یکشنبه , ۲ دی ۱۴۰۳

دیسونانس ، یک میس شانزه لیزه

آمبیانس (( پرلود در می مینور برای پیانو / اپوس28/ شماره ی 4/ شوپن در ** یا در ** یا در **  بشنوید  ))

 

دستم رو توی گلوم میبرم و کلی مروارید و پولک و گلِ ِ چینی ریز ریز در میاورم . . . باز دستم را توی گلوم میبرم و یک تخم ِ سفید بیرون میاورم . ماهی تابه را روی گاز میگذارم . تخم مرغ را توی آن میشکنم ، از توش جنین یک انشان بیرون می افتد . جنین را نمک میزنم . . . کمی فلفل . . . میگذارم خوب بچسبد به کف ِ ماهی تابه . جنین جیغ میزند . . . چشمهایش تکان تکان میخورد . . . از توی حدقه ی چشمهایش اشک بیرون میزند . . . اشک ها ماهی تابه را پر میکنند . . . از ماهی تابه بیرون می آیند . من همین طور زل زده ام . ایستاده ام . نمیدانم نفس میکشم یا نه . دستم را به ریه ام میبرم . . . همین طور که جنین توی اشکهایش جیغ میزند و بتد ِ نافش فِر میخورد . . . ریه ام را در دست میگیرم و مثل ِ لُنگ میتکانم . هوا خاکستری میشود . آن را با فوتم میشکافم . . . جنین مثل ِ یک ماهی توی تنگ در ماهی تابه غوطه ور است . . . بند نافش بیرون می افتد . . . آن را میگیرم . بیرون میکشم . . . جنین با سر کف آشپزخانه میخورد . . . همین طور زر میزند . . . آن را میبرم اتاق ناهارخوری . . . از روی موکت سبز ِ خانه میکشانمش . . . جنین میخورد این ور آن ور . . . پوست بدنش ور میآید . . . آن را توی گلدان می اندازم . . .رویش خاک میریزم تا صدایش را نشنوم . . . یک جورهایی زنده به گورش میکنم . . . توی گلدان خاک میریزم . . . باز هم با دستم محکم کاری میکنم . . . آب میریزم . . . نمش میکنم . . . بالاسرش گریه میکنم . روی دیوار این منم که افتاده ام . غوز کرده ام . . . سیگار میکشم . . . سایه ام من را هل میدهد . . . زورش از خود من بیشتر است . . . سردم میشود . . . میروم کنج ِ خاطراتم . . . یک جایی که گرم است . . . بد جوری خوب است . . . یخم را باز میکند . . .شعله ورم میکند . . . روی پیانوی من نفت ریخته اند . . . به آتش کشیدندش . . . آتش زبانه میکشد تا نرمی ابرهای توی آسمان . . . نزدیکش میشوم . . . به آن میخندم . . . نت ها میسوزند و توی هوا پودر میشوند . . . دختری که دستهایش قفل است دارد فرار میکند . . . توی یک دستش چمدان چرم آبی قدیمی است . . . دختر سردش است . . . توی چمدان من هستم . من را تکان میدهد . توی یک تاکسی میشیند . . . ها میکند . . . از دهنش رنگین کمان بیرون میریزد . . . توی ماشین را پر از رنگین کمان میکند . . . رنگ های هفت رنگ . . . مردی که ماشین را میراند خیلی کار بلد است . . . او دختر را به کبابی میبرد . . . دلم کباب میخواهد . آنها کباب میخورند . دختر فکر میکند که این مرد از مردهای نامرد قبلی بهتر است . . . صدایشان را نمیشنوم . من توی چمدان چرمی حبس شده ام . . . دختر یک جای دیگر است . . . در چمدان را که باز میکند من میافتم بیرون . کسی متوجه نمیشود . . . دختر توی دستش یک گیلاس است . . . بوی گسش را میشنوم . . . به به . . . یک تلخی شبیه همین مزه ی دهنم . . . دختر از کنار من عبور میکند ، با خودش حرف میزند ، نمیفهمم چه میگوید . . . او مرد ِ کار بلد را توی لپ تاپ میبیند که کنار ِ یک بازیگر خانم نشسته و از اینکه آن بازیگر خانم ازش تعریف میکند خیلی کیف میکند . دختر با کفشش به صفحه ی لپ تاپ میزند . . . بلند میگوید که او هم مثل همه ی مردهاست . . . دختر دلش یک مرد قوی دوست دارد . . . یک کسی شبیه آقای شاعر یا مردهای کمیاب تاریخ کره ی زمین . . . میبیند که باز همه شکل هم شده اند . . . دختر از کنار من میگذرد و نمیفهمد که همین جور که میرود و میاید پاشنه ی پایش را درون پوسته ی من میکند . . . من میشکنم . . . زرده و سفیده ی لزجم روی زمین پخش میشود . . . دختر سر میخورد . . . لوسر تکان میخورد . . . من روی زمین حرکت میکنم . . . به شکاف ها میروم و درزها را میگیرم . . . من همه جا را قفل میکنم . . . من کی هستم ؟ هی این را از خودم میپرسم . . . بیدار که میشوم . . . یک میس شانزه لیزه را میبینم که دارد روی میز چوبی اتاقش مثلا پیانو میزند . چوب ها گریه میکنند و سقف همسایه پایینی چکه میکند . . . . 


 

 اصلا برام مهم نیست که کامنتهای این جا از 50 تا شده 3 تا به خدا اصلا برام مهم نیست .

درباره ساناز سید اصفهانی

متولد 14 . 9 . 1360 در تهران ، از سن پنج سالگی وارد هنرستان عالی موسیقی شد و بعد به مدرسه ی هنر و ادبیات ِ صدا و سیما رفت . ساز تخصصی او پیانو بود که به صلاحدید خانواده از ادامه ی تحصیل در این رشته به صورت تخصصی منصرف شد و وارد رشته ی ریاضی فیزیک شد و پیانو را در کنار درس با اساتید مجرب به صورت خصوصی فرا گرفت . او دارای مدرک انیمیشن کامپیوتری از مجتمع فنی تهران میباشد و همزمان با تحصیل و کار در این رشته وارد دانشگاه سوره ی تهران شد و در رشته ی تئاتر ، گرایش ادبیات دراماتیک تحصیل کرد . همزمان با ورود به دانشگاه شروع به همکاری با مطبوعات شد . او با روزنامه هایی چون همشهری ، همشهری مناطق ، اعتماد ، اعتماد ملی ، شرق ، تهران امروز ، فرهیختگان و ماهنامه ی ادبی گلستانه ، مجله ی نقش آفرینان ، ماهنامه ی رودکی و سینما- چشم ( روح سرگردان موزه سینما )، ماهنامه ی سیاسی فرهنگی دنیای قلم . . . همکاری کرده است .

همچنین بررسی کنید

Beş soruda “Gandi Sokağı”nda Bir Gezinti

[ پرسه در خیابانن گاندی ، گفتگو با سانازسیداصفهانی گفتگو با سانازسیداصفهانی – مجله ادبی …

۱۲ نظرات

  1. سلام.امیدوارم حالت خوب باشه.نمیدونم کی هستی و از کجایی اما متن ها و طرز نوشتنت جالبه با بقیه نوشته ها فرق میکنه.اما دوست من معنی و مفهوم نوشته هات شاید شاعرانه باشند اما معنایی خوبی ندارند.برداشت من از نوشته هات اینه که تو خودتو توی تنهایی و خیال حبس کردی اگه اینجورم نباشه دلتو توی تنهایی و خیال حبس کردی.تو هم مثل بقیه آدمها برام مهمی دوست ندارم غمی توی دلت باشه حتی خدا هم کارشو با خیالات نمی کنه چون میگه اگه تو فکر و خیال گناه تو سرت باشه و انجام ندی گناه نکردی.پس خیال بیخیال .نبینم غمگین هستی

  2. چه عجیب …ذهنتون عجیب کار میکنه …..

  3. سلام بعد از مدت خیلی زیاد شایدهم کم.
    خوبی؟
    منو یادت میاد؟
    آه یک سال گذشت از آخرین کامنتهایی که میگذاشتم.
    یکسال پر از اتفاق های جور و واجور و ناجور.
    فوق لیسانس و کار پراز زحمت و دریافت نکردن حقوق و آشنایی هایی دل انگیز و فاصله افتادن هایی دردآور . آغاز رنج های عمیق از کم مایگی خود و طاعون زدگی اطرافیان و … .

  4. سلام میس عزیز… اون جنینی که خاکش کردی ،سمبل چی بود؟!

  5. چه روزایی رو دارم می گذرونم میس عزیز ….پره از بی تفاوتی …یه روزایی رنج جدایی داشت منو می کشت اما حالا اونقد همه چیز بد شده که مثل درد زیاد که یکجا وارد میشه و تو کرخت میشی لحظه اول  منم اینطوری شدم ولی تو چرا اینطوری شدی …یه جوری انگارغریبی انگار…عوض شدی عوض شدی ؟

  6. خودت بودی؟؟!!!!چرا با خودت اینقدر بی رحمی میس؟

  7. بعضی وقتا تمام زورتو میزنی تا ۴ خط چیز بنویسی اما موقع ارسال به دلیل اینترنت عزیز همش به باد میره!امروز دقیقا اینجا همین اتفاق افتاد و طولانی ترین کامنت من تو این وبلاگ رسما و عرفا به فنا رفت!ببخش که نای نوشتن مجدد  ندارم…اون پانوشت رو هم پاک کن.دیگه اینجا ۳ تا کامنت نیست!

  8. سلام و سلامكاش جنين پكي به سيگار ميزد شايدم زدو من نميدونم ؛ ولي خيلي از جنينا سيگارو نكشيدن اصلا نكشيدن چيه خانوم نپكيدن ،ولي چرا من ناراحتم ؟ جنيني كه پك نزد آه ه ه ه ه ه اصلا نميدونه كه كلمب چي آورد واسه ما از اوووووونوره دنياكامنته ديگه اگه نخواستي DEL كن ولي دوس دارم كه بذاريش اينجا شايد به كار اووومد

  9. miss ye hese khali shodan engar yechizi az vojoodet horrii mirize paaen yekam lazej mifahmi ke chi migam in janine engar bacheye hamamoone hameye maaee ke tarjih midim too in donyaa nayad

  10. نمیدانم چقدر تلخی داری . چقدر خیال؟ هر چه است سخن فروغ شاملت نمیشود که میگفت ای کاش هر چه میگفتم تمام چیزی بود که میخواستم بگویم…

  11. ای وای من اينو خيلی دوست داشتم خيلئ بخصوص اون سُر خردن جنين و دخترُ…