پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳

برادرم خسرو

 

برادرم خسرو ! دست می گذارد روی نقطه ضعفی به اسم ( حرمت و اصول خانوادگی ) . . . انگشتش را محکم فشار نمی دهد اما دست روی زخم ِ عمیق ِ پیوند ِ خواهر برادری  یا برادری برادری میگذارد . پیوند هایی که صرفا  به واسطه ی ژنتیک بسته شده است . ( برادرم خسرو ) یک کار مهم انجام میدهد و آن این است که مستقیم به هیچ نکته ای اشاره نمی کند . شاید بتوان این فیلم را یک ( هنری  متعهد ) دانست . هنری که می تواند دغدغه ی فیلمسازش باشد و البته جامعه آن را نپذیرد . مثل خیلی از چیزها که جامعه با پرسش (چرا و چگونه و اما و اگر )جلوی رشدش را می گیرد . پیش از اینکه فیلم ( برادرم  خسرو )را ببینیم ، با انبوهی از تیزها رو به رو هستیم که احسان بیگلری را به عنوان کارگردان جسور فیلم اولی ستوده اند . در این تیزرها  لگدهای شهاب حسینی به بدنه ی ماشینی ، خشم و ادا اصول او نشان داده می شود . همچنین در تیزرهای دیگر ( پرسش از مردم این است :” دیوونه کیه ؟”) البته نقطه ضعف این فیلم همان تیزرش است . مواجه شدن با یک دیوانه . دیوانه کیست ؟ به چه کسی دیوانه می گویند ؟ ما را به این سمت می برد که با دیوانه ای به نام خسرو رو به رو هستیم و اصلا فیلم در باره ی مریضی روان پریشی است حال آنکه فیلم پر از پتانسیل های پررنگی است که مراحل جنون را نشان می دهد و این پیش فرض کمی اشتباه است . کمی قضاوت را روی دوش مخاطب می گذارد . داستانمند نیست .

   داستان فیلمنامه به صورت یک خطی بدین شرح است : خسرو و خواهرش از شمال به تهران می آیند . خواهرش ( بیتا فرهی ) بناست مدتی به مسافرت برود و می خواهد خسرو ( شهاب حسینی ) در منزل برادر دیگر ( ناصر هاشمی ) موقتا بماند . ناصر هاشمی که مردی با دیسیپلین هست ، همسری باردار دارد ، مطب دارد و یک پسر نوجوان . او ( ناصر)  که سعی دارد ظاهرا  در یک رابطه ی مرز بندی شده  با خشرو مدارا کند ، قبول می کند که خسرو در خانه اش بماند . ( عجیب است که این قبولی بعد از سالهاست و نمیدانیم سالها چرا ناصر از خسرو بی خبر بوده است و از احوال او ؟ البته چیز عجیبی نیست این روزگار با خیلی برادر خواهر ها و البته پدر مادرهای ناسالم و روان نژند این کار را کرده است . )   خسرو که بسیار عادی است و اثری از جنونی که در تیزرها با آن رو به رو هستیم درش نیست با خوشآمد گویی خانواده ی برادرش خوش است و سریع با آنها اخت و صمیمیت بیشتری پیدا می کند . انگار نه انگار سالهاست از هم بی خبر اند .  رفته رفته طی مجادلات خیلی پیش پا افتاده ، برخوردی از برادر فهمیم ( ناصر) صورت می گیرد که متوجه می شویم همین برخورد و جملات و تکه پراکنی های ساده چگونه می تواند هر انسانی را ( که الزاما دوقطبی نباشد ) جری و اذیت کند . طوری که هر انسان سالم واکنش نشان دهد و خشم بر حق خود را نمایش دهد !  همین برخورد های سرسختانه و پر از تنش و تحقیر( ناصر) موجب می شود   خسرو که میدانیم دوا و قرص می خورد عصبی تر  شده و تنش ایجاد شود . ناصر که از حضور او به ستوه آمده . در تنهایی از او منزجر است و به او دوا می دهد تا بخوابد و نقد نشنود زیرا خسرو پر از حرف است . پر از بی خوابی و درد است . .  . اما این دوا دادن یواشکی و چیز خور کردن او ، هرگز در فیلم خِر او را نمی گیرد . او برادرش را ناخواسته به کما می برد – شاید هم کاملا آگاهانه –  البته برادرش خسرو به هوش می آید ( و ما با تراژدی و نمایش های باب روز رو به رو نمی شویم . ) و آنها با نفس راحتی که می کشند همراه خواهرشان به شمال می روند . در این میان همسر ناصر ، متوجه دروغ ها و نقشه های تمیز شوهرش می شود . اینکه چرا پنج  ماه است که باردار شده هرچند با تدبیر و نقشه ی قبلی و …بوده اما سر این حرف به دلیل دیگری باز شده است . ناصر می خواسته او را از میدان به در برد .  اینکه ناصر همسرش  را هم بیمار می داند . همسرش که طی یک اشتباه پزشکی مدتی است از کار کناره گرفته از ناصر خواسته بوده تا در مورد اشتباهش با کسی صحبت نکند اما می بینیم که ناصرخان چقدر رازنگه دار نبوده و همین قصور را کف دست برادرزنش می گذارد . او  راز نگه دار نیست . دروغ می گوید . پنهان کار است . خودش هم قرص  می خورد . ظاهرا متشخص است  و فردی ست که در مهمانی ها می شود به او و ظاهرش نمره ی بیست داد . . . هنگامه قاضیانی که نقش همسر ناصر را بازی می کند در انتهای فیلم بعد از اینکه متوجه دروغ های طولانی مدت و زیر پوستی شوهرش می شود او را ترک می کند . همه ی این قصه یک طرف چرایی این دعوا ست که مهم است . 

کارن هورنای در کتاب عصبیت و رشد آدمی ، به ( دیگران) ی اشاره می کند که با رفتارهای خود ، می توانند یک نفر را عزلت نشین ، مهر طلب ، برتری طلب کند . این – دیگران – بسیار مهم هستند . نقش خانواده و تبعیض و نحوه ی برخورد با علایق آنها و شیوه ی زندگی شان یکی از معضلاتی است که از کودکی خمیر مایه ی ما را ساخته اند  و این (بیگناهان ِ  همیشه حق به جانب ) این پدر مادرهای همیشه راستگو ! و البته خیرخواه  در نهایت نمونه ی یک ناصر هستند که می توانند دروغ خود را  به بهترین شکل ممکن توجیه کنند ، عاری از عاطفه باشند ، بین بچه هایشان تفاوت قائل شوند و عصبیت را در روان یک فرد حساس پرورش داده او را دیوانه کنند .  این اشخاص که به دلیلبرچسب  پدر و مادر روی نقش خانوادگی شان ،  در همه چیز بی گناه شناخته می شوند یکی از بزرگترین جلادان هستند . نه کسی هرگز دادگاهی شان می کند و نه کسی کاری به کارشان دارد . جامعه هم همواره با این جمله ی ( مگه یک پدر میتونه فلان کنه یا مادر که فلان نمیکنه ) آنها را توجیه کرده است . حال آنکه خسرو خود قربانی چنین داستانی است . او شبیه برادرش نیست . برعکس برادرش که به بهانه ی درس پزشکی  و کتاب خواندن در خانه ی پدری میماند ، او به موسیقی علاقه دارد و از خانواده خودش را جدا می کند . خانواده استعداد او را دم دستی و چیپ می پندارند . مطربی ! خسرو نه تنها در دانشگاه قبول می شود بلکه از فرانسه هم برایش پذیرش می آید . البته در فیلم می بینیم که ناصر عزیز این را هم منکر می شود . حسادتی پر رنگ که در وجود ناصر ریشه دوانده . حفظ پرستیژ خودش . . . واسطه قرار دادن افراد کنار دستش برای این پرستیژ . . . . دکتری که همسرش حق ندارد رانندگی کند و اعتماد به نفس پیدا کند . . . دکتری که فرزندش باید  پیانو بزند و در مهمانی او را سرفراز کند . ناصر از خندیدن ابا دارد . او حتی نمیداند شادی یعنی چی . چگونه شاد بودن ! چگ.نه خود بودن و به غرایز خویش وفادار بودن . چگونه گریه کردن را نمیداند .  با قهوه و صفحات موسیقی کلاسیک که قطعا آرامشی به او نمیدهند سر می کند .او  تنها و در اتاق کارش می خوابد . نه کنار همسرش . . . او اینگونه مردی است .

 

 

می توان لحظه شماری ناصر را در فیلم به وضوح دید . او هیچ انعطاف برادرانه ای نسبت به خسرو ندارد ، حال آنکه خسرو با خانواده ی او بسیار صمیمانه برخورد می کند . خالصانه . . . او کراوات نمیزند . خودش را سانسور نمیکند . او دوست دارد شاد باشد . نمیخواهد بار اضافه باشد . میخواهد سیگارش را بکشد و در تمام طول فیلم این تلاش صمیمانه ی او  بی اینکه در دیالوگ گفته شود در عکس العمل ها و در نگاه ها خودش را نشان می دهد . او که یک فرد طرد شده از خانواده است – یک جورهایی علی سنتوری طور – است با این سردی برادرش مواجه می شود . . . به روی خودش نمی آورد تا اینکه سر میز شام طی یک شوخی پیش پا افتاده و البته اشتباه با برخورد بسیار زشت و عکس العمل حیرت انگیز ناصر رو به رو می شود . ناصر او را پیش روی همسرو پسرش به باد کتک میگیرد . برادرش را می زند . مدام او را روانی می نامد . برادرش را با – برو گمشو – از میز غذا دور می کند و پرتش می کند بیرون . این برخورد ناصر می تواند هر فرد عادی را دچار حس تحقیر شدگی کند وای به حال کسی که از نوجوانی از خانواده طرد شده است و جوجه اردک زشت بوده زیرا که علاقه هایش شبیه دیگری نبوده است .  ناصر برای خلاصی از دست او قرص هایش را پودر می کند و توی شیر می ریزد و توسط فرزندش او را با دوز بالای قرص می خواباند و گیج می کند .  در نهایت می بینیم که نه علاقه ی برادرانه ای در او هست نه توجهی به جهانِ  خسرو . این وسط تنها همسر ناصر است که به دلیل همین برخورد ، می تواند واسطه ی خوبی باشد و با خسرو ارتباط بهتری برقرار کند . کلمه ی – جان – تنها از دهان این زن  است که بیرون می آید . خسرو جان ! . . . کلمه ای معجزه گر . . . ناصر هرگز برادرش را تحسین نمیکند . او را با مهر نگاه نمیکند . او را با جان خطاب نمیکند . او مدام خسرو  را دیوانه ای شبیه عمو می داند و اینکه کارهای جلفی مثل گیتار زدن و چیپ بودن او بسیار دور از منزلت  خانواده است میخواهد او را به زور به تیمارستان ببرد تا از شرش راحت شود . بله این از شر راحت شدن همان مسئله ای است که جامعه ی ایرانی زیر بارش نمیرود . ((مگر می شود برادری بخواهد از شر برادرش راحت شود ؟)) بله . می خواهد .

ناصر تمام صفحه های موسیقی پدر را صاحب شده است در صورتی که علاقه به موسیقی از آن خسرو بوده نه ناصر  . ناصر از پول و مطبی که دارد مغرور است و این ها را توی سر برادرش می زند . او خودش بیمار است . در خود احساس تحقیر شدگی می کند . مردی که حتی زنش دوستش ندارد . مردی که نمیتواند بخندد . از درون منقبض است . . . و در نهایت همه چیز را از دست می دهد و تا کشتن برادرش هم پیش می رود . 

انتخاب بازیگران این فیلم بسیار قابل تحسین است . شهاب حسینیمثل همیشه متفاوت است . او با چشمانی که مردمک باز شده ای دارند و دهانی که به دلیل نقش،  تکان های خاص خود را دارد ، باز  هم میدرخشد . قابلیت او برای یک جور عصبانی نشدن . . . یک جور داد نزدن ستودنی است . نگاه سکانس آخر فیلم یکی از درخشان ترین بازی های اوست . نگاه مهمی که حتی فیلمساز رویش مکث نمی کند . فیلمساز یک سری نشانه ها را نمایش می دهد اما مکث نمیکند . انگشت اشاره ی ناصر هنگامی که در قابی رو به صورت خسرو هست و دست بسته ی خسرو . . . قاب بسیار هنرمندانه  و هوشمندانه ای است . بدون اینکه رویش فوکوس کند و زیادی بایستد . این ها همان چیزی است که باعث می شود کارگردانی  فیلم را ستایش کنی . انتخاب ناصر هاشمی بسیار به جا است . مدت ها بود او را ندیده بودیم . ناصر هاشمی که در چهره اش مهدی هاشمی را یدک می کشد کاملا متفاوت با برادر خود بازی می کند . او با نگاه های تیز ، میمیک سرد  این نقش منفی را به بهترین شکل ممکن ایفا می کند . سرمایی در برابر گرما . برادری رو در روی برادر . . هابیل و قابیل وار . . . این نقش یک طوری جسورانه است هرچند منفی  است اما  در فیلم اشاره ای به منفی بودنش نمی شود . ما در طول زمان خشم سرخورده ی این کاراکتر را در میابیم . بازی تحسین کننده ی ناصر هاشمی را نمی شود دست کم گرفت . همین طور هنگامه قاضیانی که مثل همیشه متین است و بارداری اش در طول فیلم تبدیل به یک نقطه ی هیجان می شود . هر لحظه فکر می کنیم او باید در طول دعوا بیفتد  و بچه اش را از دست بدهد . اما این کلیشه اتفاق نمی افتد . صحبت های صادقانه ای که فرزند آنها در طول فیلم میزند . . . راست ترین و شفاف ترین دیالوگ هاست . او نباید به سرانجام عمو و پدر خود دچار شود و مادرش او را از این دارالمجانین دروغ گو خارج می کند . 

یکی از پلیس بازی های فیلم که در واقع کمی در پردازشش مشکل دارم . دوربینی است که خسرو روی میز می گذارد و رو به آن با خواهرش حرف میزند او  شروع می کند به جمع کردن وسایلش تا از خانه ی برادرش برود و بار اضافه نباشد . . . اما در این نرفتن . . دعوا یی رخ میدهد و او را چیز خور میکنند . به تخت می بندند . او سه روز به بیمارستان می رود . توی کماست !!!!!!!!!   تداخل دارویی که ناصر موجبش شده برادرش را تا مرگ نزدیک می کند . اما خسرو  به هوش می آید و  در نهایت با خواهرش و ناصر توی جاده ی شمال اند و دارند برمیگردند . خسرو نمیداند چه اتفاقی برایش افتاده بوده است . در جاده می بینیم که تبلتش را باز کرده و در کمال ناباوری فیلم ضبط شده را نگاه می کند و متوجه می شود این برادرش بوده که با چیز خور کردن او و تداخل دارویی او را به کما برده . ناخواسته او را کشته یا خواسته مهم نیست اما هرگز حرفش را نمیزند . حافظه ی گوشی در ضبط کردن و البته پیدا نکردن این موبایل یک کم مشکل دارد . اتاق او را می گردند . . . اما عجیب این جاست که موبایلِ رو به روی تخت را کسی نمیبیند . فیلم انقدر خوب است که می شود از این مورد گذشت . 

درباره ساناز سید اصفهانی

متولد 14 . 9 . 1360 در تهران ، از سن پنج سالگی وارد هنرستان عالی موسیقی شد و بعد به مدرسه ی هنر و ادبیات ِ صدا و سیما رفت . ساز تخصصی او پیانو بود که به صلاحدید خانواده از ادامه ی تحصیل در این رشته به صورت تخصصی منصرف شد و وارد رشته ی ریاضی فیزیک شد و پیانو را در کنار درس با اساتید مجرب به صورت خصوصی فرا گرفت . او دارای مدرک انیمیشن کامپیوتری از مجتمع فنی تهران میباشد و همزمان با تحصیل و کار در این رشته وارد دانشگاه سوره ی تهران شد و در رشته ی تئاتر ، گرایش ادبیات دراماتیک تحصیل کرد . همزمان با ورود به دانشگاه شروع به همکاری با مطبوعات شد . او با روزنامه هایی چون همشهری ، همشهری مناطق ، اعتماد ، اعتماد ملی ، شرق ، تهران امروز ، فرهیختگان و ماهنامه ی ادبی گلستانه ، مجله ی نقش آفرینان ، ماهنامه ی رودکی و سینما- چشم ( روح سرگردان موزه سینما )، ماهنامه ی سیاسی فرهنگی دنیای قلم . . . همکاری کرده است .

همچنین بررسی کنید

Beş soruda “Gandi Sokağı”nda Bir Gezinti

[ پرسه در خیابانن گاندی ، گفتگو با سانازسیداصفهانی گفتگو با سانازسیداصفهانی – مجله ادبی …