آمبیانس : (( اینجا ))
فیلم ( قوی سیاه ) ، که نمیدونم دقیقا به دلیل ناتالی پورتمن یا دریاچه قو ی چایکوفسکی ، یا کارگردانش ، دارن آرونوفسکی ، شهرت پیدا کرده ….رو دیدم . (روی هر کدوم کلیک کنید اطلاعات دیده میشود ) .
برای اینکه برای شما جالب انگیز تر باشه مصاحبه ی ناتالی پورتمن رو در ( ادامه ی مطلب ) میگذارم که خودش توضیحات بسیار درست و حسابی از نقشش در گفت و گو داشته و احتیاج به زبان چربی و حرف های اضافی من نیست . اما نظر شخصی خودم علاوه بر صحبت های ناتالی پورتمن ، به عنوان یه مخاطب ، از بیرون ، نه از زاویه ی دید بازیگر، اینه :
توی این فیلم ، لحظاتی بود که ، رابطه ی مادر و دختر رو نشون میداد ،گاهی میگفتم ، کاش من هم از این مامان ها داشتم ، اما رفته رفته جنس مادر بودن در این فیلم ،کپی کمرنگ مادر در فیلم (معلم پیانو / هانکه ) با بازی درخشان Annie Girardot ، شد . انگار مادرهای وسواسی و بیمار سهم بزرگی در هنرمند شدن فرزندانشون دارند . این ایراد اولم (نه اشکال ها 🙂 دوم : انتخاب هوشمندانه ی باله ی دریاچه قو برای تبدیلش به فیلم خیلی جذاب بود ، اما با عرض شرمندگی من در این فیلم برخلاف داوران اسکار و … بازی ناتالی پورتمن رو بازی درخشانی ندیدم . او در کوهستان سرد در همان چند سکانس کوتاه بسیار تاثیر گذار تر بود . در این جا تنها کیفیت رقص باله بود که تو رو مشتاق میکرد که ” هی ، اینی که داره باله میرقصه همون ماتیلدا ی لئون – پروفشناله )؟! ” در فیلم یک بالرین باید در دو نقش بازی کند و این خود ، د رخود ،و به خودی خود و خودبه خود ، ما را و فیلمساز را وارد مقوله ی روانشناسانه میکند ، چیزی که در اعماق خود وصل به آرکی تایپ ها میشود . در این فیلم از ( سایه و پرسونا ) = ( خواسته های رانده شده ، سرکوب شدگی ها ، چیزهایی در پنهان نهاد آدمیزاد ) و خود اصلی آدمیزاد که متشکل از آنیما و آنیموس و سایه و … است ، استفاده شده بود .
من انتظار داشتم همین طور که فیلم جلو میرود علاوه بر همراه شدن با ذهن نینا که مسخ میشد و به قو تبدیل میشد این سیاهی و سفیدی را در نگاهش و در رفتارش میدیدم . او همیشه منزوی، ساکت ،به شدت خشک و سرد بود حتی در ایفای نقش قوی سیاه ، با آن همه گریم در سکانس های آخر توانست در رقص این را نشان دهد، در طول فیلم نع . هر از گاهی (لیلی) (مینا کونیس ) دوست و رغیب او را خود نینا میدیدم ، چیزی که خود نینا از آن بی خبر بود ، اتفاقاتی که مای مخاطب میدیدیم نه کاراکتر فیلم ، لحظات کندن پوست دست ، ناخن ، فرو کردن سوهان توی صورت و خود زنی ها ، کاملا من را متاسفانه یاد (معلم پیانو ی هانکه) انداخت . ارتباط این دوفیلم با موسیقی و اشخاص فیلم با حرفه شان کاملا شبیه هم بودند . فضا سازی ها متفاوت بود . قوی سیاه را یک بار دیگر خواهم دید اما معلم پیانو را هر هفته هفت روزش …بارهاو بارها .
***
قرص و قرص و قرص دم دمای صبح همین طور که میون مرگ قسطی غرق بودم من رو در گرداب خواب برد و وقتی بیدار شدم دیر شد و نتونستم به موقع به سینما آزادی برسم . بنا بود پشت صحنه ی در باره ی الی رو ساعت ۶ نشون بدن ، رایگان . نشد . رفتم سمت تئاتر شهر، کار خاصی رو ندیدم که برم به تماشاش،رفتم کافه ، هی مشعل فروزاندم و گپ و گفت با همون آدمهای همیشگی ، رد باز میشد و میومدن آدمها میرفتن . قصه های سیار سیال . بیهودگی . برگشتم به خونه . کتاب . کتاب . اتاقم رو کردم ویرونه . همین .
گفتگوبا ناتالی پورتمن در باره ی فیلم قوی سیاه .
از خشکی ناتالی پرتمن تو فیلما خوشم نمیاد,انگار هیچوقت قرار نیست اونقدر انعطاف پذیر باشه که خودشو بگنجونه تو نقش,فیلمو ندیدیم,کارای انجام نداده زیاد دارم,وقت کم ولی.
من برم بخوابم که واقعا خستم،شبت بخیر
خودت گفتی اسمشو برات تایپ کنم… منم لینکشو از آی ام دی بی برات فرستادم… استاد اصلا کامنتا رو می خونی تایید می کنی؟؟
http://www.imdb.com/title/tt0143334/………. اگر تونستی گیر بیار ببین حالشو ببر
اگر راست است که هر کسی یک ستاره روی آسمان دارد، ستارهٔ من باید دور، تاریک و بیمعنی باشد-شاید من اصلاً ستاره نداشتهام بوف کور
مرسی عزیزم.
دارم به حرفهات فکر می کنم…
میس جان شاید تو من و یادت نباشه اما مطمئن باش اگه من تو رو میدیدم حتما میشناختمت
دررررررررررررررررررو بر میس ِ من…
…این خانم را در مراسم اسکار به یاد دارم که نا خود آگاه با گریه کرنش رو سن مننم گریم گرفت….
…
جدا تبریل به قو میشه؟
اااا، یادتونه داستانتون یک بار این جا نوشته بودید که از فکر میکنید داره از کنار دستاتون پر در میاد و قرار بود پرنده ای باشید؟
یاد ِ اون افتادم….
…
خووووووووووووووووووووووووووووووووبید؟
( دکترم مگه…آری آرای آری…)
دیگه استرس دارم تو کامنت دادن که نکنه بی ربط باشه تایید نشه…
به باشین میس ِ من…
بدرووود
به يادتم………..
سلام.
برای این گفتم که خیلی هامون،یعنی خیلی از ما که تو سن جوونی هستیم. بیهودگی رو داریم با تمام معناش تجربه می کنیم. سرگردون بودن رو. درگیر تکرار شدن. رفتن تا ته یه خط و باز برگشتن و باز مجبور شدن واسه مرور دوباره ی همون یه خط. برای اینکه حرفات انگار که از ته دل من باشه اینجاست و می خونمشون.انگار همه محکوم به تجربه ی عشقی هستیم که آخری نداره و اونوقت مجبوریم کینه به دل بگیریم. خیلی تلخه همه چیز.
منم دوستش نداشتم زياد با اينکه هم اسميم و مثل من تنها با مادرش زندگی ميکرد
فقط آخرش خوب بود
من عاشق وبلاگت وخودت هستم لطفا به منم سربزن
فعلا اين گل روداشته باش
نمی دونم از نوری بیلگه جیلان چی دیدید؟ … ولی "قصبه" اولین فیلمش که با کمترین امکانات ممکن ساخته(یه دوربین که حتی صدا هم ضبط نمی کرده و فیلم بعدا دوبله شده چند بازیگر و یک محیط بکر و دست نخورده بدون عوامل و هیچ چیز دیگری) یه شاهکاره… شاهکار به معنی اصیل کلمه… کاش میشد آدم همت کنه و از این مدل فیلما اینجا بسازه… ضمنا چرا فکر می کردی جو می گیرتم و به به و سوت و کف راه می ندازم برای فیلمه؟؟؟؟؟؟؟؟
میس جان آیلند. ببین…منم می رم به نیت تو امشب می بینمش… الان مجموعه و برات می فرستم توی وورد… اخ من چرا الان قلبم برات زد یه هویی؟؟؟ به خدا راست می گم…خودمو که خر نمی کنم دیگه.
با نظرت راجع به قوی سیاه موافقم عالی بود
ميس جان! ماچيدمت منم دوستت دارم! اينا رو بي خيالش، ديروز رفتم نمايشگاه كتاب. يه كتاب از "سلين" پيدا كردم به اسم "معركه". رفتي نمايشگاه ميسي؟ كتابي چيزي پيشنهاد نمي كني بخرم؟ راستي ميسي تو چرا از "موراكامي" چيزي نمي نويسي؟ نمي خونيش؟ به نظرم مياد كه به سليقه و روحياتت خيلي نزديكه.
ميس جان! منم الان دقيقاً احساس مي كنم كه تو كامنتهاي من رو نمي خوني يا جواب كامنتهاي قبليت يادت نيست! منم مي دونستم كه معلم پيانو رو دوست داري. به خاطر همين تو پست مربوط به روبان سفيد ازت پرسيدم كه قوي سياه رو ديدي يا نه؟ و اينكه آرونوفسكي از هانكه تقليد كرده! خب الانم گفتم كه خوشحالم قوي سياه و ديدي و نظراتمون مشابهه! حالا چطور شده فكر كردي من تو رو نخونده كامنت مي ذارم؟! عجيبه فكر مي كردم كامنهاي من مرتبط ترين كامنتها به نوشته ها باشن! نتيجه داره برعكس مي شه!
ميس جان! منم الان دقيقاً احساس مي كنم كه تو كامنتهاي من رو نمي خوني يا جواب كامنتهاي قبليت يادت نيست! منم مي دونستم كه معلم پيانو رو دوست داري. به خاطر همين تو پست مربوط به روبان سفيد ازت پرسيدم كه قوي سياه رو ديدي يا نه؟ و اينكه آرونوفسكي از هانكه تقليد كرده! خب الانم گفتم كه خوشحالم قوي سياه و ديدي و نظراتمون مشابهه! حالا چطور شده فكر كردي من تو رو نخونده كامنت مي ذارم؟! عجيبه فكر مي كردم كامنهاي من مرتبط ترين كامنتها به نوشته ها باشن! نتيجه داره برعكس مي شه!
ميس جان! خوشحالم كه فيلم رو ديدي و همون طوري كه فكر مي كردم هم نظريم. بالاخره آرنوفسكي يه كارگردان هاليووديه و دقيقاً خواسته از فيلم معلم پيانو يك نسخه عامه پسند بيرون بده كه خب موفق هم شده. اما حتي نتونسته يه اپسيلن هم خارج از قالب هانكه كار كنه. فضاي هنري و مادر و دختر (نه حتي فضاي مثلاً كاري و پدر و دختر!!!) و صحنه هاي بسيار اضافي با گرافيك شديد، كه غالباً هانكه از نمايش مستقيمشون پرهيز مي كنه چون نيازي بهشون نداره براي بالا بردن اثرگذاريش! و خب در مورد ناتالي پورتمن من حتي مي تونم بگم كه اين شخصيت و حالت عجز و استيصالش رو تو فيلمهاي ديگه ش (مثلاً The Other Boylen Girl) هم ديده بودم. خلاصه كه شايد ماكت عامه پسند زيبايي ساخته باشه ولي همچنان يه ماكته!
توكه اينقدرخنگ نبودي ربطش همين دردودلهاست ديگه اه
می خوانمت