چهارشنبه , ۵ دی ۱۴۰۳

خشکسالی و دروغ

خشکسالی و دروغ رو دیدم .

خشکسالی و دروغ خیلی به دل نشست . شاید چون خیلی ساده و بدون جنگولوک بازی حرفهایش را میزد . بدون استفاده از ایهام ، یا استعاره هایی که این روزها از زبان همسرایان تئاتری ها و گه گاه توسط تصاویری روی پلاسماها باید کشفشان کرد. خشکسالی و دروغ نمایش بود با صحنه های کوتاه کوتاهی که در هر کدام تماشاچی را از علت و معلول ها آگاه میکرد . شروع نمایش در واقع صحنه ی یکی مانده به آخر نمایش است ، و انتخاب درستی هم هست شاید برای ایجاد تعلیق و کاشت تنها صحنه ای که میشد نمایش راو یا داستان قصه ی این نمایش ساده را با آن آغاز کرد همین صحنه بود . زن مشغول اصلاح موهای شوهرش امید است . برادر زن -آرش- هم در این صحنه حضور دارد . از نحوه و چگونگی دیالوگ هایی که بین ان ها رد و بدل میشود به صمیمیت برادر زن و امید پی میبریم . روز تولد امید است . موبایل امید زنگ میزند ، آرش جواب میدهد ، میترا است . (همسر سابق امید ) ازمیخواهد ساعت ٣ او را ببیند چون زندگی اش در خطر است . امید قبول میکند . زن امید آب روغن قاطی کرده و شروع به تکرار دیالوگ ها میشود . بعضی جملات را تکرار میکند. چرا میخوای وکالت زن سابقت رو به عهده بگیری؟ اگه منو دوست داری این کار رو نکن .نور میرود . (در همین صحنه ی یک به اندازه ی کافی پتانسیل برای دیدن ادامه ی داستان وجود دارد …آرش در همین صحنه کتابی میخواند و جملات با مزه اش را بلند بلند برای خمده میگوید که مثلا زن ها چند هزار بار در روز از کلمه برای حرف زدن استفاده میکنند ) بین صحنه ها – پاساژهایی است که فقط شنیداری است ….دیالوگ هایی شنیده میشود که صد در صد در د ل  تمام مرد ها و زن های توی سالن هزاران بار  در طول روز شنیده شده.چراهای مختلف. چرا زن ها وقتی عصبانی میشوند سکوت میکنند ؟ آیا اون ها فکر میکنند که با این کار دارن مردشون رو عذاب میدهند…به … اون ها بی خبرند که مردها وقتی زن ها سکوت میکنند تازه یه نفس راحت میکشند ؟ یا چرا مردها دوست دارند مشکوک باشند و یا …صحنه دو تا صحنه ی آخر در واقع فلاش بکی است . ما گذشته را میبینیم . داستان زندگی امید و میترا را . خیلی آهسته و باظرافت و نکته سنجی دقیقی فرایند از هم بد امدن این زوج را متوجه میشویم . پنهان کاری هایشان را میبینیم . بی توجهی ها و لوس بازی ها یدو طرف را . مردن برای مردی که کوه یخ است و آش دهن سوزی هم نیست و زنی را که خیلی شکننده و لوس است و هنوز آن قدر بزرگ نشده که نفهمد برای اینکه مطمئن شود مردش دوستش دارد لازم نیست کلک بزند یا عین این جمله را از او بشنود . آرش نمونه ی پسری است که هنوز ازدواج نکرده و بنابراین بی دغدغه از زاویه ی دید خودش ماجرای زندگی امید و میترا را داوری میکند . فارغ از اینکه خواهر خودش پنهانی عاشق امید شده و برای او نامه مینویسد و بعدا از شوهرش جدا شده و زن امید میشود . برمیگردیم به همان صحنه ی اول و آغازین.  تکرار، رسیدن به روزمرگی،عامداتا تکرار جملات پیش پا افتاده ، پیش پا افتاده ترین مسائل که منجر به تنهایی شخصیت میترا میشود و چرخه ی زندگی که به همین سادگی با تخریب خودش بزرگ میشود و چرخ میزند . دکور بی روح صحنه هم همین را در ذهن مخاطب تداعی میکند . پنجره های بسته ، پنجره ی باز بسیار کوچک در جای نامناسب.رنگ دیوار ها.میزانسن ها ی ساده و در عین حال باور پذیر.حرکت یکی و سکون دیگری در یک صحنه و برعکس. استفاده از خلاقیت بیان بعضی چیزها و لب خوانی مسائل مثلا مورد دار هم چاشنی کار شده بود . القصه از کار لذت بردیم .

   نویسنده و کارگردان : محمد یعقوبی

بازیگران :علی سرابی-مهدی پاکدل-رویادعوتی-آیدا کیخایی

درباره ساناز سید اصفهانی

متولد 14 . 9 . 1360 در تهران ، از سن پنج سالگی وارد هنرستان عالی موسیقی شد و بعد به مدرسه ی هنر و ادبیات ِ صدا و سیما رفت . ساز تخصصی او پیانو بود که به صلاحدید خانواده از ادامه ی تحصیل در این رشته به صورت تخصصی منصرف شد و وارد رشته ی ریاضی فیزیک شد و پیانو را در کنار درس با اساتید مجرب به صورت خصوصی فرا گرفت . او دارای مدرک انیمیشن کامپیوتری از مجتمع فنی تهران میباشد و همزمان با تحصیل و کار در این رشته وارد دانشگاه سوره ی تهران شد و در رشته ی تئاتر ، گرایش ادبیات دراماتیک تحصیل کرد . همزمان با ورود به دانشگاه شروع به همکاری با مطبوعات شد . او با روزنامه هایی چون همشهری ، همشهری مناطق ، اعتماد ، اعتماد ملی ، شرق ، تهران امروز ، فرهیختگان و ماهنامه ی ادبی گلستانه ، مجله ی نقش آفرینان ، ماهنامه ی رودکی و سینما- چشم ( روح سرگردان موزه سینما )، ماهنامه ی سیاسی فرهنگی دنیای قلم . . . همکاری کرده است .

همچنین بررسی کنید

Beş soruda “Gandi Sokağı”nda Bir Gezinti

[ پرسه در خیابانن گاندی ، گفتگو با سانازسیداصفهانی گفتگو با سانازسیداصفهانی – مجله ادبی …

۱۹ نظرات

  1. خوب این پست مربوط به تئاتر بود و برای من که وقت حموم رفتن هم ندارم تئاتر همچون چتر روی کافه گلاسه فانتزی می باشد

  2. سلام عزیزم. بنا به دلایلی ناچار به تغییر آدرس شدم. لطفا از این به بعد اینجا رو چک کن.
    سر فرصت میام و مطالبت رو می خونم
    با عشق
    جینا
    http://kiapia.persianblog.ir/

  3. میس جان بسیار مشعوف شدم از دیدار بلاگ زیبائی همچون بلاگ شما… مطمئنم خود شما هم زیبا روی هستید… رویا
    به بلاگ من هم سر بزنید خوشحال می شم… با شروعی دوباره آپم…

  4. میس جانم به روزم عزیزم. خوب باشی.

  5. تنها تنها؟؟؟؟ ولی خب اینجور که شما گفتی باید خوب بوده باشه.سلام

  6. سلام
    امروز تصمیم داشتم برم ببینم که خداروشکر طبق معمول من هر وقت تصمیم به کاری می گیرم نمی شه إین بار هم نشد ! گویا روز آخرش هم بود!
    حالا که این نوشته رو خوندم بیشتر ناراحت شدم که  کار رو از دست دادم! حتمن از اون تئاتری هایی بوده که  وقتی میومدم بیرون فحش رو به جون عواملش نمی کشیدم!
    هرچند که خوندن نوشتت لذت چند دقیقه ای بهم داد ولی واقعا کاشکی می دیدم کار رو!
    بگذریم صبر می کنم تا شاید کار خوبی اجرا بره!
    ت ن : محمد خان یعقوبی هم که جشنواره تئاتر دانشجویی و فجر رو تحریم کردند.خدا خیرشون بده

  7. اون جمله آخر تو آخرین پستمو می گم که یه جمله از خودت بود که یه سال پیش تو یکی از پستهات نوشته بودی . ۴شنبه انقدر بدوبیراه گفتی که عوضش کردم . بگذریم … ولش کن …. امیدوارم روزای بهتر از اون روزا رو داشته باشی .

  8. سلام میس
    می دونی متفاوت بودن همیشه باعث گرفتاری و دردسره . البته می دونم لذتهای خودشو داره . هرکسی تو زندگیش سه تا تولد نداره ولی تو داری . هم شیرین هم تلخ . چونکه هر تولد یه مرگ هم قبلش داره . سالگرد تولد سومت دیروز بود (اگه اشتباه نکنم) . شاید دلت بخواد توی این زندگی بمونی ولی من فکر می کنم یک تولد دیگر (هستی من آیه تاریکیست …چشمک ) نیاز داری . آرزوی روزها و سالهای خیلی بهتر برات دارم گل. حالا هی بد اخلاقی کن و فحش بده ولی من که نمیرم همینجام . اون مورد هم که دوست نداشتی پاک شد .خداحافظ

  9. سه بار تلاش کردیم ولی نشد .انگار که قسمت نبود . هربار که می رفتیم میگفت فردا یه سر بزن شاید بتونم ردیفش کنم . خلاصه نتونستیم ببینیم .
    کم پیدایی ؟ حالت که خوبه ؟

  10. بسم الله الحق الهو
    توی جزیره شما چیزیم برا خوردن پیدا میشه

  11. من دلم تیاتر میخوادگریه واقعن چرا نمیشه فیلم تئاترهای ایران رو داشت؟ چرا تئاتریها تو ایران فیلم کارهاشون رو ارائه نمی دن؟
    البته میدونم ۹۰% تئاتریها به فیلم کارهای تئاتر اعتقادی ندارن و همه مزه تئاتر به زنده بودن و از نزدیک دیدنشه.
    خوشا به حالت به میس تئاتری!

  12. دیدن خشکسالی و دروغ از خاطرات خوب جشنواره امسال بود با اینکه هر لحظه امکان فرو ریختن سقف و دفن شدن ما جمعیت ۱۰برابر ظرفیت چهارسو وجود داشت ولی هم من رو در گیر کرد و جای شما خالی که چقدر هم همه خندیدند ولی تاآخر شب با امید خودمون درباره اش بحث کردیم. محمد یعقوبی به خوبی هر چه تمام تر کنه روابط بی معنی و لوس زناشویی این روزها رو نشان داده بود.
    بازم مثل همیشه ممنون از میس عزیز که خاطرات خوب رو زنده میکنه.

  13. ای نقاد, ای مهندس تئاتر, ای درام شناس, ای تفسیرگر مرزهای بی انتها, ای دانای کل, ای روایت دوم شخص, ای به هنر بها ده, ای تماشاگر حرفه ای, ای هنرمند, ای بیشووووووووووووووووووووووووورنیشخند… این تئاتری ها باید به خودشون ببالن که تو اونا رو زیر بال خودت می گیری… تحسینت می کنم که می ری تیاتر می بینی و به تفکر می پردازی… امیدوارم همیشه فکرت رو در موارد نتیجه بخش هدر کنی, تا برای بهرام رادان و … جهانگیرخان ملا مسیح باشی… راک

  14. این پستتون هم مثل پست قبلی با زبان ساده و خیلی راحت و دور از پیچیدگی ، یه فیلم رو نقد کرده.
    کار تون عالیه. خسته نباشیدگل
    حتما می بینمش.

  15. این پستتون هم مثل پست قبلی با زبان ساده و خیلی راحت و دور از پیچیدگی ، یه فیلم رو نقد کرده.
    کار تون عالیه. خسته نباشیدگل
    حتما می بینمش.

  16. سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام بر میس خودم البته از اینجا به همه سلام میکنم به همه ی برو بچز که شدید دلم براتون تنگیدهووودر اوج بدبختب من تو خوابگاه نه تلویزیون نه اینترنت…هیچی…اینجا هم اونقدر بزرگه که اصلا نمیشه جابجا شد…اه اه اه…الان هم کلاس زبان داشته بیدم…گفتم یک سر بزنم…بجای تک به میس اینجا بیام…نگد بی معرفت شد..خیلی به یاد همتون هستم…وقت نشد بخونم این متنو…ساری میس جووووووووووووووووون..دوستتون دارم…قربونتون…بدررررروووووووووووووووووووووووووووووووووووووود به همه ی بچه ها….دعا کنید کارم جور بشه تا چند هفته بعد بیام قوچان اقلا نزدیک مشهد….بای…

  17. خصوصی دارین …. حضرت سرکار علیه میسا الشاتزه لیزه دامت العشوانیه….!!!!

  18. سلام. شخصیت پردازی کارهای یعقوبی همیشه برام تحسین برانگیز بوده با وصفی هم که تو از این نمایش کردی مطمئنم کار خوبی بوده باا شخصیت های واقعی!! بازم ممنون با اینکه از تهران دورم ولی از طریق تو و البته اینکه سلیقه تورو به خودم نزدیک میدونم از اخبار روز با خبر میشم. موفق باشی دوست عزیز و محترمقلب