پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳

عیش و نیستی

عیش و نیستی

سلام آقای ایرج راد عزیز

من – میس شانزه لیزه – وقتی امشب به دیدن (عیش و نیستی ) آمدم ، یک بغل امید و آرزو و چند کیلو توقع و چند سبد نیاز و چند طبق سواد روی سر و کول و دوشم داشتم . ایرج راد عزیز ، دو سال پیش که (عیش و نیستی) را خواندم و به دوستانم شدیدا توصیه کردم بخوانندش دلیل داشتم . دلیلش هم این بود که هیچ وقت نام تیری مونیه را در دانشگاه نشنیده بودیم و حتی اسم کتاب هایش را هم نمیدانستیم . جلد سیاهش در نشر مروارید و نام ابوالحسن نجفی باعث شد خریدمش . خواندمش . ساختارش را به شیوه ی شانزه لیزه ای خودم رسم کردم . کمی با چخوف مقایسه اش کردم و صادقانه بگویم واقعا بعضی جاها اشکم در آمد . وقتی دیدم شما دارید این متن را برای اجرا کار میکنید ، گل از گلم شکفت و برای دیدنش با سبد و کوله بار آرزو و امید آمدم چهار سو . . . ایرج جان ، آیا تا به حال به ترکیب (طنز سیاه) ببرخوردید؟ مثلا اسمش را جایی شنیدید ؟ این نمایشنامه طنز سیاه بود . حتی از نامش هم پیدا بود . اتفاقا خاستگاه طنز سیاه هم در زادگاه تیری مونیه است . میدانستید ؟ تجلی این دنیای پریشان و از خود بیگانه ای که مخاطب را همسو و همذات با آنیبال لوبورنی میکند به قدری پوچ است و نیست است که درش از هست و هستی خبری نیست . زهر خنده هایش به قدری تلخ است که اشک در می آورد . بلایی که اوگوستا – همسر نویسنده – سر وی میاورد …بلایی که جامعه ی مطبوعاتی همیشه سر آدم های نام آشنا هر چند سطح متوسط میاورد در این نمایشنامه به شیوه ی گروتسک و با طنز سیاه نشان داده شده بود که شما در کار ، آن را با لودگی و مضحکه ، بدون اینکه تنشی در مخاطب ایجاد کنید ، به سخره گرفت  . پرده ی اول را با بازی خانم زری اماد که سالن تئاتر را به مثابه سالن لاله زاری گرفته بود و در حس هایش پر از نا هماهنگی دیده میشد همه ی بار نمایشنامه را به چیزی زیر سطح متوسط تبدیل کرد . به نظر ، دکور ، میزانسن و نورپردازی بی هیچ خلاقیتی تنها خمیازه ی تماشاچی را اوج میداد .شخصیت کلو که نقشش را  فرزانه سهیلی با اغراقی بی دلیل – دست و پا زدنی بی هدف – با ادای دیالوگ ها به شیوه ای خاص کودکان عقب افتاده  و دانشجوهای تازه کار نمایش رشته ی بازیگری  اجرا میکنند ایفا کرد  ، اصلا کلو ی خلق شده توسط تیری مونیه نبود . چرا در پرده های میانی که بی رحمی مطبوعات در اوج دادن به انسان ها – چه آدم های معروف چه بیسوادان – طرح شده بود را به راحت ترین شیوه اجرا کردید ؟ کاری که مطبوعات میکند دروغی است بزرگ تر از هنر عکاسی و تلخی ماجرا هم همین است . مطبوعاتی که دنائت دنیای مادی را طلا میگیرد و برای خود بت میکند و هدفش ان است ،تبدیل شد به جک چهار سو و در نهایت هیچ کس از اینکه واقعا نویسنده ی داستان خودش را نکشده دچار شوک نشد . حرف های پرده ی آخر را درست نشنید و …خیلی سطحی با همه ی ظرافت نمایشنامه برخورد شد .چرا با همچین نمایشنامه ای چنین کردید ؟ چرا هادی مرزبان هم دارد بدو بدو همچیمن میکند ؟ چه شده که همه به فکر پستی مطبوعات  و بیچارگی نویسندگان افتاده اند ؟ و چرا به بد ترین شکل خود ؟

ایرج عزیز کاش همچنان تصویر ناصرالدین شاه را در ذهنم از شما داشتم  نه آنی بال مسخره ی بی شلوار را که بیهوده سعی در خنداندن تماشاچی میکرد !

درباره ساناز سید اصفهانی

متولد 14 . 9 . 1360 در تهران ، از سن پنج سالگی وارد هنرستان عالی موسیقی شد و بعد به مدرسه ی هنر و ادبیات ِ صدا و سیما رفت . ساز تخصصی او پیانو بود که به صلاحدید خانواده از ادامه ی تحصیل در این رشته به صورت تخصصی منصرف شد و وارد رشته ی ریاضی فیزیک شد و پیانو را در کنار درس با اساتید مجرب به صورت خصوصی فرا گرفت . او دارای مدرک انیمیشن کامپیوتری از مجتمع فنی تهران میباشد و همزمان با تحصیل و کار در این رشته وارد دانشگاه سوره ی تهران شد و در رشته ی تئاتر ، گرایش ادبیات دراماتیک تحصیل کرد . همزمان با ورود به دانشگاه شروع به همکاری با مطبوعات شد . او با روزنامه هایی چون همشهری ، همشهری مناطق ، اعتماد ، اعتماد ملی ، شرق ، تهران امروز ، فرهیختگان و ماهنامه ی ادبی گلستانه ، مجله ی نقش آفرینان ، ماهنامه ی رودکی و سینما- چشم ( روح سرگردان موزه سینما )، ماهنامه ی سیاسی فرهنگی دنیای قلم . . . همکاری کرده است .

همچنین بررسی کنید

Beş soruda “Gandi Sokağı”nda Bir Gezinti

[ پرسه در خیابانن گاندی ، گفتگو با سانازسیداصفهانی گفتگو با سانازسیداصفهانی – مجله ادبی …

۱۹ نظرات

  1. سلام
    افسوس ما را در بر داشت!
    ایرج راد هم اگر هر سال یه دونه میساخت ، می شد از اونا که میره تو بلک لیست من و دیگه کاری ازش نخواهم دید
    ولی حالا معلوم نیست بره دوباره چند سال دیگه بیاد چی بسازه
    خدا به خیر بگذرونه
    مرسی

  2. رفتم ودیدم.به واقع اگر خود ایرج راد توی نمایش حضور نداشت یکی از مصنوعی ترین نمایشهایی بود که دیدم.البته داستان وضعیت خوبی داشت ولی اون چیزی که یه نمایش رو جلا میده بازیگرانشن.
    در کل با نقدت تا حد زیادی موافقم.

  3. سلام.ممنونم ازحضورت.اتفاقا فردا دارم میرم کارو ببینم.
    تایید یا رد نظرتو فردا انجام خواهم داد.

  4. سلام.ممنونم ازحضورت.اتفاقا فردا دارم میرم کارو ببینم.
    تایید یا رد نظرتو فردا انجام خواهم داد.

  5. جای این اجرا توی سالن چهار سو نبود جاش توی تئاتر گلریز بود
    نمایشنامه نخونده فهمیدم تقریبا چه گندی زده شده به اون همه حقیقت تلخ و گزنده و چه حیف که این کار این طوری رفت اجرا

  6. کاملا با نظرت موافقم . من هم رفتم این کار رو دیدم و وقتی از سالن اومدم بیرون , به بغل دستیم گفتم پرده اول مثل خروس جنگی (فیلم) بود …
    گروتسک متن اصلی کجا ؟ ابتذال و لودگی اجرا کجا ؟

  7. پس به خواندن نمایشنامه اش بسنده می کنیم!!!

  8. آخ که چقدر دلم واسه اینترنت تنگ شده بود! البته بد هم نبود یه مدت از دنیای مجازی فاصله گرفته بودم و وارد دنیای واقعی شدم خیلی باهم فرق نمی کنن!
    سلام میس جان دلم واسه جزیره یه ریزه شده بود، ای بابا! تو قرار بود یه سوپرایز رو کنی اما شد شکایت نامه!
    خوبی عزیز جان؟

  9. به به! به به!
    چقدر من اینجوری نقد شدن و نقد کردن رو دوست می دارم همی!
    جدیاااا!
    باید دو تا کارگاه راه بندازیم یکی آموزش نقد شدن اون یکیم نقد کردن. تو بشو دبیر نقد کردن من می شم دبیر نقد شدن!
    اه چقدر نقد تو نقد شد.
    گل

  10. سلام میس جان
    من دیشب یه کامنت برات گذاشتم ! ولی منتشر نشده ! برای پست صادق هدایت هم کامنت گذاشتم گویا  اونم به سرنوشت این یکی دچار شده چون از اونم خبری نیست !
    مطمئنم این مسئله از جانب تو نیست .
    درباره این پستت نوشته بودم
    جانا سخن از زبان ما می گویی …
    زنده باد میس شانزه لیزه

  11. نمی دونم چرا آخرای نوشتت یاد فرزانه کابلی افتادم!!!
    خب ! به لطف خدا و شما یه تئاتر دیگه هم از صف انتظار دیده شدن خط خورد تا نبینمش ، بعد از کار آتیلا این دومین کاره که امشب خط خورد.!

  12. سلام میس جان . رفتم نمایش رو دیدم . نمایش متوسطی بود . اگرچه که اینقدر هم تو گفتی بد نبود . البته شاید من با سطح توقع پایینی به سالن رفتم . به نظر من نمایش بی دلیل ایدئولوژیک شد . شاید اگه در حد یه نمایش طنز مثل پرده اولش باقی میموند پذیرفتنی تر بود . راستی یه موردی : فکر کنم چند ماهه که وبلاگ من در صدر وبلاگهای شما ایستاده که باعث بسی مباهات برای منه هورابغل. و اینکه یه مصاحبه خیلی خوب چند روز پیش  با اصغر بیچاره از یه خانمی خوندم که اسمش این بغل هست . شنیدم که میخواد با یه مطلب جدید کولاک کنه …. تو خیر نداری ؟چشمک

  13. سلام، میس جان. عمرا وقت هدر نمی‌دم برا دیدن این کار، اما نمایشنامه‌شو حتما می‌گیرم. ترجیح می‌دم سالی یه بار تئاتر برم، اما کار اساسی ببینم که لااقل خاطره‌ش تو ذهن بمونه.

  14. ميس عزيزْ

    كمي از روي ميل شخصي و مني بنابر توصيه سركار عليه ، ديروز به تماشاي اين نمايشنامه رفتم. واقعا افتضاح دور. صد در صد با نقدت موافقم. از لابلاي حركات و جملات سخيف اجرا كه به عقيده من به متن اصلي اضافه شده بود ( تماس اگوستا با جنيفر لوپز مثلا كه حالمو به هم زد !) مي شد حدس زد كه متن اصلي مي بايستي نمايشنامه خوبي باشه ، اما حيف!
    متاسفانه اين روزها اين جور حركات ركيك و سخيف در اكثر نماش ها ديده ميشه ، در رومولوس كبير هم گاهي احساس چندش مي كردي از چنين حركاتي…  

  15. چه بی رحمانه. بیچاره ایرج راد. سلام

  16. ایرج راد ، رضا کیانیان ،….
    خدا نفر بعدی رو عاقبتش رو ختم به خیر کنه….!
    می خونمت…..گل

  17. من مدتهاست که وقتی می خواهم نمایشی را برای دیدن انتخاب کنم همیشه به این توجه می کنم که کار کاملا ایرانی باشد یا کاملا غیر ایرانی! چون به دلایلی که عنوان کردی نمی توانم تحریف نمایشنامه رو قبول کنم و اصولا از اینکه کارگردان های تئاتر ما، دست رو آثار خوب ادبیات نمایشی می گذارند بیزارم، چون مطمئنم که حاصلش همین می شود که گفتی. حالا شاید در موردی استثنا هم وجود داشته باشه ولی اکثر نمایشنامه های غیر ایرانی افتضاح از آب درمیاد. … تصویر ناصرالدین شاه خیلی خوب بود!

  18. مرا میشناسی . خودم را معرفی نمیکنم تا همچون بار قبل که نقد رومولوس کبیرت را تایید کردم. اینبار ایرج راد ، یقه ام را نگیرد. گفتم مرا میشناسی چون هرگز بیهوده نه تاییدی کرده ام نه تکذیبی.
    هزار آفرین به جان شیرینت که وقتی تصمیم به نقد میگیری، هم صریحی هم باسواد و هم کمی منصف. شما خواننده گرامی به همای سعادت اعتقاد دارید؟  تصورم از اینکه جنابانی چون ایرج دوست داشتنی، شبهای قجری، به کارگردانی نمایشی در یکی از همین چند سالن محدود تئاتر ایران مفتخر میشوند، و سر تا ته نمایشنامه را گل ( با کسر گاف)  میگیرند . همانا نشستن نه همای سعادت، بلکه مرغ خوش الحان اقبالی بلند است با تارک بی فروغ یک انسان.