پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳

دایره گچی قفقازی

 

این داستان واقعی است

شاید توی تصور شما نگنجه .عب نداره خب ، توی تصور منم نمیگنجه .این که توی این دوره زمونه ، که وقت طلاست و قیمت طلام که خب بالاست ، یه عده ای طلاهاشون رو میان میریزن کف زمین سوله ، سوله ای که آدرسش فرهنگسرای بهمنه . شوخی نمیکنم . میتونید برید ببینید . سوله ، جاییه که یه صد نفری ، فارغ از نام آوری ، با چنگ و دندون ، با اره و تیشه ، درل و دلر ، با جوش کاری و … زمین و زمان  رو به هم میدوزن تا نمایشی بدن درخور نام و نام آوری . شوخی نمیکنم . میشه رفت و دید .  برای نمایش دایره گچی قفقازی ، فقط کافی نبود تا دستی به سر و گوش سوله کشید . باید سوله رو ویرون کرد و دوباره ساخت ، باید با سرما و سوزی که از در و دیوارش میوزه سوخت و ساخت . توی سوله یه صد نفری ، فارغ از همهمه ی شهرت و سود و نام آوری ، فقط با عشق ، هر روز ساعت ها ، سگ لرزه زنون ، کنار هم دایره گچی قفقازی رو میکشن و پاک میکنن . جیک نمیزنن از نبود بخاری و غبار عایق و سیمان کف زمینش . . .  توی تمرین های دایره ی گچی قفقازی که باید بهش کلی بنازی ، یه عده ای شب میمونن ، کف زمین رو میکنن و دوباره میکوبونن و سفتش میکنن . .(این یه عده همون بازیگرهان ها )  .  یه استاد دارن به اسم حمید پور آذری ، این استاد ، برای رسم این دایره ، باید  شعاع صد نفر آدم رو در نظر بگیره ، دونه به دونه گوش به حرفشون بگیره ، متن برشت رو برشته کنه ، مناسب این قرن وارونه کنه ، بفرسته روی صحنه ، تماشاچی رو حیرون بکنه . این صد نفر که حلقه میزنن دور استادشون ، جارو میکشن زمین رو ، سرفه هاشون رو قورت میدن ، تی میکشن ، حصیر ها رو عایق میکنن ، موکت ها رو میتکونن ، غبار رو نابود میکنن ، فقط واسه این که تماشاچی کیف بکنه ، کیفور بشه ، دایره گچی توی ذهنش حک بشه ، مثل ( ادیپ ) که پارسال همه رو حیرون کرد ، دایره باید امسال همه رو حیرون کنه . دایره گچی قفقازی ، داستان ساده ای داره ، اما مثل این حکایت های ذن میمونه ، باید بهش اندیشید ، اندیشیدن ! داستان دایره دو تا ییه ، قاضی و قضاوته . . . توی این ورژن جدیدش که نمایش داده میشه حکایته ، حرف و حدیث توش زیاده ، طراحیش قیامته . یعنی چی ؟ الان میگم . یکی بود یکی نبود ، ده بالا ولی بود و ده پایین ولی ، این دو تا ده دعوا دارن ، مثل هر جای دیگه با هم دیگه مشکل دارن . توی این داستان جنگ میشه ، جنگ باعث خیلی قصه ها و غصه ها میشه . زن حاکم که زن سراسیمه ایه ، از سر ترس و ناچاری بعد از یه دوره ی بارداری ، بچه اش رو به دنیا میاره ، از سر ترس و بی شوهری و همهمه بچه رو یه هو جا میذاره . این بچه رو یه زن دیگه بر میداره ، بزرگش میکنه ، همه انگ ها رو تحمل میکنه ، تا این که یه روز توی همون همهمه ها و شکایت ها ی بالا ولی ها و پایین ولی ها  ، توی اون دادگاه های قفقازی ، یه زمانی این دو تا مادر به هم میرسن . . . بچه مال کدومشونه ؟ اونی که به دنیا آوردش یا اونی که بزرگش کرده ؟ زمین به کدوم مردم میرسه  برشت  میاد قصه میگه ، شعر رو توی قصه هاش میپاشونه  تا کمتر از غصه بگه ، تماشاچی رو به فکر وا میداره ، میاد یه فاصله ای میذاره . . . توی دایره ی گچی سوله هم همه ی اینا هست منتهاش ، دایره توی چهاربخش ، تعریف میشه ، قسمت دعوا داره اما اگه بدونی چقدره خنده داره ! داستان رو نشمینه نوروزی و محمد زمان از سر نوشتنش ، رسول ادهمی بخش نمایشش رو به  شکل خیلی خوشگلی مسجع کرده ، پر ریتم ، با هر دیالوگ میشه  روی گیتار زد تو سر سیم . . . روایت ها متفاوته ، بخش دعوا داره ، بخش آواز ، توی آوازها ، شعرش حرف داره ، بخش فاصله گذاری داره . . . خلاصه باید دید . . .همه میان  محصول این تمرین ها رو توی 70 دقیقه یا شاید 90 دقیقه میبینن اما نمیدونن که یه عده واسه بسته شدن این دایره ، با عشق و جون ، کار کردن ، جنگیدن که شما یا تماشاچی ها کیفور شن . . . شب توی سوله خوابیدن ، با سوز و سرما ش و گرد و غبارش ساختن ، زمین رو تراشیدن و توش سیم کاشتن . شاید این داستان رو باور نکنین … اما بچه ها با هم دیگه زندگی کردن ، نه مثل هر کار دیگه ، توی تئاتر شهر و ایرانشهر ، استرلیزه و هموژنیزه نع ! آخه این دایره  حامی نداره ، پشتش دستی ، کمکی ، اسپانسر و غیره  نداره . توی این دست تنهایی ، یه صد نفر دایره ساختن که مثل سیرک ، زندگی توی اونه ، به قول هدایت سیرک عین دایره است و دایره عین زندگی ، بچه های دایره الان کجان ؟ خوابیدن ؟ توی سوله ان ؟ غذا خوردن ؟ سیم کشی کردن ؟ زمین رو کندن که حفره هاشو پر بکنن ، کاشی هارو سیمان زدن ؟ نمیدونم . اما یه چیز رو میدونم . . . من که این جا ، توی این جزیره ، تاریخ نمایش رو به دوره ی پیش از شکار روباه و بعد از شکار روباه تقسیم کردم ، حالا تاریخ نمایش رو توی این زمینه ی کار که کارگاهیه و متن هر روز عوض میشه بازم تاریخ نمایش کارگاهی رو به دونیم تقسیم میکنم ؟  اینا ها  ( . )

با تشکر ازسروش میلانی زاده برای پوستر کار که ایناهاش . آ .

ساعت ۶:٣٠ فرهنگسرای بهمن – سوله .

جهت رزرو بلیط با شماره   ٠٩١٢٧٩٣۴٧٨٣تماس بگیرید .

درباره ساناز سید اصفهانی

متولد 14 . 9 . 1360 در تهران ، از سن پنج سالگی وارد هنرستان عالی موسیقی شد و بعد به مدرسه ی هنر و ادبیات ِ صدا و سیما رفت . ساز تخصصی او پیانو بود که به صلاحدید خانواده از ادامه ی تحصیل در این رشته به صورت تخصصی منصرف شد و وارد رشته ی ریاضی فیزیک شد و پیانو را در کنار درس با اساتید مجرب به صورت خصوصی فرا گرفت . او دارای مدرک انیمیشن کامپیوتری از مجتمع فنی تهران میباشد و همزمان با تحصیل و کار در این رشته وارد دانشگاه سوره ی تهران شد و در رشته ی تئاتر ، گرایش ادبیات دراماتیک تحصیل کرد . همزمان با ورود به دانشگاه شروع به همکاری با مطبوعات شد . او با روزنامه هایی چون همشهری ، همشهری مناطق ، اعتماد ، اعتماد ملی ، شرق ، تهران امروز ، فرهیختگان و ماهنامه ی ادبی گلستانه ، مجله ی نقش آفرینان ، ماهنامه ی رودکی و سینما- چشم ( روح سرگردان موزه سینما )، ماهنامه ی سیاسی فرهنگی دنیای قلم . . . همکاری کرده است .

همچنین بررسی کنید

Beş soruda “Gandi Sokağı”nda Bir Gezinti

[ پرسه در خیابانن گاندی ، گفتگو با سانازسیداصفهانی گفتگو با سانازسیداصفهانی – مجله ادبی …

۲۶ نظرات

  1. سلااااااااااااااااااام…به به …چه وبی..چه میسی…چه گروهی…!چه تئاتری..!چه تمرینی…!چه بورشوری!چه….!!!!!!!آدم کیف میکنه…منم ۸ ساله تئاتر کار میکنم…حتما با دوستام میام کارتونو میبینم و اون جاس که میگم چه اجرایییییییییییییییییییییییییییییییییییییی!

  2. سلام میس؟
    خوبی یا بهتری؟
    امروزم ازتون خبری نبود.!! کاش وقت میکردی به نت هم سری میزدی !!
    تا کی به تمنای وصال تو یگانه
    اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
    خواهد به سر آید غم حجران تو یا نه
    ای تیر غمت را دل عشاق نشانه
    جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میانه !!

  3. اوووه اوووه  قبلی ،کامنت منظور، خصوصی بود ..تایید نکنید..شرمنده….!حالا درست بود یا خیر؟

  4. سلام میس
    خوبی؟ این روزا با این اجرای سنگین  چطوری وقت یکنی بیایی نت؟
    واقعا خسته نباشی .

  5. وا نو که کامنتات هست که

  6. میس جوون من که نمی تونم بیام راهم دوره….اما مشتری صفحت شدملبخند

  7. سلااااااااااااااااااام…به به …چه وبی..چه میسی…چه گروهی…!چه تئاتری..!چه تمرینی…!چه بورشوری!چه….!!!!!!!آدم کیف میکنه…منم ۸ ساله تئاتر کار میکنم…حتما با دوستام میام کارتونو میبینم و اون جاس که میگم چه اجرایییییییییییییییییییییییییییییییییییییی!

  8. ميس جان
    فردا بالاخره قراره وصلت بده برم كار و ببينم.
    با يه گردان آدم.
    ما كه چمنيم و هر چي تو بگي ميريم ميبينيم.
    خبرش و ميدم. ciao

  9. این اجرا رو شب اولش دیدم به نظر افتضاح اومد
    فقط به درد همین می خوره که بازیگرا و دوستاشون ببینن و واسه هم ذوق کنن
    ادیپ و دیده بودم عالی بود تا یه هفته خوشحال بودم اما به نظرم با این کار پور آذری خودشو خراب کرد
    جدا از اجرای بد و کار ضعیف موندنتون توی سوله و کاراتون واقعا تحسین آمیزه
    امیدوارم شبای بعدی کار بهتر بشه ولی من واقعا واسه وقتم تاسف خوردم رفتم و کارو دیدم
    به کسایی که ادیپ و دیدن پیشنهاد می کنم کار و نبینن
    به کسایی که از پور آذری کار ندیدن پیشنهاد می کنم کارو ببینن چون واقعا سبکش توی ایران خاص و جدیده

  10. سلام میس جان
    یه هفته پر از خستگی رو تو پایتخت سپری کردم و دست از پا دراز تر برگشتم خونه مصاحبه رو که گند زدم! نمی دونم چی میشه هر چی شد شد دیگه خیالی نیست، یارو سوالای عجیب غریبی نمی دونم از کجاش درمیاورد! آخه من از کجا بدونم صلح حدیبیه چی بود؟!!
    ای کاش می تونستم این اجرا رو ببینم دم تو و حمید پورآذری و تمام بچه هاتون گرم ایستادید تا آخرش صحنه رو نمی تونن ازتون بگیرن.
    زنده باشی.گل

  11. سلام میس؟
    خوبی یا بهتری؟
    امروزم ازتون خبری نبود.!! کاش وقت میکردی به نت هم سری میزدی !!
    تا کی به تمنای وصال تو یگانه
    اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
    خواهد به سر آید غم حجران تو یا نه
    ای تیر غمت را دل عشاق نشانه
    جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میانه !!

  12. وبلاگ نویس برتر زن
    شرمنده یادم رفت که بگم جای ۵ تا انتخاب داره که شما باید هر ۵ تاشو پر کنید و میتونید همه رو هم یکسان پر کنید!

    زنده باد میس !! فقط میس !!

  13. در نظرسنجی بانوان برتر وبلاگ نویس شرکت کنید

    http://persianweblog.ir/Topblogs/Zanan.aspx

    فقط میس !! زنده باد میس ! فقط مادر خونده خودم و بس !

  14. حس هفتم هشتمم میگهنیشخند

  15. سلام میس
    خوبی؟
    حسابی در گیر کار هستی و خبر نداری که همه بدنبال آمار دادنتون هستند !! بهر حال از اینکه نتونستم توی روزهای اول به دیدن تئاترتون بیام معذرت میخوام. بزوی میام . باور کنید و دعا کنید که بشه !!

  16. اوووه اوووه  قبلی ،کامنت منظور، خصوصی بود ..تایید نکنید..شرمنده….!حالا درست بود یا خیر؟

  17. اگه گفتی کدوم یکی از اون آدمای تو عکسی؟چشمک

  18. سلام میس ِ عزیزم….

    درگیر ِ اجراها هستید؟
    چه خبرها؟
    خوب ه میس ِ عزیزک ِ ما؟
    دلم تنگ شدهبود به رسم آمدم وبگم که سلاااااااااااااااااااااااااااام میس ِ عزیزم…

  19. سلام میس
    خوبی؟ این روزا با این اجرای سنگین  چطوری وقت یکنی بیایی نت؟
    واقعا خسته نباشی .

  20. وا نو که کامنتات هست که

  21. هر جا كه بتونم دارم اطلاع رساني مي كنم. باز هم ممنون از خبر رساني شما

  22. میس جوون من که نمی تونم بیام راهم دوره….اما مشتری صفحت شدملبخند

  23. سلام . میس جان
    داشتم نظرات ارسطو رو درباره تراژدی و نمایش (بازنمود) میخوندم البته به جهت فلسفه اخلاق و روانشناسی اخلاقش که یادت افتادم.
    متن قبلیت رو هم خوندم ، این خودش خیلی خوبه که حداقل به این وضعیت آگاه باشیم . اگر چه سخت هم هست . ای کاش بتونم بیام نمایشتون رو ببینم . به هر حال موفق باشیگلگل

  24. میس جان در واقع این کاری که ازش حرف میزنی باید دیدنی باشه اما به قول  فرزند خونده تلفن چرا جواب نمیده ؟

  25. سلام
    وااااااااااای این نمایش عالی بود….یه تبریک و خسته نباشید به گروه اجرای دایره گچی مخصوصاً استاد حمید پور آذری…

  26. نخیرم…تو رو دیدم میس…اذیتم نکن.