نیستم خودش کلیه!
    عاشق جمله هاتم!ماچ

  15. سلام. خوبی؟ راستش این دومین باریه که دارم همین کامنت رو براتون مینویسم. دفعه اول وسط متن کامی جون هنگ کرد و به هیچ سراطی مستقیم نشد !  راستش بار آخری که با آقای شاعر پامون به منکرات کشید تازه فهمیدم چقدر  آزادیم که بهر چی که میخواهیم فکر میکنیم به هر کاری که میخواهیم دست میزنیم و نمیگم تا دوردستها اما فراتر از نوک دماغمون رو میبینیم. بیچاره آقای شاعر که هم کلی پول خرج کرده بود و هم کلی عذاب کشیده بود حالا مجبور بود برای آدمهایی که از علاقه و عشق عاطفه بویی نبردند بگه که واسه چی اون کارو کرده !! منم که نوکر بی جیره مواجب بودم و متهم ردیف دوم که برای چی همکاری کردم. توی اون هفته ای که بعد زندان میس ما مشغول خوش گذرونی بود و به فکر تمدد اعصاب بود من و شاعر جون دوبار صبح دو بار ظهر و دوبارم شب کتک مفصل با سالاد نوش جان میکردیم و بعدشم بیهوش از شدت خوشی به تخت خوابمون توی هتل مجلل میبردن !!

  16. میشد جور دیگه ای هم به این داستان کوتاه نگاه کرد اما بازم میترسم امر بر خیلی ها مشتبه بشه و دوباره دردسر ساز بشه !! دوری و دوستی ! !! (به نظر میرسه خیلی از اوقات برای هم فیلم بازی میکنیم و آخر شب که نفقاب رو بر میداریم تا به رختخواب بریم تازه من واقعی به سراغمون میاد و باز میبینیم که چقدر ساده لوهانه از صبح با مردم خوش بودیم و چقدر بدون اینکه هر سکانس نمایش ما کات داشته باشه تا انتها بدون غرغرهای کارگردان بدون دیالوگ روز رو به شب رسوندیم)

  17. سلام میس جان …..مرد : " خیلی زشتی  "میس : " جون  بازم بگو . " ای تیکه انگار  یک دختر خوشکل به یه یک حاجی بازاری گفته زشت، حاجی بازاری هم گفته جون،این قسمت پستت بازاری بوداین جا رو هم خیلی دوست داشتممیس  : "شاعر خوب زن میگیره ." ،شاعره خوب ممکن شوهر بکنه؟یا فقط راجع به جنس ذکور صدق میکنه؟

  18. کاترین البته خیلی آروم تر از این حرفا بود…
    ذهنت خیلی آشفته شده… آقا پولانسکی باید اینو بخونه…

  19. آخه آقای شاعری که هنوز معنی عشق رو نمی فهمه که لیاقت نداره براش لیلی بشی…..
    اتاق خواب قرمز چه بلایی سرمیس ما اورده که این قدر تغییر کرده؟