که میعادگاه ، کرانه ی همیشگی بود … همان غوطه گاه ِ نگاه … همان دیدن آمیختگی فوج فوج ، موجِ در هم …به هم ، یک باهم. در این کرانه ، ستاره به تعداد موج بود که کرده بودند خانه خانه با هم …تو منی یا من تو ای همیشه ژرف ؟ … که حدیث ما معکوسِ قصه هاست . خوب میدانم که در هر سَحَرت پُر خبر از هر سفری … غصه در سر، سخت و سنگین می پروری. . . من در این لب مینشینم که تو می خواهی و نه من . . . که این من نیستم به شنیدن تو خموش ، این تویی همیشه پر بغض و سنگین وینچنین مغشوش . . . . تن به جزر میدهی و به مَد مکدر می شوی . . . در لبت خیره می شوم . . . سخن می گویی. . . روی بر میگردانی از من به افق . . . از افق به من . . . تن به صدایت میدهم . میشوم خیسِ اشک. . . کشک می شود غصه هایم. . . ای خسته بند روزمرگی ها. . . ای پذیرنده ی رازها. . . ای دریا چیزی بگو . طوفان شو . بردار خیز . . .تا طاق آسمان شو. . . که مفتونی تو از ذکر هر خیر و شر. . .از هر کَشتی که بارش چرک . . . از هر نامه ای در دلت سالها مانده منتظر. . . در بطری های انتظار ، خاک شده در کَف مرجانی ات ! ای پذیرنده ی اشکهای آسمان . . . ای آشیانه ی مهربان !خسته ای . . . دست میزنم به تو. . . شوری گاه شیرین . . . حتی تلخ ، دوست میدارم ین بودنت را در دل ِزمین . . . این حضور سنگینت را دوست میدارم.در ناز و کرشمه ای. . . گاه تشنه ای . . . میدانم که کسی نمیداندتَن ِ من کم میاورد برای تن تو در حجم حقیرِ آغوش. . . همین کناره نشینی را از من بپذیر ای دریا. . . ای بازتاب ستاره ها. . . آبگینه ی آبگون. . . می دانم که ماه را می شکنی در خود. . . ستاره ها را به کام ِماهی هات میدهی. از سحر تا غروب تو نوازنده ای ، ای دریا! این بار هم خستگی ام را بپذیر . . . بباف در گریه ی هر موجت رو به من یا روی برگردان ِمن ، تنها بپذیر . . . در این سکوت من تو را دریابم یا تو من را که دم به دم دم نمیاوری و با بیکرانگی ت قانعی. . . که تو از برای همین است که دریایی و من انسان . اینگونه که در تو نَمِ هر اشک وزن میگیرد . . . با هر اوج و فرودت در باد . . . که صدایت لالایی روان است و جان . . . ای کناره ی آسمان. . . پذیرنده ی شمس به هر شبانه روز در افق! بلند شوم کاش ، از نردبان خیال بالا بروم . . . دست به ابر، محکم بگیرانم تا ببینم که تو تا کجایی؟ در کدام جام خالی میشوی با این همه شور. . . این همه نور . . . در حضور جهان تو منی یا من تو ای دریا ؟ که در حیرتیم هر دو ، در بی شکلی ابر از دست باد . . . تو منی یا من تو در مردمکم ؟ آبی تنت سبز می شود به مرور . . . در تکه پاره ی زمان. . . که من در تو همان ابرِ بی شکل می شوم ، در ریز ریز موج هایت. . . در صدای خیس ماهی هات . . . در رنگ پولک هایشان ، من نیست میشوم. تمام تو در یک چشمم جا ست ، دو چشمم دو دریاست . . . هر بار چشم هایم را ببندم ، هر بارَش، بارت را با خود به خیال می برم به خواب . . . در خواب روی ابر ِ صورتت را ، از هر اندوهی پاک می کنم. . . لنگرکشتی های مهربان را آویزان می کنم . . . به تماشایت مینشینم من . رنگین کمان را برایت هویدا می کنم تا بخندی. . . روی ابرم غصه هایت می شود تخدیر. . . روی ابرت غصه هایم . . . با باد روی سینه ات می کشم خطِ حظ . . . میخندم که بخندی . . . خودم را در تو میبینم . . . در پیکر پر ابرت. . . تو خود را در من می بینی ؟ که من همان آدمم بر کرانه ات نشسته این کنار ؟
برای عکس ( انسان ) : جواد جلالی
سانازسیداصفهانی