از مقلد تا محقق فرق هاست
کاین چو داوود است و آن دیگر صداست .
فروغ فرخ زاد یکی از کسانی است که مثل بختک به جان زن ها و دخترهای بی استعداد این مرز و بوم افتاده و آن ها را در خلوت خود دچار عدم اعتماد به نفس میکند . خب پر واضح است که کسی که بی مثل و مانند است ، کسی که بی همتا ست دیگر رو دست ندارد پس خانم های عزیز لطفا دنبال آقا ابراهیم گلستان ها نباشید و شعرهای نیم غازی از خودتان اختراع نکنید که برای امثال من خیلی دلقک مینمایید .
چند وقت پیش بود که سر کلاس زبان ، داشتم چرت میزدم و آب دماغ بالا میکشیدم که معلمم دلیل این حالت مشکوک بنده را پرسید و من از قرص ها و اعصاب ضعیفم برایش گفتم و این که مثل جغد بیدارم و هزار تا مرض دارم و چند بار بستری شدم و …که معلمم انگشت به دهان به من گفت :” عین فروغ فرخ زاد !!!…چقدر زندگیت شبیه اونه ؟!” من هم با تعجب پلک های سنگینم را باز کردم و گفتم :” چی ؟ ” گفت :” توی کتابی به نام شهرآشوب هم در مورد فروغ همین جوری ها نوشته . بنده بعد از کلاس به کتاب فروشی های انقلاب سر زدم و کتاب مورد نظر را یافتم که کتابی بود بس قطور ! بازش کردم نیم ساعتی با آن کلنجار رفتم . کتابی بود سخت شعیف ، ادبیاتی کاملا پر غلط ، نوشته ای کاملا با دیدگاهی تجاری و عاری از شناخت واقعی شخصیت فروغ فرخ زاد ، دیالوگ هایی خنده دار از زبان آدم های داستان ! کتاب را پرت کردم سر جایش و زیر لب چند فحش چهارواداری گفتم و آمدم بیرون که چرا باید به همچین کارهایی مجوز بدهند و مردم بخوانندش . نویسنده ی این کتاب خانمی است که در مصاحبه اش با موضع بسیار خشنی که در مقابل مصاحبه کننده ی بدبخت گرفته مدعی است که نویسنده های امریکایی را فقط خوانده و هر سال هم یک کتاب تولید کرده و چند سال هم رفته تا فروغ را بشناسد . برایم بسیار خنده دار بود که مردم برای کسب شهرت و ثروت حاضرند چه کارها که نکنند و بکنند ؟ ! حال به سالروز تولد فروغ نزدیک میشویم و عده ای دوباره فیلشان یاد هندوستان خواهد کرد و فکر میکنند شاعری کاریست سهل ! بنده در اکثر شعرهای خانم ها و حتی در شعرهای ترانه سراها رد پای عمیق فروغ را خوب دیده ام و از اینکه طرف اسم خودش را شاعر گذاشته شاخ های بلندی در آورده ام .
فروغ فرخ زاد و ابراهیم گلستان
قبل از اینکه به سراغ ابراهیم گلستان بروم ، باید بگویم کتاب اولین تپش های عاشقانه ی قلبم که مجموعه ایست خواندنی از نامه های فروغ به پرویز شاپور کتابی است فوق العاده و مستند از تمامی احساسات فروغ…به مرور با شخصیت او وتحولش آشنا میشویم . من فروغ را زن سر به زیر مهربان که هیچ وقت خیانت به خودش و زندگی اش و شعرش و همسرش نکرد نمیدانم . فروغ زنی بود که در دوره ی خود روابط باز خود را داشت و هرچقدر هم که دم از غم و غصه در مورد پسرش بزند باز یک چیزی جایی ایراد دارد . البته نه اینکه بنده بگویم فروغ مینشست در خانه و سبزی پاک میکرد و به کامیارش میرسید . ابدا . من از این که د رافکار عموم این طور جا گرفته که فروغ طفلکی است و پسرش را از او گرفتند و شوهرش نگذاشت او پیشرفت کند و …مخالفم . به زعم بنده پرویز شاپور تنها مردی بود که عاشق فروغ فرخ زاد بود و هیچ وقت مثل خاله زنک ها چیزهایی که میدانست را رو نکرد و سالها سکوت کرد تا آلزایمر گرفت و مرد و تا آخر عمر هم با کسی ازدواج نکرد . همیشه خرجی فروغ را داد و اخبار عشق بازی وی را با ابراهیم آقا گلستان شنید و چاقو نکشید . فروغ زن خوش اقبالی بود که بر خلاف آن چه همه از او دچار توهم شده اند بسیار هم در دوره ی خودش خوش گذراند و رنج کشید . ابراهیم گلستان مردی بود که فروغ همیشه عاشقش بود اما او حتی تا به امروز هم دهانش را باز نکرده تا در این مورد حرفی بزند . او فروغ را با اخوان ثالث همکار یکی میداند هرچند کاوه ی مرحوم معتقد است که گلستان هم با مرگ فروغ مرد اما واقعیت این است که گلستان در کاخ خود زندگی میکند و زن های زیادی را هم دور زده و نه تنها نمرده بلکه به سن خودش جذاب و مغرور است . شاید بد نباشد این جا اشاره کنم که در مصاحبه ام با یکی از فسیل های روزگار خاطره ای در مورد ارتباط فروغ و گلستان شنیدم و آن این بود که گلستان به فروغ میگفت بیا بریم مهمانی و در مهمانی جلوی چشم او با زن های دیگر هرهر کرکر راه می انداخت و … و فروغ به گوشه ای میرفت و گریه سر میداد . در واقع گلستان از اینکه اشک فروغ را در بیاورد لذت میبرد همان طور که سر فیلمبرداری از سیلی خوردن به صورت وی ! اما با این وجود فروغ زنی است خوشبخت نه زنی که در حق او ظلم شده . به صحبت های خیلی جالب خواهرش توجه شدید کنید … در باب به محضر بردن فروغ !!!! و البته حرف های طوسی حائری هم خواندنی است .
بعد از گذشت این همه سال ، هیچ کس برای خود شعری نداشت که بشود گفت فلانی هم صاحب سبک است . هیچ کس . این ادا ها و هنری نماها همیشه روی اعصاب من بوده اند . ادای شاعر در آوردن ها . خیلی ها هم کتاب شعر در خانه دارند …ورقش هم نمیزنند . هیچ به اندیشه ی شاعر آگاهی ندارند و خود را علامه ی دهر میدانند . صدای شاعر را گوش میکنند بی اینکه کوچکترین حس هایش را درک کنند خب دست خودشان هم نیست خیلی ها سنسورهای گیرنده شان ضعیف است فقط قدرت خبرپراکنی شان زیاد است .
باز هم فروغ زن خوشبختی بود که در زندگی اش ، با مردی آشنا شد که خودش روی پاهای خودش ایستاد و کار کرد و ماندگار شد بی اینکه نه نه بابای مشهوری داشته باشد و حمال نام آن ها شود . فروغ خوشبخت بود که شاملو دوستش داشت . شوهرش دوستش داشت . عاشق بود . عاشق مردی که بعد از او به هزار دلیل وطن را برای همیشه ترک کرد . مردی که به قول کاوه حضورفروغ در خانه ی ایشان عادی بود و بد بهش نگاه نمیکردند . گلستان مردی بود که فروغ را به خانه ی خود راه داد . درخت ها را برای فروغ نوشت . با او به سفر رفت و از زنش هم نترسید . گرچه آدم زرنگی بود و نگفت که عاشق فروغ است اما عاشقش بود ، برای همین لیلی گلستان همیشه سایه ی نام فروغ را با تیر میزند . گلستان مردی بود که در کنار فروغ رشد کرد و فروغ زنی بود که کنار او . این رابطه دوست داشتنی است .
با عرض پوزش آدم هایی که جرآت ندارند اعتراف کنند عاشق کسی هستند باید ط خمهایشان – را گل بگیرند و بروند بوق بزنند. این کار بیشتر بهشان میاید . گلستان با همه ی اذیت هایی که کرد اما فروغ را از اعتیاد و خود کشی نجات داد و کسی را به او ترجیح نداد . برای همین فروغ زنی بود که خوشبخت بود شاید برای همین شعرهایش ناب است و رو دست ندارد . غصه اش را نخوریم . به سالروز تولدش نزدیک میشویم . تولدش را تبریک میگوییم . حتما ابراهیم گلستان هم این روز را فراموش نکرده .
*** توجه توجه ***
١) روی اسم های فروغ ، خانمی ، خواهرش کلیک کنید تا مطالب باز شود .
٢) شدیدا دیدن فیلم (تنها دوبار زندگی میکنیم ) را توصیه میکنم.
کدام خشونت ؟این شما بودید که خیلی راحت به من گفتید چیزی از موضوع مورد بحث( که با اصطلاح "دنیای خانم" ها فرموله اش کردید) نمی دونم.
حالا من سوال می کنم:کدام دنیا؟کدام خانم ها؟مگه دنیای خانم ها یه اتاق بسته با چارچوب و خطوط مشخصه که بشه به راحتی از دنیای "غیر خانم" ها جداش کرد؟من معتقدم در مقابل موضوعات مختلف، آدمای مختلف موضع گیری های مختلف می کنند.بسته به موقعیت اجتماعی و آگاهی آنها.برخورد فروغ با موضوع عشق به فرزندش طبیعیه که متفاوت باشه.بحث من اینه که نباید انتظارات سنت مسلط بر جامعه رو به مثابه هویت لا یتغیر و ابدی زن بپذیریم.مادر بودن و شاعر بودن هر دو حق فروغ بود.شما فکر می کنید اعتراض به فروغ فقط متوجه روابط او بود؟نه دوست عزیز!قبل از هر چیز شعر او و سنت شکنی گستاخانه او در شعرش قابل تحمل نبود.در یکی از نامه ها وقتی فروغ از بغل کردن و بوسیدن پرویز حرف میزنه خودش میگه که کاملا آگاهه که شاپور این طرز صحبت(لابد وقیحانه) رو نمی پسنده.پس در شعرش هم نمی پسندیده.برای یک شاعر خودسانسوری به معنی مرگی بی سرو صداست.
سلام میس جان
این نوشته ات را خیلی دوست داشتم
خیلی
خیلی
اشکم رو در آوردی
اگر چه که من فکر می کنم که برای گلستان فروغ آن بتی نبود که برای ما بود. برای گلستان فروغ شاید فقط یک زن معمولی مثل ده ها زن دیگری بود که تو زندگیش دید.
نوشتن از گلستان چه خوب چه بد به بهانه فروغ خیلی خوب نیست. ما چون فروغ را دوست داریم از او می گوییم و می نویسیم و بعد درباره ارتباط آن ها می نویسیم. برای من گلستان تا آنجا مهمه که توانسته فروغ را برای لحظاتی شاد کنه، برای لحظاتی حس های قشنگ فروغ رو درگیر کنه. فروغ کس دیگری بود و گلستان کس دیگر. و این دو نه باهم جمع بستنی هستند نه شبیه نه قابل قیاس
باز هم سلام، مثل اینکه آمار توجه به گلستان داره از فروغ پیشی می گیره. پس با او کاری نیست. اما در مورد فروغ، که زن ها و دختران زیادی، خیلی زیادی دیدم که می خواهند فروغ اِیزَن باشند. یک روز بحث داغ فروغ بود و شخصیتش با دوستی بزرگ که سالش هم بزرگ بود. گفتم و گفت. گفتیم و گفت. آخرش سوالی پرسید از من که آچمزم کرد. پرسید، دلت می خواست فروغ همسرت می بود، یا جای مادرت یا خواهرت؟
شاد زی
هیچی . وقتی این ولی میاد سراغم کافیه یه سر برم ظهیرالدوله سر خاکش!
سلام , اکثر نوشتهاتو می خونم ولی کامنت بی کامنت . اما این دفعه دلم نیومد ازت تشکر نکنم . شاید خیلی وقت بود واقعیت یه زندگی به این خوبی بیان نشده بود و از این هم خوش اومد که سعی نکردی فروغ و خیلی بد و یا خیلی خوب جلوه بدی . فروغ چه خوب چه بد یه استثناء بود … موفق باشی بدون کامنت همیشه هستم سبز باشی
یکم آپم رفیق. حال داشتی نیگام کن.
راستی اون موقع می خواستم بگم در راستای صحبت تو در وبلاگ که کاملا حرف دل منم بود یه وبلاگی هست که بدجوری داره با اسم فروغ برای بازارداغی استفاده می کنه و نوشته های تخیلی و چیپشو با اسم فروغ مخلوط کرده و به جای داستان واقعی زندگی تحویل خوانندگان وبلاگش میده.که کاملا واضحه داره اراجیف سر هم می کنه.اولین بار بود که یه وبلاگ اینهمه روی اعصابم رفت.یه عده واقعا اسم و اعتبار فروغو به لجن می کشن و ازش سواستفاده می کنن.آدرس وبلاگش اینه: zanitanhaa.blogfa
واقعا اي كاش كسي مثل تو بهش تذكري مي داد…
سلام میس عزیزم
یادمه یه بار توی یکی از پستهات گلستان رو به آتش کشیده بودی ولی خوشبختانه این بار واقعیت موضوع روگفتی . گلستان با همه اخلاقهای زننده ش نویسنده بزرگیه , داستان های قابل توجهی داره . شعرهای فروغ هم بعد از آشناییش با گلستان خیلی رشد کرد . دفتر شعرهای "تولدی دیگر" و "ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد" از بهترین مجموعه های شعر فارسیه , واقعا" زیبان …
راستی اون حکمی که صادر کردی برای اونایی که جرات اظهار عشق ندارن , فقط قابل اجرا برای آقایونه . برای خانمها باید یه روش دیگه معرفی کنی
نمی دونستم باید جلوی اسمم شماره بذارم!من از کجا باید بدونم یه نفر دیگه هم هست هم اسم من که اینجا کامنت میذاره؟!من که آدرس وبلاگ نگذاشتم اما الان دیدم که ایشون آدرس وبلاگشونو گذاشتن پس معلومه که اشتباهی پیش نمیاد.الان کامنت این دوست عزیزو دیدم که نوشته این عالیه من نیستم انگار من چی گفتم!چرا باید شوخی کنم ؟اصلا این روزا کی حوصله شوخی داره؟!از این به بعد با اسم آیلا کامنت میذارم!دوستام آیلا صدام می کنن!…درمورد اسم این شخص هم که پرسیدم دلیل موجهی داشتم فقط اسم کوچیکشو بگی کافیه.
سلام میس جان
پیشتر از این نظرمو در مورد گلستان بهت گفته بودم مطمئنا هر چی در مورد او بگم تکرار مکرراته . در مورد فروغ هم که گفتنی ها رو خودت گفتی . این قضیه آزار گلستان رو درک نکردم !
تنها دوبار زندگی می کنیم رو دیدم معرکه بود تا جمعه حتما در مورد می نویسم .
زنده باد میس شانزه لیزه
سلام میس جونم . اون جایی که نوشته بودی کسایی که نمیتونن بگن عاشقن باید برن در اونجاشونو گل بگیرن خیلی خندیدم . فروغ همیشه دوست داشتنیه و من عاشقشم از اینکه مقلد داره و داره ازش سو استفاده میشه که شک نی اما همه میدونیم که کسی جاشو نمیگیره این نویسنده هم عجب رویی داره
خدا حفظت کنه میس جان که این جوک ها رو پیدا می کنی ما بخوونیم و کلی حظ ببریم. این خانمی واقعا چی فکر می کنه که با پر رویی خودش رو نویسنده میدونه. واقعا آدم باید چقدر بی ذوق باشه که سیدنی شلدون رو بخوونه و سلینجر رو نه.
کدام خشونت ؟این شما بودید که خیلی راحت به من گفتید چیزی از موضوع مورد بحث( که با اصطلاح "دنیای خانم" ها فرموله اش کردید) نمی دونم.
حالا من سوال می کنم:کدام دنیا؟کدام خانم ها؟مگه دنیای خانم ها یه اتاق بسته با چارچوب و خطوط مشخصه که بشه به راحتی از دنیای "غیر خانم" ها جداش کرد؟من معتقدم در مقابل موضوعات مختلف، آدمای مختلف موضع گیری های مختلف می کنند.بسته به موقعیت اجتماعی و آگاهی آنها.برخورد فروغ با موضوع عشق به فرزندش طبیعیه که متفاوت باشه.بحث من اینه که نباید انتظارات سنت مسلط بر جامعه رو به مثابه هویت لا یتغیر و ابدی زن بپذیریم.مادر بودن و شاعر بودن هر دو حق فروغ بود.شما فکر می کنید اعتراض به فروغ فقط متوجه روابط او بود؟نه دوست عزیز!قبل از هر چیز شعر او و سنت شکنی گستاخانه او در شعرش قابل تحمل نبود.در یکی از نامه ها وقتی فروغ از بغل کردن و بوسیدن پرویز حرف میزنه خودش میگه که کاملا آگاهه که شاپور این طرز صحبت(لابد وقیحانه) رو نمی پسنده.پس در شعرش هم نمی پسندیده.برای یک شاعر خودسانسوری به معنی مرگی بی سرو صداست.
شما(مثل هر کس دیگری) آزادید که دیگران رو به هر چیزی متهم کنید.ولی همیشه اون چیزی که شما میگید درست نیست دوست عزیز.من تو کامنت قبلی هم تلویحا به شما گفتم که ادامه بحث فایده ای نداره و از شما خداحافظی کردم ( با خوندن مطالب دیگه ی شما به این نتیجه رسیده بودم.)شما تحمل نکردید.موفق باشید و روزگارتون خوش!
راستش من نمیتونم فقط بر اساس شنیده ها قضاوت کنم.به نظر من اظهار نظر در این موارد نفعی هم به حال کسی نداره.من موافق نیستم که این فروغ بود که بین خودش و فرزندش فاصله انداخت.عوامل زیادی دخیل بودند.شاید فروغ فقط در صورتی می توانست فرزندش را داشته باشد که "… مینشست در خانه و سبزی پاک میکرد …".دیگه وقت شما رو نمیگیرم.روزگارتون خوش!
ولی برداشت من این بود که شما بین عاطفه ی یک مادر به فرزندش ("دم زدن از غم و غصه دوری اش!!!") و داشتن" روابط باز" تناقض می بینید.اونجا که میگید: "فروغ زنی بود که در دوره ی خود روابط باز خود را داشت و هرچقدر هم که دم از غم و غصه در مورد پسرش بزند باز یک چیزی جایی ایراد دارد."
سوال من این بود که این ایراد کدومه دوست عزیز؟
؟؟؟؟شما جواب سوال منو ندادید!!
سلام میس جان
این نوشته ات را خیلی دوست داشتم
خیلی
خیلی
اشکم رو در آوردی
اگر چه که من فکر می کنم که برای گلستان فروغ آن بتی نبود که برای ما بود. برای گلستان فروغ شاید فقط یک زن معمولی مثل ده ها زن دیگری بود که تو زندگیش دید.
نوشتن از گلستان چه خوب چه بد به بهانه فروغ خیلی خوب نیست. ما چون فروغ را دوست داریم از او می گوییم و می نویسیم و بعد درباره ارتباط آن ها می نویسیم. برای من گلستان تا آنجا مهمه که توانسته فروغ را برای لحظاتی شاد کنه، برای لحظاتی حس های قشنگ فروغ رو درگیر کنه. فروغ کس دیگری بود و گلستان کس دیگر. و این دو نه باهم جمع بستنی هستند نه شبیه نه قابل قیاس
باز هم سلام، مثل اینکه آمار توجه به گلستان داره از فروغ پیشی می گیره. پس با او کاری نیست. اما در مورد فروغ، که زن ها و دختران زیادی، خیلی زیادی دیدم که می خواهند فروغ اِیزَن باشند. یک روز بحث داغ فروغ بود و شخصیتش با دوستی بزرگ که سالش هم بزرگ بود. گفتم و گفت. گفتیم و گفت. آخرش سوالی پرسید از من که آچمزم کرد. پرسید، دلت می خواست فروغ همسرت می بود، یا جای مادرت یا خواهرت؟
شاد زی
هیچی . وقتی این ولی میاد سراغم کافیه یه سر برم ظهیرالدوله سر خاکش!
سلام , اکثر نوشتهاتو می خونم ولی کامنت بی کامنت . اما این دفعه دلم نیومد ازت تشکر نکنم . شاید خیلی وقت بود واقعیت یه زندگی به این خوبی بیان نشده بود و از این هم خوش اومد که سعی نکردی فروغ و خیلی بد و یا خیلی خوب جلوه بدی . فروغ چه خوب چه بد یه استثناء بود … موفق باشی بدون کامنت همیشه هستم سبز باشی
یکم آپم رفیق. حال داشتی نیگام کن.
راستی اون موقع می خواستم بگم در راستای صحبت تو در وبلاگ که کاملا حرف دل منم بود یه وبلاگی هست که بدجوری داره با اسم فروغ برای بازارداغی استفاده می کنه و نوشته های تخیلی و چیپشو با اسم فروغ مخلوط کرده و به جای داستان واقعی زندگی تحویل خوانندگان وبلاگش میده.که کاملا واضحه داره اراجیف سر هم می کنه.اولین بار بود که یه وبلاگ اینهمه روی اعصابم رفت.یه عده واقعا اسم و اعتبار فروغو به لجن می کشن و ازش سواستفاده می کنن.آدرس وبلاگش اینه: zanitanhaa.blogfa
واقعا اي كاش كسي مثل تو بهش تذكري مي داد…
سلام میس عزیزم
یادمه یه بار توی یکی از پستهات گلستان رو به آتش کشیده بودی ولی خوشبختانه این بار واقعیت موضوع روگفتی . گلستان با همه اخلاقهای زننده ش نویسنده بزرگیه , داستان های قابل توجهی داره . شعرهای فروغ هم بعد از آشناییش با گلستان خیلی رشد کرد . دفتر شعرهای "تولدی دیگر" و "ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد" از بهترین مجموعه های شعر فارسیه , واقعا" زیبان …
راستی اون حکمی که صادر کردی برای اونایی که جرات اظهار عشق ندارن , فقط قابل اجرا برای آقایونه . برای خانمها باید یه روش دیگه معرفی کنی
نمی دونستم باید جلوی اسمم شماره بذارم!من از کجا باید بدونم یه نفر دیگه هم هست هم اسم من که اینجا کامنت میذاره؟!من که آدرس وبلاگ نگذاشتم اما الان دیدم که ایشون آدرس وبلاگشونو گذاشتن پس معلومه که اشتباهی پیش نمیاد.الان کامنت این دوست عزیزو دیدم که نوشته این عالیه من نیستم انگار من چی گفتم!چرا باید شوخی کنم ؟اصلا این روزا کی حوصله شوخی داره؟!از این به بعد با اسم آیلا کامنت میذارم!دوستام آیلا صدام می کنن!…درمورد اسم این شخص هم که پرسیدم دلیل موجهی داشتم فقط اسم کوچیکشو بگی کافیه.
سلام میس جان
پیشتر از این نظرمو در مورد گلستان بهت گفته بودم مطمئنا هر چی در مورد او بگم تکرار مکرراته . در مورد فروغ هم که گفتنی ها رو خودت گفتی . این قضیه آزار گلستان رو درک نکردم !
تنها دوبار زندگی می کنیم رو دیدم معرکه بود تا جمعه حتما در مورد می نویسم .
زنده باد میس شانزه لیزه
از جمله نکات قابل بحث اینه که شما چه تناقضی بین بی تابی های فروغ برای دیدن پسرش ویا عشقش به او و روابط به قول خودتان بازش می بینید؟این قسمت نوشته زیاد برای من مفهوم نیست.
سلام میس جونم . اون جایی که نوشته بودی کسایی که نمیتونن بگن عاشقن باید برن در اونجاشونو گل بگیرن خیلی خندیدم . فروغ همیشه دوست داشتنیه و من عاشقشم از اینکه مقلد داره و داره ازش سو استفاده میشه که شک نی اما همه میدونیم که کسی جاشو نمیگیره این نویسنده هم عجب رویی داره
سلام.مطلبت رو خوندم.جالب بود و جای فکر و بحث فراوان.از این به بعد همیشه به اینجا سر می زنم.
توی معاصران ایرانی از همه بیشتر فروغ رو دوست دارم ولی…
خدا حفظت کنه میس جان که این جوک ها رو پیدا می کنی ما بخوونیم و کلی حظ ببریم. این خانمی واقعا چی فکر می کنه که با پر رویی خودش رو نویسنده میدونه. واقعا آدم باید چقدر بی ذوق باشه که سیدنی شلدون رو بخوونه و سلینجر رو نه.