جمعه , ۲ آذر ۱۴۰۳

فیس بوک زن است .

فیس بوک چیست ؟ فیس بوک ، یکی از اختراعات ِ بشر ِ دوپا است ، که در یورش ِابتذال و اطلاعات ، توامان با خلاقیتی آن چنان طرح افکند و اُفتاد مُشکل ها . فیس بوک ، فضایی است که خودتان را شرحه شرحه و قطعه قطعه هم کنید دستتان بهش نمیرسد . در این فضای دور از دست ، که دستتان بهش نمیرسد ، به وسیله ی چند عدد تکمه یا به عبارتی از طریق (کی بورد ) چیزهای تعریف شده ای را تایپ کرده و قفل درگاه ِ فضای ناملموس ِ فیس بوک را باز میکنید . فیس بوک چیزی است همچون مواد مخدر که هر روز به روز میشود و قوه ی تخدیرش عرض اندام ِ بیشتری میکند ، در این فضا که کلیدش دست ِ شماست ، مقداری جای نامرئی به اندازه ی بینهایت به شما اختصاص داده میشود تا در آن هر طوری که دوست دارید کله پا شوید و معلق بیاندازید و عرض اندام کنید ، هر کسی به شیوه ی خودش ، یک جور پیست ِ رقصی ست که در آن  همه جور رقصی از نوع ِ رقص عربی ، باله ، باباکرم ، اواخواهری ، اسپانیایی و … میبینید . یک فضای عرض اندام و اظهارِ وجود . در این فضای دستم بهت نمیرسه ، شما میتوانید از خودتان یک عکس بگذارید که یعنی این منم . همین ، یک عکس که یک تصویر که در اندک زمانی حافظه ی بشر را سوق دهد به پیش فرضش نسبت به شما . همین یک عکس ، به طرف میگوید که شما خیلی با کلاس ، با سواد ، با حال ، بی حال ، بی سواد ، سطح بالا ، سطح ِ پایین ، چی کاره ، همه کاره ، یا هیچ کاره هستید ، پس میتوانید راست یا دروغ هر عکسی دوست دارید بگذارید ، خانم ها با آرایش ، با بوتاکس ، با افکت های نوری صوتی تصویری جلوه های ویژه و های لایت های فوتوشاپی و آقایون از نوع ِ سیاه سفید و کراوات و کمر و کلاه و سیبیل و چکش وموی بلند و کچل و طاس و عده ای هم از ترس خانم بچه هایشان عکس های دو نفره میگذارند تا یک وقت کسی اشتباه فکر نکند و چشم کورش در بیاید و در آن کادر ِ کوچک ِ معرفی عکس ِ پروفایل دو نفر را چسبیده به هم ببیند . بداند با یک نفر طرف نیست . بداند طرف ، صاحاب دارد . استقلال معنی ندارد در این جا هم دو تایی ها هستند . خب میرویم سراغ شناسنامه ی بعدی که شما در این فضای دور از دست و خیلی عجیب میتوانید مفت و مجانی خودتان را بدون دردسر کنکور و اعصاب خوردی دکتر و مهندس و تحصیل کرده ی سوربن و موزیسین و آهنگساز و نویسنده و آرشیتکت و هنرمند و روان شناس و نقاش معرفی کنید . این هم که بگذرد . . . شما میتوانید کارهای خود را برای اهالی دوست و آشناهایتان در فیس بوک به اشتراک بگذارید .و این جاست که محل ِ مَجاز موجبِ دردسر یا موجب تاج ِ سر میشود . 

 

شما میتوانید خلاقیت های خود را ، دانش ِ به روز شده تان را ، دوست ها و دور همی هایتان را برای مردم بگذارید انگار که بیایی و یک پنجره برای مردم کوچه درست کنی ، بگویی سرت را بیاور تو . . . گاهی این دیوار ِ شیشه ای مخصوصا در جاهای ناجور نصب میشود از توی حمام گرفته تا توی آشپزخانه و توی رستوران و کمد ِ دیگران خیلی هم رواست و چرا که نه . . . اصلا باید هم ببینیم و در ضمن لایک بزنیم . لایک معضل بشر ِ امروز است . در این یورش ِ تکنولوژی و جاه طلبی آدم ها برای تایید گرفتن از دیگران همه با لایک به هم سلام میدهند ، با هم دوست میشوند و با لایک با هم ارتباط برقرار میکنند . با لایک استخدام میشوند و با لایک سیمرغ میگیرند و تئاتر میروند و با لایک شوهر میکنند و با لایک طلاق میگیرند. . . لایک یک چیز ِ پدر در بیاری ست که با آن میتوانی چشم ِ دشمنت را هم در بیاوَری . یعنی با تائید بر صفحه ی دوستی ، چشم ِ دشمن ِ دوستت را مبنی بر تائید بیشتر او از کاسه در بیاوری یا چشم ِ شوهر ِ سابق ، دوست دختر سابق ، دوست پسر سابق را مبنی بر داشتن ِ هواداران ِ ساختگی یا واقعی در بیاوری و این جا میزان ِ اهمیت ِ طَرف مهم است . بهتر است روی این لایک کمی ترمز بزنیم . مدار ارتباط دنیای امروز و آدم های دنیای امروز بر اساس ِ – لایک – محوریت دارد . اگر برای کسی لایک بزنی او ممکن است در عالم واقع که پوست و گوشت و تن و کالبد ِ تو در آن هوشیار است به تو زنگی بزند بخواهد با تو قهوه ای بخورد ، با تو پیاده روی کند ، رویت را ببیند و بخواهد موهایت را بو بکشد ، اما ای داد از روزی که تو چیزی را عمدا یا سهوا لایک نزنی ، میزان ِ اعتبار ِ طرف ، برای مدت ها از بین میرود ، طرف خودش را کم میبیند و تو را بلاک میکند . بلاک یک درگوشی محترمانه و یک تیپاست تا تو بدانی و آگاه باشی که از این غلط ها نباید بکنی . . . سرک نکشی . دو به هم زنی نکنی . . . دروغ نگویی . . . دیگری دشمن را جلو روی دوست دوست نداشته باشی خلاصه در دنیای مجازی چنان تائید و مهر ِ آن چماق میشود که با آن میتوانی دیگری را دیوانه ساخته و خودت را چون باد ِ معده رها کنی و حسی توام با آرامش داشته باشی . شما میتوانید در این فضای غیر واقعی حس های واقعی تان را به اشتراک بگذارید ، اگر مثلا اهل ِ نوشتن هستید کلماتی دست و پا کرده به رُخ دیگران بکشانید . اگر اهل موسیقی هستید موسیقی های دیگران را آنالیز کرده میزانی فحش به آن آراسته خود را منتقد معرفی کرده و در این صفحه ی نامرئی اظهار وجود کنید . . . اگر دکتر هستید از شفای بیماران و تلفن های شفا بخش حرف بزنید و کاسبی تان را رونق دهید . فکر کنید با یک فضای دروغی میتوانید در زندگی واقعی بتازید . اما این تاختن به کجا میرود . . . در این فضا خیلی کم هستند کسانی که چهره ی واقعی خودشان را به شما نشان دهند . در این فضای دروغ معمولا چیزی که بیشتر به اشتراک گذاشته میشود پر بهاترین و با ارزش ترین – دارنده ی – بشر یعنی زمان اش است . زمانی که به حراج میرود . از این منظر فیس بوک مثل یک زن اغوا گر است . دوست داری تماشایش کنی . مثل تصویری روی کارت پستال ، مثل زیبایی جعلی ، زن آراسته ای که واقعی نیست اما زیبایی اش تو را روی دگمه ی ایست نگه میدارند . از رویش نمیتوانی آسان بگذری پس زمان برایش میگذاری . ثانیه به پایش میریزی . . . – زن است از این جهت که بیشترین زمان ، را برای دیدن ِ سوفیا لورن به کار میبرند تا دیدن مثلا آلن دلون – از این جهت که جنس ِ محیا مونث است نه مذکر  . . . جنس ِ وادار کننده به خصوص در سرزمین باریکلای ما زن است . . . .زن همه کاره است . . . زن کلید مرد به جهنم است . . . زن از این نظر که وقتت را تلف میکند . . . تو در زن بیشتر گرفتار میشوی . . . با زن بیشتر گرفتار میشوی تا با مرد . . .تو با زنانگی ات بیشتر گرفتاری تا با مردانگی مردی ، حتی خودت را دیوانه میکنی اگر زن باشی . از این نظر تو اول از بودنت به عنوان مونث باید خوشحال باشی چون کلید همه چیز دست تو است . میتوانیی یک برقع روی خود بگذاری یا میتوانی روی آن یک پنجره ای توری وار رسم کنی تا چشمانت را ببینند . . . معطلت شوند اما مذکر جماعت بیچاره ها چیزی ندارند که تو معطل آنها شوی . . . نه به لحاظ زیبایی نه از نظر ِ داشتن ِ چیزی برای رفتن به جهنم و یا بستری برای مکث کردن . . . هیچ چیزی در این جنس بیچاره نیست . برای همین از دست ِ زنان مکار بیچاره اند . من طرف ِ این ها هستم . فیس بوک هم زن است ، مکار و دروغ گو است . بیشتر در این دسته بندی فیس بوک را ببینیم . فیس بوک بیشتر دروغ ِ قشنگ و بزک کرده است . وقت خور است . مثل موخوره همه ی زیبایی عمر لحظه لحظه ات را میگیرد . . . مثل مواد سکر آور است مثل تریاک . . . زهرماری است برای کشتن ثانیه ها . . . برای کشتن لحظه هایی که دوست نداری و دست و دلت به دشنه نمیرود تا در دلت کنی . . . میتوانی با حضورت در فیس بوک خودت را محترمانه حلق آویز کنی . کسانی که حضور زیادی در صفحه ی خود و دیگران دارند یک جورهایی در کُشتن خودشان  اصرار دارند . آنها نا امید کننده ترین بشر های روی زمین هستند . . . انها در مُردن ِ خویش و در ماندنشان در دنیای غیر واقعی پایشان بیشتر است تا حضور در واقعیت . عده ای هم در دسته بندی دیگر میگنجند . آنها را میتوان شارلاتان نامید ، آنها که نه هستند و نه نیستند و اصلا معلوم نیست دوست و دشمنشان کیست و خیلی هردنبیل و باری به هر جهت با همه دختر خاله پسر خاله هستند . عده ی دیگری که د
ر فیس بوک موجبات فرح بخشی خاطر مرا ساخته اند دسته بندی (قوم و خویش) در فیس بوک است که در کامنت ها یا نظردونی زیر ِ عکس هایشان انقدر قربان صدقه ی هم میروند و برای هم در پپسی باز میکنند و نوشابه که اصلا انگار در خانه هایشان تلفن نیست و باید در حضور مردم به همدیگر اظهار ارادت کنند . . . یک جور نمایش ِ خانوادگی ، یک جور مهربانی های برچسب وارانه در دنیای مجازی برای رفع ِ خاطر بعضی چیزها . . . یک جور ماتحت سوزانی فامیل های دیگر که ما از شما وسایلمان بهتر و بچه هایمان خوشگل تر و دور کمرمان باریک تر است . 

عده ی خیلی کمی در این فضای جعلی دروغی ، در این سفره ی شبانه روزی همیشه تامین غذا ی بشر ، حضور دارند که – انسان – هستند . مشخص هست این آدم ها شبیه حضور ِ تخصص شان ، بیلبورد نصب میکنند و وصل میکنند و در مراودات و مناسبات نه زیاده رو و نه کم حضورند و در معاشرت از کلمات و سخنانی استفاده میکنند که اگر بعد از سخنرانی یا توی پذیرایی خانه شان هم بروی قطعا با توجه به میزان صمیمت تو رفتار میکنند . این آدم ها در سن و سال و میزان ِ حضور بی شیله پیله و دروغ نیستند و دیگران را تحقیر نمیکنند و جاسوس های سه جانبه ندارند . در دنیای واقعی مقدار زیادی آدم میبینیم که دست به دامن ِ تلفن و ضبط صوت هستند و خدا پس سرشان زده و مجبورند کارهای ضد حقوق بشر انجام دهند تا خودشان را با صدای دیگران به اثبات برسانند و در عطوفت هم خدا دستشان را بریده زده پس سرشان و مجبورند در کوچه ی دربسته بمانند و از حضور واقعی که جا مانده اند در حضور غیابی هم بدبخت ها کم آورده اند با این جهنمیان بی سواد  کاری نداریم . بعضی ها برای به زندان انداختن و افترا و کارهای به نفع ِ خود حاضرند با حضورهای مجازی به نام دیگران مثل مرد زن نما یا زن مرد نما یا چیزی در این حد وقیح رفتار کنند تا مچ کسی را بگیرند . دنیای مدرن باعث شده تا مجالی برای دیوث هایی کور و کچل شود تا هر از گاهی برای سرگرمی با نام های دیگران در خانه ی تو بدون اجازه ی تو حضور یابند . فکر کنید در دنیای واقعی ببینی یک تخم نا بسم اللهی دور میز شامت نشسته و دارد چه کیفی هم میکند !  . . . معمولا میتوان این فیس بوک را یک جورهایی شبیه 1984 و دنیای توتالیتری هم دانست که در خانه ی هر کسی یک جاسوس وجود دارد تا نگذارد که با دل خوش گناهی کنی . . . کاری که کسی دوست ندارد نه آن چه که خدا گفته . از این منظر . برای همین خدا چدر مادر خالق فیس بوک را بیامرزد که تو میتوانی با کشیدن دیوار و مرز بین خودت و ادم هایی که هویتشان و فریبشان در فیس بوک آشکا رمیشود  آنها را دور کنی . معمولا دور کردن آدم ها کار ِ آسانی است . از در بیرون انداختن کار آسانی است . دل شکستن آسان ترین کارهاست اما نزدیک شدن ، دل به دست آوردن . . . کار سختی است . انقدر سخت که خدا برایش آیه نازل میکند . اینکه بتوانی جای زخمی که روی صورت دوستت انداختی را منکر شوی . . . تو زخم و زخمه زدی . . . چگونه دوستت جلوی آینه آن را نبیند . تو دلی شکسته ای . چه خوب شد از بحث شیرین دل و قلوه حرف و حدیث به میان آمد . یکی از اتفاقاتی که خیلی عجیب در این دنیا می افتد روابط دوستیی که به لطف خدا به ازدواج ها می انجامد است . . . اصلا تصور اینکه در فضایی غیر قابل لمس بتوانی کسی را از نوشته یا از عکس بو بکشی . . . نفسش را خودش را و حضورش را برای من نویسنده خیلی خر است چه برسد به اینکه بخواهد ختم به یک امر واجب و پسندیده ی الهی شود که میبینیم میشود . به لطف تکنولوژی همیشه اتفاق های دور از ذهن رخ می نماید . تا حدی که به مضحمه ی سورئال مینشیند . 

چگونه میتوان میزان ِ اعتماد ِ بیماران ، خریداران ، دوستان خود را از یک صفحه ی سرد و یخی به دست آورد جز با چرب زبانی ؟!

چگونه میشود وقتی پیش فرضی از آدمی نداری . آن آدم را به لطف عکسش بشناسی . . . یعنی فعل ِ شناختن را در این حد تحقیر کنی ! . . . در دنیای واقعی که مرد است و مردانه تر و دوست تر دارمش . . . میتوانی آدم ها را بچشی و و ومزه مزه کنی . . . توی تله بی اندازی . . . شاید بعد از صد سال . . .بفهمی که تازه چقدر نمیشناسی اش . . . چقدر همه چیز در بعد زمان و در تغییر سن و در تغییر فصل عوض میشود . میزان شناخت تو نسبت به پدیده ی رشد و تغییر فصل و تغییر مزاج آدم ها . . . پس شناختن از چه بر می آید . . . چقدر میتوانیم دوست داشتن خودمان را واقعا با یک آی کن ( قلب ) یا ماچ به کسی القا کنیم . مگر ماآدمها جادو گر و ساحره هستیم ؟

 

هراس و وحشت ِ من از حضور این دنیاهای مجازی در دم دستی چیز هاست . توی تلفن . حضور هزاران آدم توی حلبی کوچکی به اندازه ی کف دست . کسانی که بیشترشان دوست تو نیستند . بیشترشان هستند تا تو نمیری . . . از اینکه در هر کافه ای که میروی یا در هر بار  و محفلی سر ِ همه را توی حلبی های بیجانی میبینی که در حال نگاه کردن به صورت یکدیگر نیست . سر هایی توی موبایل . یک زمانی از منسوخ شدن و فراموش شدن دست خط میترسیدم . حالا از خیلی چیزهای اساسی تر . در هر میعادگاهی باید سر در دنیایی داشته باشی که واقعی نیست و مثل دنیای دیونوسوس معجونی واویلاست که تو میتوانی بدون دیدن ِ حریفت با او تخته بازی کنی و به لطف ِ رئیس های کشور عزیز من ایران ما به همت عالی و عزمی راسخ با دست در دست همدیگر دادن و شکستن دیوار فیلترینگ این دنیا با سرعتی اندک در این فضا ها حضور داریم .. . هنوز نمیدانم چقدر مفید و درست است حضور در جای یکه نیست . مثل برزخ است و تعریف شده . . . اما خوب میدانم که اصلا شبیه این نیست که صورت ِ تو را در دست بگیرم و توی چشمانت نگاه کنم و ببویمت و ببوسمت . این نعمت نیست نکبت است . شاید در یک جاهایی این تکنولوژی به درد هم خورد . . .مثلا در کشوری که دوستش ندارم ، گیشه های تئاترش واقعا به لطف قرار مدادهای توی فیس بوک پابرجاست . نمایشگاه هایش همین طور . . . سینماهایش با تعریف و لایک زنده است . . . زن هایش و مردهایش از طریق این فیس بوک به بقالی میروند و دور هم جمع میشوند . برای همین خیلی چیزها در هم و اشتباه مدام و مستمر پیش می آید . گاهی حسن هایی هم در این فیس بوک هست . از اتفاق های خوب و مثبتی خبرداری که خوشحالی . . . از دیدن کاریکاتور و نقاشی یا باز شدن یک دلکده ای کافه ای با خبر میشوی که صد سال یک بار هم یک نفر زنگ نمیزند به تو خبرش را بدهد . . . دو ر از دوستان ِ همیشگی هستی . از یک یکنواختی میزنی بیرون . . . از اینکه در کشتی فیس بوک با دیگران باشی ولی غرق شوی لذت هم میبری . .  . . . . از اینکه ایده . عکس . نوشته . فیلم . قیافه ی جدیدت  تائید و تکذیب شود یک شبه ره صد ساله میروی و این هیجان زده ت میکند اما چه دلیلی دارد که در لحظه همه ی حس هایت را روی دایره ی بی حیای این زن هرز این فیس بوک بریزی و هر دم یک خط چشک دیگر بر رخ او بزنی . هر چیزی ساده اش خوب نیست ؟ مثل لیلا حاتمی ! یا مثل استغفرالله . . . باید بدانی که گاهی صفحه هایی که در این فیس بوک مختص آدم های مشهور است نوعی نمایشگاه است که گاهی به لجن هم کشیده میشود گاهی هم موجب شهرت میشود و به هر حال زندگی مجازی زورش بر زندگی حقیقی چربیده . پس میبینیم که زن ها هستند که دنیا را میچرخانند . حتی دولت ها را حتی نمایشگاه ها را حتی شوهر ها را حتی بچه ها را حتی قاتل ها را حتی سینماها و کتابخانه ها را ، زن ها هستند که کنترل میکنند و زور زن ها در دنیا در این که به فیس بوکش تشبیه کردیم چربیده . حالا این مکار و فریبنده لایک دارد یا نه ؟

درباره ساناز سید اصفهانی

متولد 14 . 9 . 1360 در تهران ، از سن پنج سالگی وارد هنرستان عالی موسیقی شد و بعد به مدرسه ی هنر و ادبیات ِ صدا و سیما رفت . ساز تخصصی او پیانو بود که به صلاحدید خانواده از ادامه ی تحصیل در این رشته به صورت تخصصی منصرف شد و وارد رشته ی ریاضی فیزیک شد و پیانو را در کنار درس با اساتید مجرب به صورت خصوصی فرا گرفت . او دارای مدرک انیمیشن کامپیوتری از مجتمع فنی تهران میباشد و همزمان با تحصیل و کار در این رشته وارد دانشگاه سوره ی تهران شد و در رشته ی تئاتر ، گرایش ادبیات دراماتیک تحصیل کرد . همزمان با ورود به دانشگاه شروع به همکاری با مطبوعات شد . او با روزنامه هایی چون همشهری ، همشهری مناطق ، اعتماد ، اعتماد ملی ، شرق ، تهران امروز ، فرهیختگان و ماهنامه ی ادبی گلستانه ، مجله ی نقش آفرینان ، ماهنامه ی رودکی و سینما- چشم ( روح سرگردان موزه سینما )، ماهنامه ی سیاسی فرهنگی دنیای قلم . . . همکاری کرده است .

همچنین بررسی کنید

Beş soruda “Gandi Sokağı”nda Bir Gezinti

[ پرسه در خیابانن گاندی ، گفتگو با سانازسیداصفهانی گفتگو با سانازسیداصفهانی – مجله ادبی …