اسلاید شوپن میل به عاشقی

شوپن، میل به عاشقی

آیا اقتباسِ سینمایی از زندگی هنرمندان امری ممکن و کارآمد است ؟

شوپن میل به عاشقی

فیلم  « شوپن : میل به عاشقی » اثر یژی آنتچاک کارگردان لهستانی در سال 2002 ساخته شد . از این کارگردان هیچ اثر شاخصی جز این فیلم معرفی نشده است . انتظار داریم این فیلم بی اندازه تاثیرگذار باشد . زیرا شوپن در موسیقی جهان  اهمیت بسیار دارد ، در ادامه‌ی نامِ فیلم ترکیبِ  – میلِ به عاشقی –  مخاطب را  ترغیب میکند تا حتما به تماشای این فیلم بنشیند . فیلم سال 1381 ورشو را نمایش میدهد ، سکانس های ابتدایی فیلم تو را یادِ سکانس های ابتدایی فیلم آمادئوس اثر میلوش فورمن می‌اندازد که 18 سال قبل از فیلم شوپن ساخته شده است ! آیا آمادئوس که اقتباسی از زندگی یک آهنگساز بزرگ است الگوی فیلم شوپن شده است ؟  تاثیر فیلمساز لهستانی از این هنرمندِ اهل  چک مشهود است . ورود شوپن 21 ساله از ورشوی جنگ زده  به پاریس . آشنایی او با ژرژ ساند  – رمان نویس ، نمایشنامه نویس و روزنامه نگار و هنرمندِ پیش‌رو – ، عاشقیت شوپن با ژرژ ساند با وجود اینکه ژرژ از او شش سال بزرگ‌تر است . تن دادن به ارتباطی نامتعارف در حالی که خانواده ‌ی ساند او را قضاوت می کنند . پسر ژرژ ساند نقاش است و از این ارتباط بیار است  . این پسر شاهدِ بی‌توجهی های مفرط شوپن به خودش و نقاشی‌هایش  است . او  شاهد عشقبازی مادرش با شوپن است و از این ارتباط خشمگین . دختر ژرژ ساند سعی میکند معشوقه‌ی مادرش را بدزدد . بیماری سِل شوپن باعث میشود آنها مدتی در ویلایی در جزیره مایروکا بروند تا شوپن راحت تر زندگی و خلق کند .  آنها نمیتوانند در این رابطه باقی  بمانند و شوپن آن منطقه را ترک می کند . فیلم با مرگ او پایان میابد .  آیا تمام این جملات در فیلم تعریف شده و نمایش داده می‌شود ؟ آیا فیلم گواهِ گذرانِ زندگی خلاق تاثیرگذارترین موسیقیدانِ دور‌ه‌ی رومانتیک هست ؟ همه میدانند که قلب او در میهن اصلی ‌اش لهستان و بدنِ او در گورستان پرلاشز دفن شده است . آیا میهن پرستی و خوی عاشقانه و رفتار نامتعارف شوپن که موجب میود همچین وصیتی بکند در فیلم احضار شده است ؟ تا بیست دقیقه‌ی اول به ندرت میتوان تشخیص داد این فرد که نامش شوپن است یک موسیقیدان نابغه است . فیلمساز سعی دارد سه رخِ بازیگرش را نمایش دهد ، از اینکه لابد انتخاب درستی در یافتن بازیگری شبیه شمایل شوپن داشته به خودش میبالد  . خط داستانی اگر چه مبتنی بر واقعیت است اما هیچ لحظه ی قدرتمندی در خود ندارد .

شوپن میل به عاشقی

ساختن یک رفتار نمایشی از دو فرد عاشق و دویدن آنها در کوی برزن تعریف این فیلمساز از رابطه ی ژرژ ساند و شوپن است ! در تمام طول فیلم ، آثار شوپن در حال شنیده می‌شود . در واقع  فیلم تبدیل به یک مجموعه‌ی شنیدنی شده است تا اثری دیدنی !  معرفی ژرژ ساند با کلاهی بر سر و ظاهری مردانه و سیگاری بر لب در یک پلا ،ن تنها تلاش فیلمساز است برای نمایش دادن این رمان نویس بزرگ !  یژی آنتچاک  شوپن را مردی آویزان، دست و پا چلفتی و سرد و عبوث نشان میدهد که سربار ژرژ ساند شده . هرگز در تماشای فیلم لحظه ای او را در خلوتی خلاقانه نمیبینیم . شخصیت های بزرگ هنری در فیلم « شوپن : میل به عاشقی » آشکارا دچار تنزل و عوام یافتگی شده اند . شخصیت فرانتس لیست در فیلم یک حضور عادی با گریمی شبیه پرتره ی لیست  نشسته پشت پیانو ظاهر میشود . یک دیدگاه سطحی و پوچ از لیست ارائه می شود  . چطور ممکن است یژی آنتچاک نگاهی به فیلم آمادئوس فورمن نداشته باشد و جرات کند دست روی سوژه‌ی مهمی مثل شوپن بگذارد ؟

آمادئوس

در فیلم آمادئوس که میلوش فورمن از نمایشنامه ی پیتر شیفر اقتباس کرده ، گذران زندگی و ساختِ شخصیت موتسارت را به غایت میبینیم . موتسارت در خلوت و در سینمای فورمن یک موسیقی دان واقعی و خبره و استثنایی ست . بدون اینکه کنارِ سازش باشد هم میتوان این را تشخصی داد ، از نوع حرکت، نگاهش به زندگی دیگران، ساده لوحی اش و نبوغش در خلق یک اثر، دیالوگ هایش و اتمسفر جهانی که انتخاب میکند در یاغی گری در آن حلول کند مخاطب را کاملا با آمادئوس آشنا می کند .  چیزی که در فیلم شوپن هرگز دیده نمیشود . ما در آمادئوس مجازیم تمام صحنه ‌ های فیلم را با تمام سلول هایمان دوست داشته باشیم و به شناخت برسیم . رابطه ی سالیری و موتسارت ، رابطه ی موتسارت و اشراف ، رابطه ی موتسارت و همسرش در تمام طولِ فیلم تعریف میشود . موسیقی با دقت و در بزنگاه های مهم در فیلم جاری میشود . ما در انتهای فیلم با جسد نابغه ی موسیقی در گورستانِ دسته جمعی نفسمان بند می‌آید اما آیا فیلم شوپن حتی صحنه‌ای ماندگار از این موسیقی‌دان توانست اراده دهد ؟خیر. فیلمساز به راحتی از خیر مرگ شوپن می گذرد . او با  چند سکانس کوتاه سرو ته مرگ شوپن را هم میاورد . 

آمادئوس

اقتباس از زندگی هنرمندان در سینما بی اندازه ظریف و مهم است . فیلم‌نامه نویس باید بداند خلوتِ یک هنرمند هرگز کشف شدنی نیست . لحظه‌ی خلق اثر  برای هنرمند یک لحظه‌ی جادوئی است . پس اصولا فیلم‌نامه نویسِ اثر اقتباسی از زیستِ یک هنرمند باید خیلی به جهانِ سوژه نزدیک باشد  . هنرِ بزرگ تامل کردن در برانگیختگی و تغییر شخصیت آرتیست ها در مواجهه‌ی آنها با یک کشف و شهود است ، فیلم‌نامه نویس باید هویت هنرمند را به درستی تصویر کند .  ازجمله اقتباس هایی که از زندگی هنرمندان شده است میتوان به شاهکارِ جولی تایموور یعنی « فریدا » اشاره کرد .

فریدا

عجیب این جاست که در سال 2002 دو اثر اقتباسی از زندگی دو هنرمند بزرگ ساخته میشود یک اثر ضعیف و دم دستی به نام شوپن و یک اثر ماندگار به نام فریدا . لذتی که تماشای فریدا به مخاطب عام و مخاطب خاص میدهد ، یاغی‌گری زنی در کنج دنیاست که جهان را فتح میکند با همه ی محدودیت ها میجنگد و مردی که دوست دارد را در زندگی‌اش به چالش می کشد . حضور مخرب همین مرد دیه‌گو در زندگی فریدای عصیانگر  در سینمای فریداهم  با تدابیری که کارگردان به کار گرفته است در وجود تماشاگر رخنه می کند  . کارگردان تصاویری را کلاژ می کند و زیبایی شناسی نقاشی فریدا را در سینمای شخصی خودش عرضه می دارد .

کامیل کلودل

میتوانی به او و جنون محضش حق دهی تا هرکار اشتباهی را انجام دهد . همین طور در فیلم کامیل کلودل اقتباس از زندگی کامیل کلودلِ مجسمه سازِ فرانسوی  به کارگردانی برونویتن ، شاهد ظرافتِ زندگی یک زن ِ عاصی و عاشق هستیم که بازیچه ‌ی دست آگوست رودن میشود و در انتهای محزون فیلم او را مست و دیوانه از انفرادی اش بیرون میکشیم . انگار کارگردان تیز هوش دست ما را میگیرد و با کامیل در باتلاق نا امیدی میکشاند .

کامیل کلودل

هرچند زندگی و شخصیت کامیل و فریدا به عنوان دو زن هنرمند یکسان نیست اما ضعف و قدرتهایشان در سینمای اقتباسی به دقت پرداخت شده است . در زمینه ی ادبیات   اقتباس از زندگی سیلویا پلات  ساخته ی کریستین جف در سال 2003 اثری نیست که بتواند مخاطب را به شناخت برساند . هرچند نسبت به فیلم شوپن ، عمیق تر است و ویرانی سیلویا پلات و رابطه اش با تد هیوز را میتواند در وجود مخاطب نشت دهد با این همه آیا به دنیای ادبیات و نوشته های سیلویا پلات  نزدیک شده است ؟ در سال 2002 دوباره اثری اقتباسی باعنوان « ساعت ها »  از زندگی ویرجینیا وولف  اثر مایکل کانینگهام ساخته می شود . ساختار ساعت ها میخواهد جهان ادبیات را و ذهن ویرجینیا وولف را در روایتی غیر خطی نمایش بدهد . در ساعت ها  چقدر به درون وولف نویسنده  نزدیک می شویم  ؟ در همه ی این سالها اقتباس بد از زندگی شوپن پایین ترین امتیاز اقتباس زندگی نامه ای را می گیرد .

ساناز سیداصفهانی

سانازسیداصفهانی

درباره ساناز سید اصفهانی

متولد 14 . 9 . 1360 در تهران ، از سن پنج سالگی وارد هنرستان عالی موسیقی شد و بعد به مدرسه ی هنر و ادبیات ِ صدا و سیما رفت . ساز تخصصی او پیانو بود که به صلاحدید خانواده از ادامه ی تحصیل در این رشته به صورت تخصصی منصرف شد و وارد رشته ی ریاضی فیزیک شد و پیانو را در کنار درس با اساتید مجرب به صورت خصوصی فرا گرفت . او دارای مدرک انیمیشن کامپیوتری از مجتمع فنی تهران میباشد و همزمان با تحصیل و کار در این رشته وارد دانشگاه سوره ی تهران شد و در رشته ی تئاتر ، گرایش ادبیات دراماتیک تحصیل کرد . همزمان با ورود به دانشگاه شروع به همکاری با مطبوعات شد . او با روزنامه هایی چون همشهری ، همشهری مناطق ، اعتماد ، اعتماد ملی ، شرق ، تهران امروز ، فرهیختگان و ماهنامه ی ادبی گلستانه ، مجله ی نقش آفرینان ، ماهنامه ی رودکی و سینما- چشم ( روح سرگردان موزه سینما )، ماهنامه ی سیاسی فرهنگی دنیای قلم . . . همکاری کرده است .