






عریانی !
درست ملتفت شدید ؛ شطرنجی نشدنِ احساسات میانِ خطوط نامه ، عمل برهنگی کلمات و نمایشِ تنِ لغت، تشریح روان و روح در ابعاد بعید زخم است نامه .
این ای-میلها ؛ سندِ اتصال من به ابراهیم گلستان است ، زمانی که هنوز در گیر و دار چاپِ کتاب اولم بودم و در حال کسب تجربه ، نوشته ام “ آماتور” بودهام ؛ اقبالم بلند بود که آقای گلستان تصادفا نامه ی فینگلیش من را میبینند و به فینگلیش پاسخ میدهند – در آن ایام هنوز روی ای میل فونت فارسی بند نشده بود – و این جدی بودن گلستان بدجوری درونم را لایروبی کرد .
دود شدن حرمان ، جراحی زمان ، بخیهی نصفالنهارها به هم و رسیدن دست خطش برایم از مهمترین اتفاقات زندگیم بود .
۴۴ صفحه بوی ابراهیم گلستان و خطش دستِ من است .
چنگ به خاک میزنم ، لیس به زخمهایم و تنها به یک اَبرمرد نیاز دارم که جنم و جگرش قواره ی گلستان باشد و بنشیند پای صحبتم .
رسم مهم نامه نگاری مخصوص مهتران و شاعران ست ، از پاسترناک و تسوتایوا تا وولف تا هدایت و فروغ .
فروغ بسیار خوش اقبال بود که همنشینش فردی با شعور و کمالات گلستان بود ؛ اَبَر مرد بود ، تخمش را باید طلا میگرفت ؛ بحث نامههایشان نیست ، بحث پنهان نکردن جمله و خرابات عشق و انسانیت است .
شانزده سال از این نامهها میگذرد و من در این بازه مشقِ نامه های بسیار کردهام که بهترینشان خوانده نشد و در ناامنترین جای زمین گم و گور شد . حیف !
نوشتم تا بدهکار خودم نباشم. اشکم را جوهر کردم و بر پوست تن نوشتم . با این حال امروز دلم خواست با گلستان در موردش حرف بزنم ، بنشینم به ذکر غیبت آدمهای ناراحت و سنجش عیار انسانیت و فهمشان از نامه از پیکرهی ارتباط ، اما او مرده بود و من رو به روی آیینه ناخنهایم را آنقدر میجوم تا خون شتک بزند بر زنگارش ، بر پاییز ، بپاشد خون بر مرگ نامه ، روی دستخطم .
–
داستان ارسالی به شاهی جان در کتاب «خیال بازی» نشر ققنوس چاپ شده است .
کتاب به قول ناشر به علت لاغری چاپ بعدی نگرفت !
سانازسیداصفهانی
–
جزیره در کهکشان