شبی که راشل از خانه بیرون رفت .
خب ، در مورد این نمایش میتونم پستم رو مثل آدامس بادکنکی کش بدم و هی بجومش و آدامس رو بترکونم و دوباره بادش کنم و یا نه با انگشتم آدامس رو همین طور که لای دندن هام زندونی شده بگیرم و بکشونمش بیرون ، یعنی از همین اول باید بگم نوشتن در مورد این کار برام خیلی سخته ، چون متن یا نمایشنامه ی (شبی که راشل از خانه رفت ) رو نخونده بودم و بی هیچ پیش فرضی نسبت به همه چیز وارد تالار مولوی شدم . مضمون این نمایش در باره ی زنی است به نام راشل که دقیقا شب کریسمس شوهرش برای کشتن او آدمی رو استخدام کرده ، شوهر در لحظه ی آخر ، قبل از ورود قاتل ، به راشل راز را گفته و خلاصه راشل پسر چهارساله اش و خانه زندگیش را ول میکند و به چاک میزند . . . . قبل از هر کاری پای تلفن عمومی با دوستش گپ میزند . . . ( نمیدونم چرا ؟ میتونست وایسه ببینه توی خونه چی داره میگذره ؟ یواشکی پشت بوته هایی پنهون شه یا زنگ بزنه به پلیس یا نگران بچه اش شه اما همه ی این کارها رو با یه زنگ به دوستش حل میکنه ) راشل در همان شبی که از خانه بیرون رفت با مردی به نام (لوید) آشنا شده و خواسته-ناخواسته وارد زندگی او میشود و در طی زمانی که با لوید و پوتی (همسر لوید) زندگی میکند مسیر زندگیش عوض میشود و در انتها هم . . . . نمیگم چی میشه تا هر کس دوست داره بره کار رو ببینه بیاد خودش بگه .
من اولین چیزی که در مورد این کار میتونم بگم اینه که به شدت حفره هایی در متن و در نمایشنامه حس میکردم که متاسفانه کارگردان از پس پر کردن چاله چوله های حذفی متن بر نیامده بود و لذا خیلی جاها برایم علامت سئوال میگذاشت . . . بازیگر نقش راشل ( آشا محرابی) مثل همیشه با اون میمیک دوست داشتنی و چهره ی شیرینش تقریبا مثل باقی نقشهایی که بازی کرده بود نقشش رو ایفا کرد .خوب ایفا کرد اما نه متفاوت و شاید این دوباره به ضعف کارگردان کار بر میگرده . . . توقعاتش . . . بازیگر نقش لوید ( ایوب آقاخانی) برای من دوست داشتنی بود شاید چون ایشون استاد من بودند و همیشه سر کلاس های دانشگاه شخصیتی خلاف نقشی که ایفا کردند رو ازشون دیدم . . . این مربوط به نمایش مرغابی وحشی هم میشه که در اون به کلی شااااااااخ در آوردم چون اصلا توقع همچین بازی درخشانی رو از اون (ایوب آقاخانی) استاد دانشگاه نداشتم . . . البته این تفاوت ایفای نقش برای من یا به زعم من فقط منحصر به صحنه نیست چون صدای گرم ایشون رو از رادیو در نقش های متفاوت هم شنیدم . . . در این نمایش به نظر من که فکر میکنم نظرم خیلی هم درسته ، زندگی لوید و همسرش پوتی (مهرخ افضلی) همان قدر دراماتیک و تراژیک هست که زندگی راشل . . . اما ما توی کار اجازه ی پرداخت به این دو نفر رو ندیدیم و همون طور که گفتم چون متن رو نخوندم نمیدونم این جا این ضعف رو گردن نمایشنامه نویس بندازم یا کارگردان . شخصیت لوید رو دوست داشتم ، از اولش که آقای آقاخانی اومد توی صحنه فهمیدم که با یه آدم چند لایه ی بیچاره ی تنهای درون گرای حیونکی رو به رو هستم . . . و واقعا هم بود اما پرداختی بهش نشده بود . . . شاید لوید خیلی تراژیک تر از راشل بود اما چرا چرا بهش پرداخت نشده بود ؟. . . لوید توی صحنه چند فرصت کوتاه داره تا اون لایه های درونیش رو بکنه و بذاره کنار و خودش رو به ما بشناسونه . . . چند تا نگاه معنی دار لوید به راشل رو فهمیدم . . . حالا نمیدونم درست فهمیدم یا نه اما مطمئنم چیزی از متن کم شده که به کار ضربه زده . . . جایی که لوید همیشه ساکت و نجیب از هیاهو ی راشل کلافه میشه . . . (بعد از اینکه اعتراافاتش رو نسبت به زندگیش شنیدم و شاخ در آوردیم ) یه -خفه شو – اساسی ازش میشنویم . . . که انتظارش رو نداریم . . . اما خانم کارگردان دلشون نخواسته بود ما چهره ی لوید رو توی اون لحظه ی مهم ببینیم و استاد ما رو توی یه میزانس دیگه چیده بود که من واقعا برای این سلیقه ی خانم کارگردان متاسفم . . . خانم کارگردان در واقع خانم پریسا مقتدی به گمانم میتونست خیلی کارها با این متن کنه . مشکل من اینه که چرا ما باید شخصیت پوتی رو که خودش رو به کر و لالی زده و عاشقه توی چند تا دیالوگ با ریتم تند بشنویم و چیزی نبینیم . ؟. . این خیلی بد بود . . . طراحی صحنه و میزانسن ها رو دوست نداشتم . . . فانتزی آخر نمایش رو ولی دوست داشتم . . . حتی بغضم کردم . . . گرچه خانم محرابی گریه کرد ولی من اشکم نچکید . . . اون جا توی اون صحنه ی آخر که لوش نمیدم که برید ببینیدش . . . یه اتفاق اعتراف آمیزی فانتزیکال مامانیه خوشگل میفته که خیلی خیلی قشنگه . . . ببخشید اما آقای حمیدرضا نعیمی خیلی دوست دارم بدونم تعریف شما از دراماتورژ چیه و چرا با درام این جوری تورژ کردید؟ در واقع دیدگاه کارگردان به متن رو نفهمیدم .کمدی-تراژدی بود ؟ تراژدی بود ؟ ملودرام بود ؟ نفهمیدم خانم مقتدی شاید من گیجم یا شاید هم چون مسحور صداهای خوشگلی شده بودم که روی صحنه راه میرفتند هیچی نفهمیدم . . . این خیلی شگفت انگیزه که بری کاری رو ببینی که بازیگرانش رو بیشتر با صدا شون توی رادیو میشناسی تا خودشون رو روی صحنه ، فکر میکنم اگر آشا محرابی، ایوب آقاخانی و مهرخ افضلی با اون برتری صداشون و مهارتشون و مه تریشون در پرتاب حس ها به مخاطب نبودند خانم مقتدی بازی کارگردانی رو برای این نمایش کلا باخته بودند .
آقای آقا خانی عزیز امیدوارم به زودی کاری از خودتون رو روی صحنه ببینیم و چشم و چال حسوداتون درآد .
** چند تا خبر مهم دارم . در فرصت بعدی با معرفی یکی و خبری از خود میس شانزه لیزه به روز خواهم شد .
سلام ! میس شانزه لیزه احیانا از همکارای من تو رادیو نیست ؟!
سلام عرض می کنم خدمت مدیر این وبلاگ و جناب آقای آقا خانی.
من تجربه خیلی کمی نویه عرصه تئاتر داشتم ولی به حق می تونم بگم بزرگترین افتخار نصیبم شد که تویه نمایشنامه رودکی جادوگر واژگان سبز که هنوز هم در حال تمرین خدمت استاد بزرگوار در حال بازی هستم. امیدوارم امروزتان همهیشه بهتر از دیروز و فردایتان بهتر از امروز باشد.
خانم بسیار عزیز
بی نهایت از لطفت ممنونم.خوشحالم که بازیم نظر یک تحصیلکرده فرهیخته رو جلب کرده.به هر حال من تلاش خودم رو کردم و به زودی همین تلاش رو در کار دکتر خاکی خواهم کرد.من هم امیدوارم به زودی کار خودم رو اجرا کتم.
خانم میس شانزه لیزه
شما احیانا از تهیه کنندگان کارها پورسانت میگیرید ؟ نمیدونم چرا فکر میکنم که دوست دارید به بعضیا حال بدید و حال بعضی ها رو بگیرید که الحق در هر دو اشراف دارید.خانم آشا خانم به نظم من همون جور که میگید مثل همیشه ظاهر شد همون نگاه ها و و ترفندهارو داشت استادگرامتون هم من چون خیلی نمیشناسمشون متوجه این لایه لایه های شما نشدم اما خب حتما همینجوریه که میگید من مرم هر کاری رو میگید میبینم اما خداوکیلی از دیدن هیچ کدوم ژشیمون نشدم به خدا تا الان بوبوس رو هم ندیدم اما دوستانم میگن خوبه برم یا نه ؟
دو هفته است که می خوام برم تالار مولوی اما فرصت نمیشه . نمیدونم چرا باید از فضای سرد و بی روح تالار مولوی خوشم بیاد و من خوشم میاد . اگر قرار باشه فقط برای یه کار آقاخانی رو باید بیارم و بشناسم قطعا مرغابی وحشی . دیشب موقع پخش آشپز باشی به مادرم که می گفت این دختره تازه کاره گفتم که این دختر تازه کار تو سریال آیینه هم بازی کرده . جالبه میبینم این نمایش از فاکتورهایی که تو بهشون علاقه مندی خالی نیست .
سلام ! میس شانزه لیزه احیانا از همکارای من تو رادیو نیست ؟!
سلام عرض می کنم خدمت مدیر این وبلاگ و جناب آقای آقا خانی.
من تجربه خیلی کمی نویه عرصه تئاتر داشتم ولی به حق می تونم بگم بزرگترین افتخار نصیبم شد که تویه نمایشنامه رودکی جادوگر واژگان سبز که هنوز هم در حال تمرین خدمت استاد بزرگوار در حال بازی هستم. امیدوارم امروزتان همهیشه بهتر از دیروز و فردایتان بهتر از امروز باشد.
خانم بسیار عزیز
بی نهایت از لطفت ممنونم.خوشحالم که بازیم نظر یک تحصیلکرده فرهیخته رو جلب کرده.به هر حال من تلاش خودم رو کردم و به زودی همین تلاش رو در کار دکتر خاکی خواهم کرد.من هم امیدوارم به زودی کار خودم رو اجرا کتم.
جانت بی بلا… گفتم صدات ؛ اون روزی که صدات گرفته بود خوب شده؟
تا حدود زیادی با حرفات موافقم مخصوصا در مورد قضیه دراماتورژی که شدیدا معتقدم خیلی بد توی ایران جا افتاده در تمام مدت کار چیزی که از همه بیشتر برام جالب بود نور پردازی بود و البته به قول تو صحنه اخر و صدای دوست داشتنی خیام
در مورد آشا هم باهات موافقم با این که همیشه خوبه اما هیچ وقت متفاوت نیست و این نظر رو در مورد ایوب آقا خانی هم دارم یعنی حداقل توی ۳ تا کار تئاتری که ازش دیدم به نظرم این جور بوده
ولی چیزی که مهمه اینه که وقتی از سالن بعد از اتمام کار میای بیرون از این که رفتی و این کار رو دیدی لجت نمیگیره شاید ناراضی هم باشی اما به احتمال خیلی زیاد تو دلت فحش نمی دی
به هر حال ممنون که در موردش نوشتی
سلام
ممنون از اینکه این نمایش و معرفی کردی و نقد زیبایی هم نوشتی که اگه به دیدن نمایش رفتم حتما به این نکات توجه می کنم . بازم ممنونم.
صدات خوبه؟
بالاخره بریم کار رو ببینیم یا نه ؟
تئاتر جزء جدا نشدنی زندگی منه.
مرسی از این وصفهای زیبا.
برای لینک عکسها نمیدونم چرا برا تو اینطور میشه چون برای خودم باز میشه.(گل)
میخواستم برم ولی فعلا در برنامه نیست ولی شاید یهو رفتم.
این رو اینجا برات لینک میگذارم:
http://up.iranblog.com/Files/a0c2057089054894840b.jpg
×یک چیز رو میگم و اون اینه که این جمله در حد بلاگ تو نیست:
با sth…به روز خواهم شد. میدونی چرا؟!چون بلاگ تو به اندازه ی کافی بازدیدکننده ی فرهیخته دارد و همه همیشه به اینجا سر میزنند و میدانند که بلاگ تو یک بلاگ همیشه به روز است.
سلام
خوب هم از بس کش اومدنش براومده بودید
جاری باشید
خانم میس شانزه لیزه
شما احیانا از تهیه کنندگان کارها پورسانت میگیرید ؟ نمیدونم چرا فکر میکنم که دوست دارید به بعضیا حال بدید و حال بعضی ها رو بگیرید که الحق در هر دو اشراف دارید.خانم آشا خانم به نظم من همون جور که میگید مثل همیشه ظاهر شد همون نگاه ها و و ترفندهارو داشت استادگرامتون هم من چون خیلی نمیشناسمشون متوجه این لایه لایه های شما نشدم اما خب حتما همینجوریه که میگید من مرم هر کاری رو میگید میبینم اما خداوکیلی از دیدن هیچ کدوم ژشیمون نشدم به خدا تا الان بوبوس رو هم ندیدم اما دوستانم میگن خوبه برم یا نه ؟
دو هفته است که می خوام برم تالار مولوی اما فرصت نمیشه . نمیدونم چرا باید از فضای سرد و بی روح تالار مولوی خوشم بیاد و من خوشم میاد . اگر قرار باشه فقط برای یه کار آقاخانی رو باید بیارم و بشناسم قطعا مرغابی وحشی . دیشب موقع پخش آشپز باشی به مادرم که می گفت این دختره تازه کاره گفتم که این دختر تازه کار تو سریال آیینه هم بازی کرده . جالبه میبینم این نمایش از فاکتورهایی که تو بهشون علاقه مندی خالی نیست .