یکشنبه , ۲ دی ۱۴۰۳

شعبده باز

قبل از هر چیز طبق روال همیشگی برنامه ، برای فرهنگمند کردن دوستان دانلودی را به شیوه ی Save Targes asمیگذاریم که قطعه ی فوق العاده دشوار و بسیار زیبایی از فرانتس لیست است به نام La Campanella که بنده صد بار همی سعی کردم تا بنوازمش اما در همان صفحه ی نخست ماندمی . پس به شیوه ای که گفتم این جا را بشنوید .

میس شانزه لیزه ، بعد از خواندن نامه ، یک تف گنده روی جوهرش انداخت . نامه را مچاله کرد و از پنجره اتاق زیر شیروانی انداخت پایین . برق ها رفته بود و ناچرا به نور شمع قانع بود . تگرگ باریده بود وسیم های تلفن ها قاطی شده بود . . . اپراتور همه را اشتباهی به هم وصل میکرد . میس سیم تلفن را کشید . هوا نزدیک غروب بود و تگرگ ها روی آسمان گرگ و میشی تاش های سفید ونگوکی میزدند . . . میس به نامه نگاه کرد که روی زمین افتاده و تگرگ ها لهش میکردند . دندان قروچه ای کرد و زیر لب چند فحش چارواداری داد . پیش خودش گفت :” وقتی یه کسی گاوه و هنوز دوزاریش نمیافته من باید چی کار کنم ، از خدا تقاضا کنم اون رو از گاو بودن به انسان بودن تبدیل کنه . . . مرتیکه حیون ” با وجود اینکه سیم تلفن را کشیده بود اما تلفن زنگ خورد . میس شانزه لیزه با تعجب به سمت تلفن رفت . برش داشت :” الو ؟ “

صدای پشت خط:” دارم میبینمت .تو منو نمیبینی ؟ ” میس شانزه لیزه دست کرد لای موهای پرپشت قرمزش و ابروی نازکش را انداخت بالا گفت :” مگه تو میکروسکوپ داری ؟ ” مرد پشت تلفن گفت :” همچینم ریزه میزه نیستی ؟” میس همین طور که پای تلفن کنار دیوار ایستاده بود و گوشی را به گوشش چسبانده بود و دهانش را در شیپور تلفن باز و بسته میکرد  جواب داد :” نه بابا ، اگه راس میگی بگو الان دارم چی کار میکنم ؟” مرد گفت :” هیچ کار.” میس گوشواره اش را کشید و خندید اما مرد ناگهان گفت :” الان گوشواره ات رو کشیدی ” میس که تعجب کرده بود گفت :” تو داری منو میبینی ؟! ” مرد گفت :” من ؟ آره ….پرده ها رو گاهی بکشی بد نیست . ” میس شانزه لیزه پرسید :” میشه بدونم کجا تشریف دارید ؟” مرد گفت :” اتاق زیر شیرونی سه تا خیابون اون طرف تر با دوربین رصدت میکنم .” میس شانزه لیزه  هول کرده بود چون دوربین نداشت تا طرف را ببیند گفت :” چند وقته ؟” مرد خندید :” خیلی وقته …” مرد سیگاری روشن کرد و دودش را فرستاد توی تلفن . دود وارد تلفن میس شد و میس را غافلگیر کرد . میس پرسید :” کی هستی تو ؟ ” مرد گفت :” شعبده بازم تازه اومدم این شهر …میخوام سیرک راه بندازم میخوام ببینمت . ” میس گفت :” همین الان میام . فقط بگو کجا .” شعبده باز گفت :” توی همون خیابونی که دیروز به پسره نامه دادی خوبه ؟ آره خوبه گوشی رو بذار و تا ده دقیقه دیگه اون جا باش . “گوشی قطع شد . میس شانزه لیزه موهایش را از پشت جمع کرد و انداخت توی تور کشی مشکی . پیراهن سیاهی پوشید و خط چشم های زرشکی کشید و مژه هایش را با مژه مصنوعی تاب دار تر کرد رژ لب بنفش زد و گوشواره های مروارید سیاه را به گوشش انداخت و با کفش های پاشنه بلندش راهی خیابانی شد که دیروز به پسره نامه داده بود  . تگرگ بند آمده بود و نور مهتاب زده بود بیرون . شعبده باز از روی سیم تلفن ها راه میرفت و وقتی میس جلو آمد بشکنی زد و موسیقی La Campanella نواخته شد اما معلوم نبود از کجا .شعبده باز از روی سیم پرید پایین و با هم  چند دور رقصیدند .مرد شعبده باز گفت :” حاضری بری توی قفس شیر و سرت رو توی دهنش بکنی ؟ ” میس که از رقص دلپذیر خوشش آمده بود با وجود اینکه صورت مرد را درست نمیدید گفت :” آره . . . سرم رو میکنم توی دهن شیر ” مرد گفت :” نمیخورتت قول میدم ” میس شانزه لیزه گفت :” براش دندون مصنوعی گذاشتید ؟ ” شعبده باز گفت :” وقتی برگشتی خونه توی شومینه یه قوطی پیدا میکنی توش یه لباس مخصوصه میپوشیش و فردا به آدرسی که زیر قوطی نوشته شده میای” و ناپدید شد . میس شانزه لیزه به سرعت به خانه رفت . توی شومینه قوطی بود . بازش کرد .

با دیدن این عکس به طور خیلی اتفاقی در یک سایت فرانسوی ناخود آگاه یاد کتاب (خیال بازی ) ساناز سیداصفهانی افتادم  . مخصوصا طرح جلدش ! طرح جلدی که بر اساس داستان کتاب (اینکه همیشه میخواستم شکمت زیپ داشت … ) روی جلد کشیده شده .

گاهی اوقات در دو سوی دنیا اتفاقات مشابهی صورت میگرد که دهان بنی آدم را مثل دهان تمساح باز میگذارد  . انگار این نقاشی کاملا از روی همان داستان کشیده شده .

لینک کتاب را در این جا میتوانید ببینید .

درباره ساناز سید اصفهانی

متولد 14 . 9 . 1360 در تهران ، از سن پنج سالگی وارد هنرستان عالی موسیقی شد و بعد به مدرسه ی هنر و ادبیات ِ صدا و سیما رفت . ساز تخصصی او پیانو بود که به صلاحدید خانواده از ادامه ی تحصیل در این رشته به صورت تخصصی منصرف شد و وارد رشته ی ریاضی فیزیک شد و پیانو را در کنار درس با اساتید مجرب به صورت خصوصی فرا گرفت . او دارای مدرک انیمیشن کامپیوتری از مجتمع فنی تهران میباشد و همزمان با تحصیل و کار در این رشته وارد دانشگاه سوره ی تهران شد و در رشته ی تئاتر ، گرایش ادبیات دراماتیک تحصیل کرد . همزمان با ورود به دانشگاه شروع به همکاری با مطبوعات شد . او با روزنامه هایی چون همشهری ، همشهری مناطق ، اعتماد ، اعتماد ملی ، شرق ، تهران امروز ، فرهیختگان و ماهنامه ی ادبی گلستانه ، مجله ی نقش آفرینان ، ماهنامه ی رودکی و سینما- چشم ( روح سرگردان موزه سینما )، ماهنامه ی سیاسی فرهنگی دنیای قلم . . . همکاری کرده است .

همچنین بررسی کنید

Beş soruda “Gandi Sokağı”nda Bir Gezinti

[ پرسه در خیابانن گاندی ، گفتگو با سانازسیداصفهانی گفتگو با سانازسیداصفهانی – مجله ادبی …

۱۹ نظرات

  1. La Campanella رو نتونستم پيدا كنم حتي تو imdb  ميس جان!

  2. مگه رفتنش دست خودم بود که برگشتش دست خودم باشه

  3. عزیزم تو بهشت موندن من هم به اندازه ی نت های رها شده ی موسیقی این track بود
    یه سر رفتم و زود برگشتم به جایی که خیلی وقته بهش خو گرفتم
    هوای بهشت برای ماها زیادی سنگینه
    ما رو چه به هوای خوب

  4. ممنون به خاطر آهنگ فوق العاده ای که برای دانلود گذاشتی
    بد جوری رفتم تو بهشت

  5. چه تصاویر سورئالی داشت این داستانت… منو یاد کارهای تیم برتون انداخت!…. ببین … دقیقا داری پلی لیست موزیک های منو اینجا یکی یکی آپلود می کنی!، اون هم به ترتیب! اگه اینجوری باشه، آهنگی که تو پست بعدی می خوای بذاری باید سرناد شوبرت باشه! ……. باور کن همیشه میام  اینجا رو می خونم. فضای کارهاتو خیلی دوست دارم اما همیشه هم چیزی برای نوشتن وجود نداره. از مطلبی هم که راجع به صادق و خانه ی پدری اش نوشته بودی خیلی خوشمان آمد.

  6. منظورم نفريني بود كه ياد گرفتم : "خدا ايشالا آدمش كنه" ! خيلي جالب بود . مشكلات آدم بودن اينقدر زياده كه خيلي وقتا حتي به مورچه هم حسودي مي كنيم  ! واسه همين براي بعضي ها كه فكر مي كنن آدم هستن  ميشه از خدا طلب آدميت كرد تا حالشون گرفته بشه !  "جانا" هم خيلي لغت خوبيه  . خوشم اومده ازش .  راستي شما كه خودت آخر فضاسازي هستي . يه كم فضاي سبز بساز دور و برت خوب ! درختها چه گناهي كردن جزيره اي بشن ؟!‌ همين ما كه گير كرديم توي جزيره كافي نيست ؟!  ها ؟

  7. موزیک عالی بود و تو مخ مینشست . داستانک بهتر بود و روی اعصاب میدویید. سلام

  8. اینکه حتی وقتی میمیری هم نقش دو باشی یعنی کارت خیلی درسته.با نقشت زندگی که می کنی هیچ،بانقش میمیری!

    من اومدم وبا کلی پست نخونده ی تو روبرو شدم.حالا هی باید بخونم تا به امروزت برسم که…می رسم.

    گل فرستادیم!!

  9. اين تكنيك معرفي شده با اينترنت ما كار نمي كنه جانا . يا سرعتم مشكل داره يا سرعتم مشكل داره ! از اين دو حال خارج نيست . راستي خيلي منتظرم ببينم عاقبت اين موجود "برام استوكر" ي چي ميشه  و اينكه آدرس ته قوطي به كجا ميرسه ؟ و اينكه چه چيز توپي يادم دادي !‌ ايشالا خدا آدمش كنه … بزرگترين دردسري كه ميشه براي كسي آرزو كرد همينه
    دوستي با شما مستدام

  10. سلام، میس جان. چه خوب که اینجا از فضای مصیبت‌نامه فاصله گرفت، هرچند اونم بخشی از دغدغه‌هاته. من عاشق فضاهای خیال‌انگیز و سوررئالیستی‌ام، مث همین تصویر عالی پایینی.
    این کتاب رو خونده م و فرصت دوباره‌خونی‌ش رو پیدا کنم، در موردش می‌نویسمخجالت

  11. در نخست بگم که این قطعه گوش دادنش هم مشکل است،چه برسه…
    نمیدونم داستان رو بگم قشنگه یا نقدش کنم.بگم قشنگه که خوشت نمیاد،نقدی هم که ندارم.
    قبل از اینکه بیام و اینو بخونم داشتم "شعبده باز" لورل و هاردی رو میدیدم.
    دو اسم یکسان با فضای داستانی کاملا متفاوت.
    همیشه باشی.(گل)

  12. عجیب متن زیبایی بود..
    میس شانزلیزه ی عزیزم اگر میشه یه جلد از کتابت و اگر خونه داری برای من بذار کنار..
    بسیار متشکر و ممنون…
    به نظرم باید چیز فوق العاده ای باشه..لبخندچشمک

  13. داستانت خیلی قشنگ بود فی البدهاهه مینویسی؟ از لینکی که برای این کتاب دادی ممنون . سعی میکنم پست هایئقبلیتون رو بخونم خیلی فانتزی بالایی دارید حیف نیست اینها رو این جا مینویسید ؟

  14. دستم خورد به اینتر هنوز چیزی ننوشتم بودم که یهو فرستاده شد!
    (کامنت قبلی)
    مرده شور این اینترنت رو ببرن گند زده با این سرعت گندش! خوبه آهنگی که لینک کرده یودی کم حجم بود ولی جدن چقدر وحشتناک سخت بود!

    در آینده بیشتر از این شعده باز بگو مشکوک میزد! 🙂

    این عکسه هم جالب بود آره اون پرنده کوچولی بی پناه!

    سلام  چشمت چطوره؟ مراقب باش دختر.

  15. به به می بینم که پای یه کارکتر جدید به جزیره باز شده،

  16. منظورم از علمی تخیلی همون فانتزی بود ! نیشخند سخت نگیر !
    اینم میشه … مرشد و مارگریتا …لحنش شاید …
    به هرحال گرم بود . لبخند

  17. سلام

    عالی‌، عالی‌، عالی‌

    بهتر از بهترین‌ها را براتون آرزو می‌کنم.

  18. شعبده باز رو دوست دارم . خنده بیشتر از خون آشامه !
    این داستانتم برام جذابتر بود . به خصوص که داشتم همراه خوندمش ، آهنگه رو هم میگوشیدم !
    راستی آهنگ پست قبلتم بی نظیر بود …

    متفکر یه چیزی ! تو واسه گروه سنی کودک و نوجوان کتاب مینویسی ؟ واسه ژانر علمی تخیلیت میگم ! خنده منو یاد فیلیپ پولمن میندازی آخه ! زبانماچ

  19. چه داستان جذابي بود اين داستان ميس و شعبده باز…با کله پرت شدم وسطش…