خدا جون این سال 1389 داره میمیره . باید براش یه گور درست کنم . مثل گور هایی که برای سالهای پیش درست کردم و خاطرات رو چالشون کردم و خاطرات مثل اشباحی از زیر سنگ لحدشون زدن بیرون و منو توی چنبره ی خودشون گرفتن . اما چه بخوام چه نخوام زور زمین بیشتره ، چرخ میزنه ، ثانیه ها پر میزنه ، لحظه ها بعد از تولدشون به احتضار در میان و میمیرن . ازشون یه خاطره یه ( آن ) میمونه . اون ( آن ) خیلی روی دلم سنگینی میکنه . انگاری یه وزنه بهش وصله ، منو میکشه تا ته زمین . خدایا توی دلم یه ملغمه به پا شده . انگار نمیخوام بفهمم که 89 داره چونه میندازه . داره میره که بره . بازم عید . عید برای من هیچ مفهومی نداره جز یه تقویم جدید .رج زدن روزا و ثبت یه سری تاریخ . عید واسه من اون روزاییه که شادی خیمه بزنه به جون و دلم . الکی نخندم . خدا ببین چند وقته واقعا خوشحال نبودم ؟ ماها گاهی چه ظاهرهایی داریم . مردم گاهی چه راحت از ظاهرمون قضاوت میکنن . تهمت میزنن . دوستمون ندارن . ای داد …ای داد بی داد . 89 هم داره میمیره ، داره میره که بره . . . خاطره هاشه که میمونه . چقدر حرف زدن برام سخته انگار کلمه ها احتیاج به ویلچر و عصا دارن تا روی صفحه م راه برن و حرفمو بزنن . همه ی امسال ، بیرون خونه بودم . بیشتر سال رو بیرون خونه بودم . برای چاپ رمانم قیام کردم ، برای فیلمنامه ی فلان سرازپانشناختم ، برای فلان کار رادیو هی نوشتم هی انداختم اون ور ، مثل توپ از این خونه به اون خونه آواره موندم که فقط به خودم بگم هی بچه نرو توی لاکت ! برای اینکه نرم شیر آب رو توی حموم باز نکنم ، با لباس دوش نگیرم . مشت مشت قرص نخورم ، تیغ سوسماری رو برندارم دستم رو از پایین تا بالا زخم نکنم . برای اینکه به خودم به خاطرات گورستان تقویم هام فکر نکنم زدم بیرون . بیشتر امسال رو زدم بیرون . اتاقم رو خیلی وقته ندیدم . خدایا نکنه سال 90 بیاد و بره من بدتر شم . فراری تر . انگار نمیتونم تمرکز داشته باشم . خاطره ها مثل یه اژدها تعقیبم میکنن . من دارم ازشون فرار میکنم و از فرار فرار . توی این فرار ها چقدر فرود و فراز دارم خودمم نمیدونم ! مردم توی جنب و جوشن ، آرایشگاه ها از 6 صبح تا 12 شب بازن . همه توی پاساژا دنبال یه کادویی چیزی میگردن . ترافیکه . عید میشه . هه ! یه بمب میترکه عید میشه ، سال 1390 مبارک . بعد همون موسیقی که باهاش دلم تا خود خدا میگیره . همیشه دلم سر سال تحویل میگیره . همیشه . بعد اس.ام.اس هایی میاد از آدمهایی که سالی یه بارن نمیگن فلانی خرت به چند منه؟ مردم با لبخندهای مصنوعی ، جمله های تکراری ، دید و بازدید های تکراری شیرنی میخورن ، چای میخورن ، عیدی میدن ، سبزه گره میزنن . همه ی اینها برام بی معنیه . با هیچ کدومشون خوشحال نمیشم . جنگ نا برابر زمان و من . جنگ من و ثانیه ها . عید برای من تاریخ های خاصی میتونه باشه که توشون قالب شکستم . گذر کردم از یه چیزایی و به یه چیز بزرگتر رسیدم . دنیا داره منفجر میشه . انگار زمین دیگه خسته شده . برکت رخت بربسته ، برف و سرما برچیده شده . دیگه آدم برفی نمیسازیم . 4 روز پشت سر هم مدرسه ها تعطیل نمیشه . درختا شکوفه نمیزنه . همه جا دوده گرفته . خورشید میخواد یه (هااااااا) کنه همه ی زمین رو بسوزونه . چه بهاری قراره بیاد ؟ 89 نه بارونی بود و نه برفی . قحطی فصل گریبانمون رو گرفته . نگران اسکناس ها و سکه های جدیدیم که داره عدداش بزرگتر میشه . خط قرمزهایی که آدم رو گرفتار تر میکنه . دوست داشتن هایی که کمرنگ تر میشه . دیگه توی این دوره زمونه کسی مثل گذشته هم عاشق نمیشه . انگاری 100 سالمه . کاشکی میمردم . ذهنم شناوره . میره واسه خودش توی گورستان تقویم ها و با دوز بالای قرص پرسه میزنه . حالا همه جا تعطیل میشه . من غرق خودم میشم . سیل همه خوشی های گذشته اشکم رو در میاره . سیل همه ی بدی های گذشته اشکم رو در میاره . چرا دیگه خوشحال نیستم ؟ بعضی خاطره ها جیغ میزنن . مثل روزی که عاشق میشی . مثل روزی که کتک بد جوری میخوری . مثل روزی که کسی که دوست داری میمیره . مثل روزی که پرونده ی یه کاری بسته میشه . جیغ میزنن . ترمزی نیست . توی سرم صدای جیغه .خاطره ها دنده رو گذاشتن رو خلاص و توی سرازیری ذهنمن . همیشه ته همه چی غمه . آخر خط غمه . آخر عمر مرگه . غمگینیه . چرا من خوش بین نمیشم . یه گوسفندیم که قربونی زمون شدم . چرا ؟ سال 1390 داره میاد . پوزخند میزنه یا که چی ؟ چی برام داره ؟ منو توی روزهاش میخواد جا بذاره . یا توی حفره هاش پنهون کنه . از این مراسم عیدانه از این همه رسم که به قول دکتر شریعتی ضعف تفنن فکریه حالم به هم میخوره . همه همون آدمهایین که بودن . کسایی که به قدرت هر جلادی تعظیم میکنن . به قدرت شهرت . به قدرت ثروت . این منو آزار میده . اینو کجا خوندم ؟ همیشه اون چیزی که به تو قدرت میده تو رو از بین میبره . کاشکی واقعا سال نو ، نو باشه . تکرار نباشه . مصیبتکده نباشه . دلم برای پیانوم تنگ شده . برای اتاقم . وانم . حمومم . تراسم . کتابخونه م . کوچ کردن من همیشه روحیه م رو عوض میکنه باید کوچ کنم . . . سخته ،
دل بکنم . دل کندن . دل کندن سخته . حالا میخواد بهار بیاد . ای خدا ، بذار شکوفه ها و بارون بهاریت رو ببینیم . بذار دنیا این همه جنگ نداشته باشه . بذار صلح همه جا باشه . حتی توی خونه ها ، بذار هیچ جا مریض نباشه . بیمارستانا تعطیل شه . دادگاها بسته شه . کیفا پر پول شه . همه چی خوب شه . نمیدونم فقط زندگی ازش زنده + گی بباره نه یلخی ، الابختکی شب وروزا تموم شه . اینو میدونم که زندگی چیزی نیست که متعلق به هر کسی باشه . میخوام زندگی کنم نه ازش فرار ، خدایا . . . زوار 89 هم در رفت و تقویم و خاطرات و آرشیو و همه چیز به تاریخ پیوست . همون طور که یه روز خود من زیر خاک ، خروارها خاک خواهم پوسید و موهای قرمزم باقی خواهد ماند . کسی باکفش از روی سنگ قبرم خواهد گذشت و روزی هیچ کس من را به یاد نخواهد داشت .
سال 1390 برای همه سال خوبی باشه . بیاین آرزو کنیم ……. آرزوهامون رو به هیچ کس نگیم . این یه رازه شاید برآورده شه . پس من با علامت رمز آرزوهام رو مینویسم امیدوارم که خدایا !@#$%^&*)(…..:)
خیلی اومدم در خونتون. ولی درش درست باز نمی شد! کامنتدونیت قفل بود! کلیدشم نبود خب! 🙂 می خواستم بهت سر بزنم!
می خوای بهت عید رو تبریک بگم!
عید؟!
این بهار هم با اومدنش آدم رو تحقیر می کنه ! نیست خودش هر سال نو می شه! سبز می شه و عاشق!
و ما هنوز اندر خم یک کوچه ! و ما هنوز مانده ایم بر در ِ ایستایی!
این بایدها…
باید تازه شد ! باید بری جلو! تغییر کرد! یه کاری کرد که …
باید … باید …
میس ِ عزیزم تازگی رو برات آرزو می کنم ! دوست داشتن و دوست داشته شدن … و تنهایی اگر می پسندی!
"با تکرارِ جذر و مد،
تمرین کنیم
بازیِ مداوم زندهگی را!
داشتن و
رها کردن را… "
سلام… و عیدت مبارک مادمازل میس. بانو شانزه لیزه…
…عجب نوشته معرکه ای. بعد مدتها دوباره مثل خودت نوشتی. کاملا میس شانزه لیزه. من این جور نوشته هات رو می فهمم. حس های متضاد داخلش رو می فهمم. اون رها بودنش رو. پاکیزگیش رو هم می فهمم. این که موقع نوشتن این شکلی باید حال آدم خوب باشه رو هم میفهمم. خوب باشه. خوب خوب. حالا چه غمگین باشه چه خوشحال. ظاهر این نوشه ساده است و بی قید و بند، ولی ساده نمی شه این جوری نوشت. شاید خودت هم ندونی چرا این نوشتت این قدر درجه یک شد… خیلی از چیزای خوب ، – چه فیلم چه شعر چه یادداشت چه … – ، بدون این که صاحبشون بدونه چرا این قدر خوبه ، خوب می شه. یعنی خود صاحب اثر دقیق نمی دونه چرا این قدر فلان کارش خوب شده… این قدر از تو غریزه می یاد که دستش صاحبش هم از توضیح و استدلال کاملش کوتاه… من این جور نوشته هاتو خیلی دوست دارم. خیلی زیاد. و شاید جز من کسی نفهمه این نوشتت معرکه است! شاید حتی خودت!.
«یا علی مدد»
سلام
خوب می نویسی..
حتما بعدا سر می زنم
سال نو مبارک.
و بر آمد بهاری دیگر
مست و زیبا و فریبا ، چون دوست
سبدی پیدا کن ،
پر کن از سوسن و سنبل که نکوست
همره باد بهاری بفرست :
پیک نوروزی و شادی بر دوست !
شانزه لیزه عزیز عیدت مبارک خیلی خیلی مبارک
یک خواننده خاموش که دم عیدی روشن شده
میس جان با این پستهای غمناک ِ پدر درآرت! 🙂
من واسه تو و واسه خودم آرزو می کنم. همین الان!
"زوار ۸۹ هم در رفت و تقویم و خاطرات و آرشیو و همه چیز به تاریخ پیوست . همون طور که یه روز خود من زیر خاک ، خروارها خاک خواهم پوسید و موهای قرمزم باقی خواهد ماند . کسی باکفش از روی سنگ قبرم خواهد گذشت و روزی هیچ کس من را به یاد نخواهد داشت ."
دوسش داشتم!
میس عزیززززززم . اومدم برای گفتن تبریک که این ژست رو خوندم موندم ژا در هوا که گفتنش به جاست یا نا به جا .
عید واسه من اون روزاییه که شادی خیمه بزنه به جون و دلم . الکی نخندم یعنی من شیفته ی این جمله تم میس .ژس کی برای ما عید میشه کی شادی خیمه میزنه ؟
آخ گفتی از دل گرفتگی سر سال تحویل .همیشه باهاش دست و ژنجه نرم میکنم.
اوه میس بعضی جاهای متن انگار خودم دارم حرف میزنم میس . بعد نگاه میندازم به متنی که برای خودم نوشتم و میبینم چه ماسک سر خوشانه و امیدوارانه و خوشحالانه ای زدم و فکر میکنم من از همه دورغگوترم .به خودم دارم دروغ میگم . تو صفحه شخصیم دارم دروغ میگم .
خدا جون؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
ای وای…. ارزوهات دلمو لرزوند میس… کاش بودم می رفتیم تجریش وسط میدون بین اونهمه ماشین وای میسادیم و ارزو می کردیم…. درست وسط وسط خیابون…
در هر صورت عیدت مبارک میس جان
حالشو ندارم بی خیال مهران مدیری ، خلاصه ما پیشت کم آوردیم ، اما دوز بالای قرص و بی خوابی دیشب و سکوت ساعت ۲۷ : ۰۴ بامداد هم در این کم آوردن بی تاثیر نبوده ها و گرنه که همه می دونن من زیر بار هر چی برم زیر بار حرف نمی رم ، اونم زیر بار حرفهایی چنین سفسطه گرایانه نسبت به مهران مدیری !! ( خوابم میاد جدی نگیر ! )
___
در پناه حق
درود بر شما دوست عزیزمن در وبلاگم مطلب کوتاهی درباره نگرشی بر قانون اشا یکی از اصول دین زرتشت نوشتم لطفا" اگر مایل هستید آن مطلب را بخوانید و دیدگاهتان را بیان کنید.نوروزتان شاد بادبا تشکر از شما دوست عزیز
۱۰۰% انسان هایی هستند که از هنر پول در میارند اما اون ها هنرگر هستند نه هنرمند که امثال اینها در جامعه ما فراوانند مثل همین مهران مدیری لمپن !!!
بازم عیدت مبارک
اول : میسیز اینو یادت باشه نویسندگی و کار هنری نون و آب نمی شه ، اگه دوست داشتی یه نویسنده بزرگ که از نزدیکان افرادی مثل سهراب و فروغ و جلال و … بوده و ۳۰ تا عنوان کتاب داره رو از نزدیک بهت نشون میدم که تو دهه هشتم زندگی مخارج اولیه زندگیشم نداره !!
______
دوم : ای کاش عزمت در نگاه تو باشد نه در آنچه به آن می نگری ( آندره ژید )
پس بیا امسال رو خودت یه سال نو کن ، از خودت شروع کن ، افکارت رو گردگیری کن ، مختو خونه تکونی کن به قول حمید مصدق :
من اگر بنشینم
تو اگر بنشینی
چه کسی برخیزد
خلاصه که یادت باشه ، یادم باشه ، تا خوب نشیم ، خوب نمیشه !
_______
سوم :
از صمیم قلب آرزومندم امسال سالی سرشار از بهترین ها برایت باشد و سالی مملو از خوب ترین خاطره ها رو تجربه کنی
در پناه حق
بلد نیستم مثل تو رمزی آرزومو بنویسیم. اما هم برای تو، هم برای همه و هم برای خودم بهترینها رو از خدا می خوام. امیدوارم امسال شاد شاد شی، از ته قلبم برات آرزو کردم، آرزو کردم زودتر بری توی اتاقت که ظاهرا خیلی دوسش داری، اصلا هر چی دوست داری و خوشحالت می کنه خدا بهت بده.تو هم دعا کن منم شاد شم و به خواسته ام برسم…
سال جدید برات پر خیر و برکت باشه
سال ۸۹ برای من که خیلی زود ومفت گذشت!
عملا هیچ کاری نتونستم انجام بدم…. ولی خیلی بهتر از آن سال نحس قبلیش بود(۸۸)… درکل سال آرام تری بود بی اتفاق نبود ولی آرام ومعتدل بود….
امیدوارم سال ۹۰ سال خوبی برای تو … من.. شما وبقیه باشه…
امیدوارم کمی هم بتونیم از زندگی کمی…لذت ببریم…یا حق
سال ۸۹ یک موجود عوضی چند شاخ و چند گوش و چند چشم بود که داره میمیره و من آرزوی مرگشو دارم…
این جمله را من یک مدل دیگه خوندم…
هرچی نکشدت قویترت میکنه…!!!
…
توی سرم صدای جیغه .خاطره ها دنده رو گذاشتن رو خلاص و توی سرازیری ذهنمن . همیشه ته همه چی غمه . آخر خط غمه . آخر عمر مرگه . غمگینیه . چرا من خوش بین نمیشم . یه گوسفندیم که قربونی زمون شدم . چرا….
دقیـــــــــــــــــــــــــــــقا….
لحظخ ی سنگین سال تحویل داره میاد ……
نمیخوام این لحظه را سنگینیشو…
تو بلاگم نوشتم…واقعا دوست دارم از ۷ روز قبل سال تخویل تا ۳ روز بعدش بپرم از روی این روزها…
میــــــــــــس خیلی جالبه ها…من خیلی خاطره بازم عینهووو…………….
که همه اعصابشون خورد میشه…
اما
از آدمهایی که خاتطرشون زنده است خوشم میــــــــــــاد…
و این که شما با این همه دغدغه کاری بخش خاطرات ذهنوتو فعاله خوشحالم
…
امیدورام از اون کارت دست ساخته ی من هم خوشتون اومده باشه..
عکس چطور بود؟
..
دیگر باید بدرووود گفت بر میس عزیز تا فرصتی دیگر در سال خرگوشی دیگر..
خدا بخیر کنــــــــــــــد…
سلام
دنیایتان را شادٍ شاد و شادیتان را دنیا دنیا آرزومندم
نوروز ۹۰ مبارک.
من هم برات یه عالمه آرزو کردم که تو دلم گفتم…