یکشنبه , ۲ دی ۱۴۰۳

خاکی

خاکی ، خاکی باش

توی بلاگ الهام پاوه نژاد عزیز ، در رسانه های دیگر و در فیس بوق ، چیزهایی خواندم و چون سرم بوی قورمه سبزی میدهد و یه نمه و یه جو غیرت برایم باقی مانده ، همچین نشد که بی تفاوت بگذرم ازش ، از چیزهایی که دوستان زیادی (لایک ) مالیش میکنند . تراس را که دیدم ، خودم در حال انجام وظیفه ی روابط عمومی کاری بودم که ناگهان توسط دوست تیزبینی رصد شدم ، پس آمدم و در این جا در مورد تراس نوشتم ، همان طور که در مورد تمام کارهایی که میبینم نوشته ام ، تراس را دوست نداشتم ، با مترجمش گپ کوتاهی زدم و خلاصه اش را این جا گذاشتم . تراس را چرا دوست نداشتم ؟ چون از آقای خاکی کارهای دیگری دیده بودم مثل پرتره ، مثل روال عادی (که البته کارگردانی این کار صفر بود ، نه میزانسنی داشت و نه … در موردش نوشته ام )، در مورد تراس هم به پست خودش مراجعه کنید ، مشکلم بیشتر متن بود . نه بازی یا کارگردانی ، مشکلم این بود که متن از یک جایی به بعد … بگذریم مسئله این نیست ، مسئله خاکی است . آقا …خاکی باش . این خاکی است … بگذریم که من متهم شدم که برای این کار دارم تبلیغ میکنم و پول هم گرفته ام ….بگذریم اما مسئله خاکی و نامه ای است که چند تن از بازیگران آن منهای یک دکتر دیگر که نمیدانم چرا نوشته اند و امضایش کرده اند . این اتفاق زودتر افتاده بود . بازیگران روی صحنه میرفتند ، خیلی خیلی دشوار است بازیگری با دلچرکینی روی صحنه ای برود که رهبری آن در بروشور به عهده ی کسی است که این همه بازیگرانش را در جمع و در محفل خصوصی رسوا کرده و مرام حرفه ای گریش را یادش رفته . والا من هر چقدر به این دکتر ها نگاه میکنم اثری از دکتر درشان نمیبینم . حکایت دکتر رفیعی است و آن نمایش و فیلم آقا یوسف ! حکایت دکترهای دیگریست که مدرکشان مثل سرجهازی است و بیشتر از همه حکایت کچل است که اسمش را گذاشته اند زلف علی ! خاکی ، دکی جون ، مردی آن نیست که مشتی بزنی بر دهنی ! گاهی معتقدم باید با مشت توی صورت بعضی ها رفت . الهام عزیز همراه جمع بازیگران تراس اعتراض دارند و خاکی نه جوابی میدهد که کسی بفهمد و نه به روی خودش میاورد …شاید چون او در فرانسه درس خوانده و خیلی بارش است . شاید بارش بود . پیش دوستی بودم پریشب…حرفی گفت که باید طلا میگرفتی . گفت میبینی ، میس ، الان بچه های 10 ساله دیگه مثل بچه ی ده ساله نیستند آدم یه چیزهایی میبینه باور نمیکنه ، پیرهامون هم همین جور شدند . “راست گفت این دوست من . . . پیرهامون، دکترهامون هم همین جور شدند . من واقعا نمیدونم خاکی چی کار کرده اما میدونم سکوتش یعنی یه غلطی کرده ، ضمن اینکه این شکوه ها از جانب کسی میاد که من دوستش دارم و اسمش الهامه و میدونم کجا و چطوری و کی داره جبهه میگیره !پس خاکی بیا و بگو زیر نیم کاسه ات چیه ؟ بیا یه معذرت میخوام یه گه خوردم ، یه غلط کردم تکرار نمیشه ، یه من اشتباه کردم آدمیزاد شیر خام خورده است بگو . . . نمیشه ؟! یا بیا بگوالهام ساکت باش داری اشتباه میکنی ! نه؟ اما نه خاکی تو ساکتی . من از آدمهای ساکت میترسم . من ازشون حساب نمیبرم . باد به دستته خاکی چون باد کاشتی ، طوفان درو میکنی … در این خاک ، که بیچاره بچه هامون ، یه روز جنگه یه روز خون ، خنده ته کشیده ، شدیم گدای قه قهه هامون ، هر امری که به تفکر منتهی بشه گهه، چون فکر کردن خطرناکه . میکشمت بهاره رهنما کیو کیو بنگ بنگ …میکشمت الهام کیوکیو بنگ بنگ !!! متاسفم که توی دیاری زندگی میکنم که کم مونده کارگردان هامون مثل قاتل زن نمیدونم چندم پولانسکی بیان همه رو سلاخی کنن بهمونم میاد اخه . . . توی این وادی ناشر به مولف کتابش فحش میده ، کارگردان به بازیگرش ، بازیگر به دوستش، دوستی سیری چند هیچی…برای همینه همه شده ایم شاعر از بس حرف نداریم بزنیم …از بس دیالوگ تیکه ی ما نیست . خاکی حیف نبود !اشتباه کردی جونم . . . خاکی نبودی . . . بیا اعتراف کن . بذار ما دوستت داشته باشیم .

سرما زیاد شده ، کار سخت تر ، از الان برای 20 آذر و کار حسین کیانی لحظه شماری میکنم ، امیدوارم ، شکار روباه دیگه ای ببینم . خیلی حرفه ، بکوبیف هر روز از همه چی بگذری بیای یه جایی به اسم تئاتر شهر که مزین به مترو مسجد و کتاب فروشی و موش توی جوبه و ترافیکش ملسه و ناله نکنی ، این چیزیه که فقط از عشق میاد . تئاتر کار کردن ، در آن بودن ، لحظه به لحظه ، با تماشاچی هم نفس شدن ، فانتزی نمایشنامه رو با او شریک شدن ، عبادته ، نبینید که بهش بها نمیدن یه زمانی پیتر بروک این جاها میپلکید ، قرار بود باله و اپرا برای خودش بتازه حیف نمیدونم چی شد که من هیچ کدوم این روزها رو سنم قد نداد تا ببینم . یه چیزی که لازمه بگم یه قدردانی بزرگ و اساسی از یه کسی به اسم نورالدین حیدری ماهره ، حتما با دیدن این قیافه ، مطمئنا از خودتون میپرسید اینو کجا دیدم ؟!

این شخص که نور الدین حیدری ماهر نام داره ، آدم با سابقه  ایه ، ایناها،اون در واقع یه کلید توی گردنش داره که کلید خانه ی تئاتره ، در واقع اون در هایی که میبینید رو سرقفلیش رو به نام نوری زدند ، وی که همچون پلنگ ، زمان اجرای هر کار رو توی ذهنش دیجیتالی محاسبه میکنه ، جز یک سوت چیزی کم نداره ، فرقی نمیکنه بهناز جعفری باشی یا آنجلینا جولی یا من ، وقتی میگه بیا این ور واستا باید بگی چشم . . . ضمن اینکه وقتی دستیار کارگردانه ، که همیشه دستیار کارگردانه یعنی محاله که دستیار کارگردان نباشه اصلا سرقفلی دستیار کارگردانی به نامشه ، او مثل پلنگ وای میسته و نمیذاره مو لای درز کار کارگردان بره و خوب حواسش به بازیگرای کار و همه چیز کار هست این که کی کی میاد و میره و من از اینایی که قدرتی خدا چیزی سرشون نمیشه و فقط بلدن ناله کنن حالم به هم میخوره ، در واقع تجربه در یک کاری به من نشون داد بعضی کارهای به ظاهر ساده چقدر سختن و سرعت عمل چقدر مهمه و این آقای حیدری ماهر برعکس دکتر خاکی که خاکی نیست ماهره !


ضمنا از اون جا که این جا اومدم و کلی سوز و بریز کردم و از ((خاموشی دریا)) گفتم ، باید بگم گرفتن هر جایزه ای از این اثر اقتباسی رو با بازی شهرام حقیقت دوست که میشه بهش به عنوان یه مونودرام فوق العاده سخت و دشوار نگاه کنی ، حق و منصفانه بود ، من برای خودم متاسف شدم که نتونستم این کار رو دوبار ببینم چون جدای از نمایشنامه دیدن شهرام حقیقت دوستی که قبلا توی صحنه و توی مختار و شوق پرواز میبینمش حیرت انگیز بود ، شاید بعضی ها ناراحت بشن اما به زعم من او بازیگر صحنه است و بیشتر در صحنه میدرخشه تا در سینما یا تلوزیون ، خاموشی دریا یکی از دشوار ترین و دوست داشتنی ترین نقش هایی بود که به بهترین شکل ، بدون اینکه لحظه ای از دستش در بره اجرا شد ، این قمپز در کردن نیست ، خیلی وقت پیش باید در بلاگ جزیره این خوشحالی رو بروز میدادم . به قدری از گرفتن جایزه ی ایشون خوشحال شدم که انگاری خودم رفته بودم روی صحنه و نوش جونش و بترکه چشم حسود و بعضیا.

20 آذر

مشروطه بانو

نمایش «  مشروطه بانو »  نوشته و کار حسین کیانی از بیستم آذر ماه  با حضور هنرمندان صاحب  نام تئاتر ایران در تالار اصلی مجموعه تئاتر شهر به صحنه می رود.
به گزارش روابط عمومی مجموعه تئاتر شهر ، این اثر نمایشی از تاریخ یاد شده ساعت 19 با بازی ( به ترتیب ورود صحنه ) رویا نونهالی ، رویا میر علمی ، محمد مختاری ، آذر خوارزمی ، شهرام حقیقت دوست ، مجید رحمتی ، رضا امامی ، علی سلیمانی ، خسرو شهراز ، ایمان دبیری ، هومن سیدی ، بهزاد فراهانی ، آزاده صمدی ، مسعود میر طاهری ، لیلا برخورداری ، بهناز جعفری ، علیرضا محمدی ، محمود جعفری ، علی میلانی ، مریم توکلی ، فریده سپاه منصور و سیامک صفری به صحنه خواهد رفت . ضمن اینکه جواد پولادی ، یوسف رستمی ، شهرام مهدی زاده ، حمید حسینی و حامد زارع به عنوان صحنه یار گروه بازیگران را یاری می دهند.
همچنین روزبه حسینی به عنوان دراماتورژ، جلال تهرانی به عنوان طراح صحنه و نور ، پریدخت عابدین نژاد به عنوان طراح لباس ، ابراهیم اثباتی به عنوان آهنگساز ، نورالدین حیدری ماهر به عنوان دستیار کارگردان ، برنامه ریز و مدیر تولید ، محمد گودرزیانی به عنوان منشی صحنه ، موسی هاشم زاده به عنوان عکاس، جواد پولادی به عنوان مدیر صحنه و یوسف رستمی و رضا بهرامی به عنوان دستیاران صحنه دیگر عوامل اجرای این نمایش هستند .

* لطفا به نام بازیگران دقت کنید چیدمانش بر اساس ورود آنها به صحنه است . از الان نسبت به رویا نونهالی بی جهت گارد گرفته م نمیدانم چرا !!!؟؟؟ برای دیدن این کار از ذوق توی پوستم نمیگنجم .

خانم پری زنگنه ، بانوی زمردین چشم ، (هرکس دوست داره ماجرای بینایی ایشون رو بخونه میتونه به کتابخونه بره و چشمش رو باز کنه !) 11 آذر روز تولد تو بود و دوم دسامبر تولد ماریاکالاس و پنجمش تولد من و شش آذر جمشید مشایخی و هفته ی دیگر داریوش مهرجویی. امیدوارم آذر این ماه آخر پاییز با این همه گرانی و غم و عزا ختم به خیر شود . تولد همه ی عزیزان ، بهاره ی رهنما را در این جا تبریک میگویم و در پست بعد با داستانی از میس شانزه لیزه خواهم آمد .

 

درباره ساناز سید اصفهانی

متولد 14 . 9 . 1360 در تهران ، از سن پنج سالگی وارد هنرستان عالی موسیقی شد و بعد به مدرسه ی هنر و ادبیات ِ صدا و سیما رفت . ساز تخصصی او پیانو بود که به صلاحدید خانواده از ادامه ی تحصیل در این رشته به صورت تخصصی منصرف شد و وارد رشته ی ریاضی فیزیک شد و پیانو را در کنار درس با اساتید مجرب به صورت خصوصی فرا گرفت . او دارای مدرک انیمیشن کامپیوتری از مجتمع فنی تهران میباشد و همزمان با تحصیل و کار در این رشته وارد دانشگاه سوره ی تهران شد و در رشته ی تئاتر ، گرایش ادبیات دراماتیک تحصیل کرد . همزمان با ورود به دانشگاه شروع به همکاری با مطبوعات شد . او با روزنامه هایی چون همشهری ، همشهری مناطق ، اعتماد ، اعتماد ملی ، شرق ، تهران امروز ، فرهیختگان و ماهنامه ی ادبی گلستانه ، مجله ی نقش آفرینان ، ماهنامه ی رودکی و سینما- چشم ( روح سرگردان موزه سینما )، ماهنامه ی سیاسی فرهنگی دنیای قلم . . . همکاری کرده است .

همچنین بررسی کنید

Beş soruda “Gandi Sokağı”nda Bir Gezinti

[ پرسه در خیابانن گاندی ، گفتگو با سانازسیداصفهانی گفتگو با سانازسیداصفهانی – مجله ادبی …

۱۹ نظرات

  1. با اینکه مطلب درباره شهرام حقیقت دوست بود ولی فقط یک عکس از ایشون بود.اگر میشه مطالب رو به روز رسانی کنید.ممنون

  2. کلمات شما ،همین کلمات ساده و کوچک، ما رو دچار مشکلات مزخرفی کرده!(به قول س. علی . صالحی با دخل و تصرف که البته چندان لطمه ای به اصل شعر نمی زنه!!) شما بهتر نیست ابتدا یاد بگیرید که در مورد مردی که من از نزدیک دیدمشون و می دونم که کلمات شما باهاش غریبند نقد بهتر و مودب تری می نوشتید…شما هم از جریان بین این کارگردان و بازیگرانش به درستی خبر ندارید و بیرون گود پاهاتونو تو هوا مثل سرتون تکون می دید و به هم می بافید هر آنچه که به ذهنتون می رسه! متفاوت بودن به هر قیمتی…باشه مال تو! اما توهین کردنت به آدمهایی که برای دیگران محترمند ( به جای نقد) نه! میشه شبیه تو از خودت همین جوری حرف زد!

  3. کلمات شما ،همین کلمات ساده و کوچک، ما رو دچار مشکلات مزخرفی کرده!(به قول س. علی . صالحی با دخل و تصرف که البته چندان لطمه ای به اصل شعر نمی زنه!!) شما بهتر نیست ابتدا یاد بگیرید که در مورد مردی که من از نزدیک دیدمشون و می دونم که کلمات شما باهاش غریبند نقد بهتر و مودب تری می نوشتید…شما هم از جریان بین این کارگردان و بازیگرانش به درستی خبر ندارید و بیرون گود پاهاتونو تو هوا مثل سرتون تکون می دید و به هم می بافید هر آنچه که به ذهنتون می رسه! متفاوت بودن به هر قیمتی…باشه مال تو! اما توهین کردنت به آدمهایی که برای دیگران محترمند ( به جای نقد) نه! میشه شبیه تو از خودت همین جوری حرف زد!

  4. کلمات شما ،همین کلمات ساده و کوچک، ما رو دچار مشکلات مزخرفی کرده!(به قول س. علی . صالحی با دخل و تصرف که البته چندان لطمه ای به اصل شعر نمی زنه!!) شما بهتر نیست ابتدا یاد بگیرید که در مورد مردی که من از نزدیک دیدمشون و می دونم که کلمات شما باهاش غریبند نقد بهتر و مودب تری می نوشتید…شما هم از جریان بین این کارگردان و بازیگرانش به درستی خبر ندارید و بیرون گود پاهاتونو تو هوا مثل سرتون تکون می دید و به هم می بافید هر آنچه که به ذهنتون می رسه! متفاوت بودن به هر قیمتی…باشه مال تو! اما توهین کردنت به آدمهایی که برای دیگران محترمند ( به جای نقد) نه! میشه شبیه تو از خودت همین جوری حرف زد!

  5. سلام به عشق
    به یار
    و آنچه هست در یاد ماندگار
    به بامداد و و گلدان یاس
    به ظهرهای تابستان
    به شمعدانی ها و لاله عباس
    یکی از سروده های پری زنگنه … امیدوارم خوشت بیاد
    مرسی که به یادش بودی

  6. ببخشید.فکر کنم طبق معمول بد نوشتم! هم اسم اثر رو هم منظورمو!
    متاسفانه بهارو آدم برفی رو ندیدم.برای همین نوشتم "حتی اگر از بهار و …کمتر باشه"
    یادمه تو یه پست از این دو کار نام برده بودی و درباره خاموشی دریا (این دفعه درست گفتم!) کم گفتی.انتظار داشتم بیشتر بهش بها می دادی.دلیل خوشحالیم هم همینه.که دوباره ازش نوشتی و حق مطلبو ادا کردی!
    خلاص…

  7. چی دستگیرت میشه از این مدل نوشتن؟ این سوال مدتهاست ذهن منو دستخوش تلاطم کرده…

  8. چی دستگیرت میشه از این مدل نوشتن؟ این سوال مدتهاست ذهن منو دستخوش تلاطم کرده…

  9. دلخور شدم…
    احساس کردم در مورد دریای خاموش کم لطفی شد  یا به نا حق رفت زیر سایه یک کار دیگه.پیش خودم گفتم …نه!چیز مهمی نگفتم.نگفتم جرا میس از یه کاری تعریف می کنه.نگفتم چرا تبلیغ می کنه.اصلا نپرسیدم که تبلیغه یا تشریحه یا توصیه!
    خوشحال شدم …(یعنی سعی کردم خوشحال باشم!)که این روزا هنوز هستن افرادی که در لحظات خوبشون با سایرین شریک میشن.
    …اما امروز خوشحال شدم.حق دریای خاموش ادا شد! حتی اگر از بهارو آدم برفی کمتر بوده باشه.
    و من به دنبال همین بودم.همین پرداختن به ارزش یک اثر بدون خود سانسوری… و در نهایت یافتم!
    معلوم شد که گذر زمان و غبار گرفتگی ارزش ها رو از بین نمی بره.البته در نگاه صاحب نظران!

  10. میس جان تولدت مبارک

    صدسال به این سالها…….دستگل

  11. تولدت مبارک میس شانزه لیزه عزیز که معمولی نیستی گل

  12. بااين حمايتي كه شماازخانوم پاوه نزادكردي ديگه گل به گلستان شد هم خيال اون راحت شدهم فكركنم حالاديگه آقاي خاكي حسابي ترسيدهقهقهه

  13. قلمنو دوس داشتم … مخصوصا نقد فیلمات خیلی خوب بود….

  14. تولدت مبارک میس جان

    تاتره رو یادم میمونه برای دیدنش

  15. عالی مثل همیشه!
    پیش به سمت مشروطه بانو…

  16. ما چقدر دير متوجه مي شويم که زندگي وحيات يعني همان دقايقو ساعاتي که با کمال شتابزدگي و بي رحمي انتظار گذشتن آنرا داشته ايم. ديل کارنگي

  17. شهرام حقيقت دوست بازيش خوبه اخلاق نميدونم

  18. خامووووووووشی دریا….. وای منم میخواستم دوبار ببینمش و نتونستم ببینم برا بار دوم – عاااااااااااااااااالی بود…
    من بر خلاف تو از سکوت می ترسم… از آدمای ساکت می ترسم…. و گاهی برای اینکه ترسناک بشم سکوت می کنم

  19. سلام عزیزم مثل همیشه فوق العاده نوشتی منکه نمیتونم مثل تئاترهای دیگه این تئاترو که خیلی هم دوسش دارم روببینم ولی منتظرنقدت میمونم تامثل همیشه بخونم ولذت ببرم ولی می خوام یه چیزی درباره شهرام حقیقت دوست بگم اولابانظرت موافقم منم وقتی شنیدم جایزه روبرده شدیداخوشحال شدم امادرمورداینکه ایشون بازیگرصحنس بایدبگم هیچ کس قدرهمچین بازیگری واقعاتوسینمای مانمیدونه نقشهایی که بهش دادن هیچ وقت درحدواندازه های شهرام عزیزنبوده بی انصافیه اگه بگیم ازپس نقشهای سنگین برنمیادخط قرمزوجنایت ازشاهکارهای شهرام حقیقت دوسته هرچندکه من مخمصه روهم خیلی دوست داشتم به نظرمن یه بازیگرتمام عیارای کاش بیشترقدرشومیدونستن واقعاحیفه من یه چیزی روازته قلبم بگم همیشه ازموفقیتهاش خوشحال شدم همیشه