پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳

قاتل بی رحم هسه کارلسون

تئاتر : قاتل بی رحم هسه کارلسون ، کار مسعود رایگان ، ایرانشهر ، سالن استاد سمندریان ، بازیگران : رویا تیموریان- شبنم مقدمی – هومن سیدی – جواد عزتی – محمد سلوکی

برآیند نظر + نقد + تحلیل = کاری فانتزی ، متوسط ، اگر داستانش را روی کاغذ میخواندم بهتر بود ، میزانس ها خوب ، بازی ها عالی ، ریتم بد ، دکور و طراحی صحنه :عالی .

امشب همایون شجریان هم درست جلوی من نشسته بود و کار را دید .  فکر میکنم او تنها پسری است که نمیتوان بهش گفت : ” گیرم پدر تو بود فاضل . از فضل پدر تو را چه حاصل” ، رفتار متین او ، باد در گلو نینداختنش ، برخودش با کسانی که میشناختندش  و عین من و تو و او بودنش بسیار به دلم نشست . همیشه کلی پول میدهیم که او را روی صحنه ببینیم و بشنویم . اصلا در وجناتش اصالتی بود و آرامشی که من را وادار به تحسین شخصیتش کرد . چیزی که کمتر در آدم های  هنری میبینیم . این روزها هنرمندان ، حتی هنرمندانی که میس شانزه لیزه در این جزیره ، پست هایی را انحصارا به آنها اختصاص داده د و در موردشان نوشته ، رفتارهایی از خودشان نشان میدهند که (من نه منم نه من منم ! ) ، این روحیه ی خودستایی ، از بالا دیدن ، به خود حق دادن وبهدیگری ریدن ، فحش رو به جون مردم کشیدن رو دوست ندارم . چرا حرمت همدیگر را نگه نمیدارید ؟ یا شما احیانا کی هستید ؟ پیغمبر خدا هم این قدر خودش را توی سر مردم نمیزد .  دوست دارم بگم که برای هیچ کدام از این نام آوران تره هم خورد نمیکنم . به درک که کسی که بلاگ من را نخوانده با خواندن یک پست در مورد من قضاوت میکند و کامنت میگذارد یا نمیگذارد . بارها به خودم نهیب زده م که زود خودمانی نشوم اما خمیرمایه ی آتشینم سرکشی میکند. موضوع نخ نمای عدم احترام به مردم عوام برای من در حال حاضر شکل دیگری پیدا کرده . چون من  به زعم خودم دو قدم از عوام این طرف ترم ،هنرمندم ، شاید هنرگند ، چه جای بدی ، با کسانی معاشرت دارم که سر سوزن ندارند ذوقی و در وقاحت تکتازند ،در کثافت هم همین طور . البته من جمع نمیبندم ولی روی هم رفته ظهور دل انگیز هنرمندان در زندگی من نشان داد که عدم درک موقعیت تو ، قضاوت ، تجاوز به حقوق تو ، غیبت کردن پشت سر تو خوراک و صبحانه ناهار شام این هنری ها است . متاسفم که این حرف ها را در گذشته لاطائلات میدانستم .  همایون شجریان دچار معصیت خودنمایی نشد و من این شخصیت را دوست دارم . هدفم از این همه حرف رسیدن به این جا بود که کمند کسانی که سرشان به تنشان بیارزد . ضرورت دردناک گرفتن ارتباط با دیگری همیشه کار دستم داده و دیدن این دسته از آدم ها ی  فضله ریز و با طمطراق که اسمشان هنرمند است برایم مثل دیدن اباطیل دنیوی است و آینه ی عبرت که مبادا ……. به قول حمید هامون : ” هوش ش ش ش …کجا داری میری ؟ ” به قول من : ” کی هستی مگه تو ؟ کاشف واکسن ایدزی ، کاشف تلفنی ؟ ادیسونی ، گراهام بلی ، شکسپیری چی هستی تو ؟ خیلی کوچیکی . . . توی اشل همین ایران هم کوچیکی چه برسه به جهان چه برسه به تاریخ ! هه .اراذل خوش سخنی که ته اکثر اون ها  بنده ی پول و بنده ی نام شدن رو میبینی . با دو تا کتاب و چهار تا مقاله چه بادی توی گلو میندازن . با دو تا عکس خودشون رو سرآمد میدونن و با دو تا فیلم ساختن خودشون رو دیوید لینچ میدونن ، با دو تا کار توی تئاتر شهر، خودشون رو اشمیت و با دو تا مقاله خودشون رو نیچه میدونن ، نه بابا … نه پاشو یه قهوه بخور بپره مستیت . یه کم بلد باش آرتیست باشی . مثل کاوه ی گلستان باشی . (این ) بد جوری من رو در گیر میکنه .  دوست دارم یه تیزکی بکشم به چشم بعضیا بگم :” پفک بشینم رو ت؟ ” چشش رو از توی کاسه در بیارم . توی این عرصه نوچه پروری هست مثل نون بربری ، فراوون ، فحش میدن هی پشت سر این و اون ، به روز میخورن نون و ته همه شون ، خوب ببینی میبینی دهاتی مسلکیشونو .

خسته شدم از این ریای دقیقه به دقیقه !

درباره ساناز سید اصفهانی

متولد 14 . 9 . 1360 در تهران ، از سن پنج سالگی وارد هنرستان عالی موسیقی شد و بعد به مدرسه ی هنر و ادبیات ِ صدا و سیما رفت . ساز تخصصی او پیانو بود که به صلاحدید خانواده از ادامه ی تحصیل در این رشته به صورت تخصصی منصرف شد و وارد رشته ی ریاضی فیزیک شد و پیانو را در کنار درس با اساتید مجرب به صورت خصوصی فرا گرفت . او دارای مدرک انیمیشن کامپیوتری از مجتمع فنی تهران میباشد و همزمان با تحصیل و کار در این رشته وارد دانشگاه سوره ی تهران شد و در رشته ی تئاتر ، گرایش ادبیات دراماتیک تحصیل کرد . همزمان با ورود به دانشگاه شروع به همکاری با مطبوعات شد . او با روزنامه هایی چون همشهری ، همشهری مناطق ، اعتماد ، اعتماد ملی ، شرق ، تهران امروز ، فرهیختگان و ماهنامه ی ادبی گلستانه ، مجله ی نقش آفرینان ، ماهنامه ی رودکی و سینما- چشم ( روح سرگردان موزه سینما )، ماهنامه ی سیاسی فرهنگی دنیای قلم . . . همکاری کرده است .

همچنین بررسی کنید

Beş soruda “Gandi Sokağı”nda Bir Gezinti

[ پرسه در خیابانن گاندی ، گفتگو با سانازسیداصفهانی گفتگو با سانازسیداصفهانی – مجله ادبی …

۳۴ نظرات

  1. bebinam aslan to ki hasti ke bekhay commente mano taaeid koni ya nakoni,chie?azizam mibinam ke jelezovelezet dar omade,dar zemn nemidoonestam 1 dasti khoretam malase,dar eyne inke mikhastam behet begam cheghadr bi khasiati ,mikhastam bebinam che nesbati ba duste azize man dary,elahi begardam ke shagerdaei mesle to dare.akhe yeki nist be to bege to ke be ghole khodet khak bar sary  toro che be enteghado az injor gonde gooeiha.   [اوغ]

  2. آخی !!! حیوونکی ! قرص هاتو نخوردی و توهم گرفتت ! بی خیال ! اینا رو نوشتم که بدونی این خراب شده انقدرهام بی در و پیکر نیست که هر کلفت دهن دریده ای بیاد رو دیوارش بشاشه ! آدم های کوچولو فقط بلدن به این و اون بپرن و پاچه ی دیگرون رو گاز بگیرن . به جای اراجیفی که هنرمندا می بندی یه خورده پیزی ات رو هم بکش یه کار ببر رو صحنه اونوقت می بینی که زیرش می زای و دهن گاله ات رو گل می گیری و دیگه زرت و زورت الکی نمی کنی . بیشتر از این ارزش اش رو نداری واسه ات وقت بذارم. خدا شفات بده !

  3. میبریم؟
    من مسخره نمیکنم…
    نکردم…
    من از این کار خیلی بدم میاد..
    پس چرا باید کسی را مسخره کنم…
    جدی گفتم….

  4. خوبه که عزیزترین کس را دارید…
    خوب میشن…
    دعا میکنم یک جایی باشن که خوب باشن..
    هرجا…

  5. از حال عزیزترین کست با خبرمون کن
    تو انرژی نداشته باشی ماهم ….ناراحت

  6. سلام میس. خوبی؟ راستش این دو شنبه من دو تا امتحان خفن داشتم که اصلا فرصت نکردم به جزیره قشنگت بیام. هر چند میدونم روز به روز پر بار تر میشه.
    راستش این پستت عالی بود. خیلی ها با وجود داشتن های بسیار برای افتخار چنان معمولیند که گاهی آدم به بزرگ بودنشان شک میکند و بسیاری هم با نداشتن های بسیار خود را در عرش اعلا میبینند. بگذریم که اینان هیچوقت فراتر از نوک دماغشان را ندیده اند و  فقط به فکر شکم و پایین تر از انند.
    این روزا هوا داره سرد میشه و برای منی که بدون سر پناه توی جزیره دارم زندگی میکنم کار داره دشوار میشه.!! انگار باید به فکر جمع کردن آذوغه برای زمستون بود و چند تا شکار خوب گیر بیارم و از درخت اویزونش کنم تا دست نخورده بمونه !! راستش نمیدونم توی این جزیره کجا میشه شکار خوب پیدا کرد اما بهتره که حرکت کنم و برم و بگردم. از قدیم گفتند جوینده یابنده است. در مورد پست قبلیتون انگار از همزاد پنداریم خوشتون نیومده بود. !! اما من تلاش کردم به داستان شما از دیدگاهی متفاوت نگاه کنم. همیشه خوب نیست زندگی رو با یک رنگ دید. بهتره گاهی زاویه دیدت رو تغییر بدی و عینکت رو عوش کنی
    ارادتمند شما: پسرخونده

  7. دل کارامل تنگه برات…می فهمی میس؟

  8. سلام، میس جان.
    خوشبختانه، علاقه ای به دیدن بزرگان ندارم و سنتی هم گوش نمی دم. اما چشممون رو از کاسه دربیاری یا نه این بار آرامشی داشتی که دوسش داشتمقلب کلا تویی دیگه: معترض همیشگی. مگه کار دیگه ای هم می شه کرد؟

  9. چقدر ازنوشتههات خوشم میاد….اون اینی که گذاشته بودی رو دارم گوش می کنم ..خواستم بگم ممنون

  10. سلام دوستم.هستم کنارت.اینکه چندروزی کامنتی از من نبود به خاطر حال و هوای افسرده و غمگینم بود.که البته هنوز خوب نشدم و هرروز ریشه دارتر از قبل میشه و من دستم از درمان زخمهای روحم کوتاهه.ولی گفتم بیام اینجا چندخط بنویسم که فکر نکنی بی وفا هستم.که برعکس خصوصیت بارز من وفاداریه.خلاصه هم با جزیره هستم هم با شاهنامه در کهکشان تنهایی…

  11. مرسی از بابت توضیح مختصر در مورد این نمایش.
    واقعا بعضی ها فکر میکنن هنر تو مانتو یا لباسای متفاوت خوابیده،به نظرم الان هرچقدر معمولی تر باشی با ارزش تره،مهم درونیاته که باید
    هنر رو بشناسه،ظاهر سازی داره همه چیز رو نابود میکنه،تا با کسی
    هم صحبت میشی میفهمی که طرف هیچی نیست،فقط قیافش رو
    ردیف کرده تا تو چشم باشه.بعضی ها آنچنان هنری جلوه میکنند که
    تو فکر میکنی ایشون مولف هزاران اثر هنری هستند،بعد از چند دقیقه صحبت میفهمم که توی عمرش پاش به تئاتر باز نشده،عکاسی بلد نیست،دو تا کتاب نخونده،فقط آدرس پارکینگ پروانه رو بلده.
    ریای دقیقه به دقیقه داره راه نفس رو میبنده.
    همایون شجریان رو به اندازه اصالتش دوست دارم،به اندازه تمام عاشقانه هایی که با تصنیف"هوای گریه"دارم.
    عکسی برات گرفتم،بد نشده،میفرستم برات.
    قربانت

  12. عزيزم  مي كنه.
    آخ آخ ميس جان ، همين الان با يه مورد مشابه درگيرم. يه آلماني كه سالها توي ايران رنداينا كه گفتي به نظرم ذات آدم ميزاده. حالا بستگي داره توي چه سيستم محيطي اين جانور يا همون آدميزاد رو قرار بدي. وگرنه ايراني و خاورميانه اي و اروپايي و آمريكايي فرقي نمي كنه. فكر كنم لينچ هم اگه توي ايران زندگي مي كرد ( فقط زندگي مي كرد ، لازم نبود حتي ايراني هم باشه ) بعد از چند سالي مي شد يكي مثل …
    حالا برعكسش ، امين اله حسين مثلا كه ذاتا ايرانيه اما ايران زندگي نمي كرده . اما با جينا موافقم كه توي هر صنفي اين هست ، اما نوع بروزش فرقگي كرده ، توي توهمه كه خود جناب ماکس وبر جامعه شناس و اقتصاد دان آلمانیه عصبانی

  13. خوبه دیگه! سر این بحثا که میشه شما بزرگتری! اما بقیه اوقات ما اختلاف سنی نداریم که! نیشخند نه؟ باشه میس! اصلا میریم معجون واسه شما دم میکنیم! نوش جونت! شما فقط خونسرد باش! سکته زیادشده به جان تو …

    اوخیش! ماچ

  14. bebinam aslan to ki hasti ke bekhay commente mano taaeid koni ya nakoni,chie?azizam mibinam ke jelezovelezet dar omade,dar zemn nemidoonestam 1 dasti khoretam malase,dar eyne inke mikhastam behet begam cheghadr bi khasiati ,mikhastam bebinam che nesbati ba duste azize man dary,elahi begardam ke shagerdaei mesle to dare.akhe yeki nist be to bege to ke be ghole khodet khak bar sary  toro che be enteghado az injor gonde gooeiha.   [اوغ]

  15. eshghet ghalat mikone,pas khodetam jozve hamoon dasteye bi adabo az damaghe fil oftadei,avval roo khodet kar kon baad enteghad kon.man azat khahesh kardam vaghean ke motmaen shodam az oon daste adam haei hasti ke faghat az digaran enteghad mikonan,vagar na mogheye harf zadan ba dooste man, kargardane khosh nami mesle ayoub (aghakhani)shalgardaneto nemindakhti gardanesh vaysi harf bezani in kar vaghean yani chi,khodet joda az enteghadi?????

  16. salam mise aziz:1 khaheshi azat daram lotfan enghadr az kalameye ((ridan))estefade nakon,monasebe saane to nist,behet nemiad .بازنده

  17. آخی !!! حیوونکی ! قرص هاتو نخوردی و توهم گرفتت ! بی خیال ! اینا رو نوشتم که بدونی این خراب شده انقدرهام بی در و پیکر نیست که هر کلفت دهن دریده ای بیاد رو دیوارش بشاشه ! آدم های کوچولو فقط بلدن به این و اون بپرن و پاچه ی دیگرون رو گاز بگیرن . به جای اراجیفی که هنرمندا می بندی یه خورده پیزی ات رو هم بکش یه کار ببر رو صحنه اونوقت می بینی که زیرش می زای و دهن گاله ات رو گل می گیری و دیگه زرت و زورت الکی نمی کنی . بیشتر از این ارزش اش رو نداری واسه ات وقت بذارم. خدا شفات بده !

  18. میبریم؟
    من مسخره نمیکنم…
    نکردم…
    من از این کار خیلی بدم میاد..
    پس چرا باید کسی را مسخره کنم…
    جدی گفتم….

  19. یه نگاه به نوشته های سر تا پا عقده و حقارت و حسادت ات بنداز اونوقت خودت قضاوت کن ببین کیه که جوش می زنه و داره می ترکه . یه زمانی یه آدم پیزوری بی ربط سعی می کرد با پریدن به بزرگانی مثل شاملو ارواح ننه اش واسه خودش یه اعتباری کسب کنه . چند صباحی که گذشت و کسی گوز تو کلاه اش نذاشت خفه خون گرفت و دیگه هیشکی صداش رو نشنید . تو این خراب شده آدم ها دو جورن . یه جورش شون . یه جورش شون کار می کنن و دست به خلاقیت می زنن یه جورشون می شینن و فقط می رینن به کار دیگرون . اما این جور دومی ها غافل ان از اینکه شبانه روز دارن می رینن به سر تا پای خودشون . بپا تو گه غرق نشی !!!!!

  20. خوبه که عزیزترین کس را دارید…
    خوب میشن…
    دعا میکنم یک جایی باشن که خوب باشن..
    هرجا…

  21. از حال عزیزترین کست با خبرمون کن
    تو انرژی نداشته باشی ماهم ….ناراحت

  22. سلام میس. خوبی؟ راستش این دو شنبه من دو تا امتحان خفن داشتم که اصلا فرصت نکردم به جزیره قشنگت بیام. هر چند میدونم روز به روز پر بار تر میشه.
    راستش این پستت عالی بود. خیلی ها با وجود داشتن های بسیار برای افتخار چنان معمولیند که گاهی آدم به بزرگ بودنشان شک میکند و بسیاری هم با نداشتن های بسیار خود را در عرش اعلا میبینند. بگذریم که اینان هیچوقت فراتر از نوک دماغشان را ندیده اند و  فقط به فکر شکم و پایین تر از انند.
    این روزا هوا داره سرد میشه و برای منی که بدون سر پناه توی جزیره دارم زندگی میکنم کار داره دشوار میشه.!! انگار باید به فکر جمع کردن آذوغه برای زمستون بود و چند تا شکار خوب گیر بیارم و از درخت اویزونش کنم تا دست نخورده بمونه !! راستش نمیدونم توی این جزیره کجا میشه شکار خوب پیدا کرد اما بهتره که حرکت کنم و برم و بگردم. از قدیم گفتند جوینده یابنده است. در مورد پست قبلیتون انگار از همزاد پنداریم خوشتون نیومده بود. !! اما من تلاش کردم به داستان شما از دیدگاهی متفاوت نگاه کنم. همیشه خوب نیست زندگی رو با یک رنگ دید. بهتره گاهی زاویه دیدت رو تغییر بدی و عینکت رو عوش کنی
    ارادتمند شما: پسرخونده

  23. دل کارامل تنگه برات…می فهمی میس؟

  24. سلام، میس جان.
    خوشبختانه، علاقه ای به دیدن بزرگان ندارم و سنتی هم گوش نمی دم. اما چشممون رو از کاسه دربیاری یا نه این بار آرامشی داشتی که دوسش داشتمقلب کلا تویی دیگه: معترض همیشگی. مگه کار دیگه ای هم می شه کرد؟

  25. چقدر ازنوشتههات خوشم میاد….اون اینی که گذاشته بودی رو دارم گوش می کنم ..خواستم بگم ممنون

  26. سلام دوستم.هستم کنارت.اینکه چندروزی کامنتی از من نبود به خاطر حال و هوای افسرده و غمگینم بود.که البته هنوز خوب نشدم و هرروز ریشه دارتر از قبل میشه و من دستم از درمان زخمهای روحم کوتاهه.ولی گفتم بیام اینجا چندخط بنویسم که فکر نکنی بی وفا هستم.که برعکس خصوصیت بارز من وفاداریه.خلاصه هم با جزیره هستم هم با شاهنامه در کهکشان تنهایی…

  27. مرسی از بابت توضیح مختصر در مورد این نمایش.
    واقعا بعضی ها فکر میکنن هنر تو مانتو یا لباسای متفاوت خوابیده،به نظرم الان هرچقدر معمولی تر باشی با ارزش تره،مهم درونیاته که باید
    هنر رو بشناسه،ظاهر سازی داره همه چیز رو نابود میکنه،تا با کسی
    هم صحبت میشی میفهمی که طرف هیچی نیست،فقط قیافش رو
    ردیف کرده تا تو چشم باشه.بعضی ها آنچنان هنری جلوه میکنند که
    تو فکر میکنی ایشون مولف هزاران اثر هنری هستند،بعد از چند دقیقه صحبت میفهمم که توی عمرش پاش به تئاتر باز نشده،عکاسی بلد نیست،دو تا کتاب نخونده،فقط آدرس پارکینگ پروانه رو بلده.
    ریای دقیقه به دقیقه داره راه نفس رو میبنده.
    همایون شجریان رو به اندازه اصالتش دوست دارم،به اندازه تمام عاشقانه هایی که با تصنیف"هوای گریه"دارم.
    عکسی برات گرفتم،بد نشده،میفرستم برات.
    قربانت


  28. خوب گفتید گریه نکن…
    چون امروز تو اتوبوس …
    تو جاده…
    که بودم…
    که نشد بدونم بی معرفتم یا نه…
    تا قوچان گریه کردم…
    یاد حرف تو کرمان افتادم…
    که من کمبود محبت دارم…
    حرفی که هم تلخه هم واقعیه…
    من ادای داشتن محبت نمیکنم…نه
    مهربانی کودک تنهایی است…!!!
    دیگه نگران نبودم که بعدش دور چشام سیاه و زشته…
    حتی با خودم گفتم من جدا برای چی به خودم میرسم…
    ….
    نمیدونم
    تو اوج یک حسی بودم که تشدید شد…
    اینکه حس میکنم بهم آدما تو دلشون میگن حراف…
    آدما میگن…
    آدمها حوصلمو ندارن…
    انشالله خوب بشن…جراحی خوبی باشه…
    خوتون هم خوب باشید…
    برقرار باشی میسکم…

    بازم حرافی کردم….
    بدرووود…!ناراحت

  29. عزيزم  مي كنه.
    آخ آخ ميس جان ، همين الان با يه مورد مشابه درگيرم. يه آلماني كه سالها توي ايران رنداينا كه گفتي به نظرم ذات آدم ميزاده. حالا بستگي داره توي چه سيستم محيطي اين جانور يا همون آدميزاد رو قرار بدي. وگرنه ايراني و خاورميانه اي و اروپايي و آمريكايي فرقي نمي كنه. فكر كنم لينچ هم اگه توي ايران زندگي مي كرد ( فقط زندگي مي كرد ، لازم نبود حتي ايراني هم باشه ) بعد از چند سالي مي شد يكي مثل …
    حالا برعكسش ، امين اله حسين مثلا كه ذاتا ايرانيه اما ايران زندگي نمي كرده . اما با جينا موافقم كه توي هر صنفي اين هست ، اما نوع بروزش فرقگي كرده ، توي توهمه كه خود جناب ماکس وبر جامعه شناس و اقتصاد دان آلمانیه عصبانی

  30. خوبه دیگه! سر این بحثا که میشه شما بزرگتری! اما بقیه اوقات ما اختلاف سنی نداریم که! نیشخند نه؟ باشه میس! اصلا میریم معجون واسه شما دم میکنیم! نوش جونت! شما فقط خونسرد باش! سکته زیادشده به جان تو …

    اوخیش! ماچ

  31. از اینکه صادقانه خودت نوشته هات و گفته هات رو باد ول دادن توصیف کردی مرحبا ! منتها بپا انقد ول ندی که هم خودت توش غرق بشی هم جابادت ناسور بشه !!!!

  32. هی میس جان ! گل گاوزبان دم کن! سکته میکنی ها ! این همه خشونت آخه واسه چی؟ ببین گلا بو میدن ! آخی! یه استادی داشتیم از دستمون عصبانی میشد با یه لهجه ی شیرین آذری میگفت من همتون رو به خدا میسپرم! خنده تو هم از هرکی کفری میشی، به یکی بسپر دیگه! کلا من عاشق فرافکنی هستم به جان تو !

    ماچ یک بوس شبنمی!