…..میس شانزه لیزه دید در سرای قبلی با اندوه و تنهایی که از سر و کول دیوار شر شر میبارید کنار نمی آید پس اسبابش را جمع کرد و برگشت به همان محله ی قبلی…دوباره شروع کرد به باز کردن چمدان و چیدمان و …هوا به قدری گرفته بود که اگر سرش را از پنجره ی اتاق زیر شیروانی اش بیرون میآورد و یک دوربین هم به دست میگرفت نمیتوانست برج ایفل را ببیند…همه جا را خاک میگرفت و همه اخیرا سرفه میکردند….دکتر ارنست میگفت آنفولانزای مگسی آمده و کافی است مگس روی بدن آدمی بنشیند و وی را دچار مرگ عجیبی کناد.مرگی که طی دو روز گریبان آدمی را میگیرد …ظاهرا ابتدا عطسه میکنی -بلا به دور- بعد هم یک خط در میان …میان جملاتت وز وز میکنی و سپس زشت میشوی شبیه یک مگس و کوچک میشوی از گرمای تب و در حین کوچک شدن بال در میاوری و همان جاست که آزاد میشوی و در فضا وز وز کنان ویروس مگسین را تکثیر میکنی و همه با پشه کش و …دنبالت میگردند تا جانت را به جان آفرین تسلیم کنند.
میس شانزه لیزه پنجره را بست تا هوا و مگس وارد نشود…با سفید کننده و جرم گیر به جان وان افتاد و حسابی سابیدش…کف چوبی خاک گرفته را مثل اوشین در سالهای دور از خانه تمیز کرد و توی یخچال محقرش را هم با دو سیب سرخ حوا و شیر و چند تکه نان و پنیر و سبزی گردو و بارش (برعکس کنید) قرمز پر کرد .بعد فکر کرد چقدر زندگی پوچ است و در دنیا تو گویی هیچ آگاهیی وجود ندارد.به همسایگانش که نبودند فکر میکرد و دلش میخواست شب که میخوابید خواب برف و اسکی و سرما میدید…خاب هوای تازه ای که هنوز وارد ریه ی هیچ بنی بشری نشده است…دلش برای شال گردن بلند سیاهش تنگ بود و دستکش های مخملینش و شب های خیس سنگفرش خیابان.دلش تنگ بود.آهی سر داد و گرامافونش را – که یادش به خیر- روشن کرد و رفت توی و.ان و نشست توی آب ولرم کف آلودش و همین طور به صدایی که چکه میکرد گوش سپارد…انگار هیچ کس در شهر نبود .همه رفته بودند. (چیزی شبیه ابتدای آسمان وانیلی)….
*توضیحات لازمه همان طور که از علاقه ی قلبی بیش از اندازه ام به سیامک صفری گفته ام (به عنوان یک آرتیست تمام و کمال)و مصاحبه ی اخیرش را در بلاگ دیگر که در پست اول پیوست کردم لینک داده ام …نقل قولی ازش میکنم..او در این مصاحبه جمله ای گفته که بد نیست من هم ذکرش کنم…آتیش این نیست که فقط بسوزونه و ترس داشته باشه…آتیش گرم هم میکنه….غذا هم میپزه…روشن هم میکنه
http://www.magiran.com/npview.asp?ID=1912100
انتها را با عکسی از درخشش در شکار روباه تکرار نشدنی میگذارم.بارها گفته ام ندیدن شکار روباه برای هر ایرانی مثل ندیدن برج ایفل برای هر فرانسوی لازم بود و واجب….کاش کسانی که ندیده اند وقتی به امید خدا سی-دی اش وارد بازار شد بخرند و ببیند.گرچه صحنه کجا و صفحه ی تلوزیون کجا.
میس از این که وبلاگت رو برگردوندی خوشحالم. اما میس؟؟؟؟؟؟؟؟؟ میس؟؟؟؟؟؟؟؟؟ آرشیوت؟؟؟؟ اون همه مطلب دوست داشتنی و بدرد بخور؟؟؟؟ چی شد؟؟؟؟؟من میس رو میخوام. شجاع و کوبنده و رکیک. سلام
سلام…نمی دونم شراب قرمز چی داره که همه دوستش دارن؟منم مثل شما تابستونا بخصوص وقتی گرمم می شه به سر خوردن روی برف فکر می کنم.شیب های کلک چال رو سر بخوری.منتها نه با اسکی! با یه کیسه پلاستیکی خیلی بزرگ!شاعرانه نیست ولی خیلی کیف داره
به روزم
اوکی ای میلیتون رو پیدا نکردم که تلفن رو براتون بنویسم . اینجا هم شاید صحیح نباشه
یک لینکی برات می ذارم اینجا. توش امکانات مختلف خدمات دهنده های وبلاگ (پرشین بلاگ .بلاگ اسکای. بلاگفا.وردپرس. بلاگر و…) رو نوشته. به نظر من وردپرس از همه بهتره و بعدش بلاگر اگر چه که کار کردن با وردپرس کمی سخته و باید یک هفته ای باهاش وربری
http://shomaha.ir/no5v6/post-12.html
سلام میس جان
آره فکر کنم که حدود ۱۱ بود کامنت گذاشتم . من ۵ صبح هم که بخوام پاشم زودتر از ۱ نمیتونم بخوابم . چرا به من لینک نمی دی منم بالاخره بازدیدکننده پیدا میکنم اینطوری که نمیمونه . با یه مطلب کوتاه به روزم . فعلا" بای .
چرا هی جا عوض می کنی؟!
بازم مبارک
بازگشت گاهی خوبه و گاهی نه.امیدوارم اما بازگشت شما به خانه قدیمی خوب باشد
خون به جگرمان کرده اید میس شانزه لیزه ازبس ازاین صفری-سیامک خان صفری تعریف کردیدوازشکارشدنش.امیدوارم لااقلکندش لوح فشرده ی این تیاتر بدستمان برسد باشد که آبی براین آتش اشتیاق بزنیم.
گل فرستادیم!!
سلام میس شانزه لیزه عزیزم
عالی بود…بخصوص ب ا ر ش قرمز و آتیشی که نمی سوزونه…
کاش "شکار روباه" رو دیده بودم…
میس از این که وبلاگت رو برگردوندی خوشحالم. اما میس؟؟؟؟؟؟؟؟؟ میس؟؟؟؟؟؟؟؟؟ آرشیوت؟؟؟؟ اون همه مطلب دوست داشتنی و بدرد بخور؟؟؟؟ چی شد؟؟؟؟؟من میس رو میخوام. شجاع و کوبنده و رکیک. سلام
سلام…نمی دونم شراب قرمز چی داره که همه دوستش دارن؟منم مثل شما تابستونا بخصوص وقتی گرمم می شه به سر خوردن روی برف فکر می کنم.شیب های کلک چال رو سر بخوری.منتها نه با اسکی! با یه کیسه پلاستیکی خیلی بزرگ!شاعرانه نیست ولی خیلی کیف داره
به روزم
زببا بود
اگه می شه کمی املا رو درست تر بنویسین
خاب = خواب
اوکی ای میلیتون رو پیدا نکردم که تلفن رو براتون بنویسم . اینجا هم شاید صحیح نباشه
یک لینکی برات می ذارم اینجا. توش امکانات مختلف خدمات دهنده های وبلاگ (پرشین بلاگ .بلاگ اسکای. بلاگفا.وردپرس. بلاگر و…) رو نوشته. به نظر من وردپرس از همه بهتره و بعدش بلاگر اگر چه که کار کردن با وردپرس کمی سخته و باید یک هفته ای باهاش وربری
http://shomaha.ir/no5v6/post-12.html
سلام میس جان
آره فکر کنم که حدود ۱۱ بود کامنت گذاشتم . من ۵ صبح هم که بخوام پاشم زودتر از ۱ نمیتونم بخوابم . چرا به من لینک نمی دی منم بالاخره بازدیدکننده پیدا میکنم اینطوری که نمیمونه . با یه مطلب کوتاه به روزم . فعلا" بای .
چرا هی جا عوض می کنی؟!
بازم مبارک
ببخشید نصفه اومد کامنت قبلی انگار احتمالاَ مال پرحرفی من بوده آره می گفتم! که اگر کامنت نمیگذارم گاهی بدونید فحشی چیزی بوده روم نشده کامنت بگذارم!
اینم لینک وبلاگ علیرضا شیرازی مدیر جوان بلاگفا:
http://shirazi.blogfa.com/post-248.aspx
درود بر میس خانم!
بلاگر و ورد پرس سرویس های حرفه ای و خوبی برای وبلاگ نویسی هستند اولی که مال گوگله و نیازی به توضیح بیشتری از نظر امنیت نداره اما خوب ممکنه برای کسی که عادت کرده باشی به یک دامنه دیگر کمی سخت باشه. برای مشاهده آمار می تونستی با یک سرچ کوچیک اینو یاد بگیری که از جای دیگه برداری بیاری تو وبلاگت بذاری آدم برای یک مشکل کوچیک که اسباب کشی نمی کنه دخترم!
اما در مورد امنیت. خوب البته شما که با اسم واقعیتون نمی نویسید اینجا این من هستم که باید بترسم اما خوبه که بدونید تمامی دامنه های ایرانی یک جورهایی زیر نظر اطلاعات هستند و چند وقت پیش هم علی رضا شیرازی مدیر بلاگفا در وبلاگ خودش اینو بصورت غیر مستقیم بیان کرد و گفت که طبق قوانین اگر از ما مشخصات و ای میل و… هر کسی را بخواهند طبق قانون موظفیم که در اختیارشون قرار بدیم. با این گفته بسیاری از بلاگفا و پرشین بلاگ و… کوچ کردند به بلاگر و وردپرس. می تونید نوشته ایشان را در لینکی که براتون قرار میدهم بخوانید. راستی یادم رفت بگویم: دلم برایتون تنگ شده بود خیلی وقت بود که از فضای وب دور بودم
هستم و همیشه می خوانمتون اگر گاهی اوقات کامنت نمی گذارم ب
بازگشت گاهی خوبه و گاهی نه.امیدوارم اما بازگشت شما به خانه قدیمی خوب باشد
خون به جگرمان کرده اید میس شانزه لیزه ازبس ازاین صفری-سیامک خان صفری تعریف کردیدوازشکارشدنش.امیدوارم لااقلکندش لوح فشرده ی این تیاتر بدستمان برسد باشد که آبی براین آتش اشتیاق بزنیم.
گل فرستادیم!!
خون به جگرمان کرده اید میس شانزه لیزه ازبس ازاین صفری-سیامک خان صفریتعریف کردیدوازشکارشدنش.امیدوارم لااقلکندش لوح فشرده ی این تیاتر بدستمان برسد باشد که آبی براین آتش اشتیاق بزنیم.
گل فرستادیم!!
سلام میس شانزه لیزه عزیزم
عالی بود…بخصوص ب ا ر ش قرمز و آتیشی که نمی سوزونه…
کاش "شکار روباه" رو دیده بودم…
خب امروز اولین روزه که با این بلاگ آشنا میشم و آنرا بسیار جالب دیدم اما چیزی که تقریبا در بیشتر صفحات وب دیده ام و اینجا هم همان ضعف را میبینم اینست اولا عکسهای متصل به مطالب در حد این نکارشهای عالی نیست و این از جذابیت موضوع میکاهد و دوم اینکه بدبختانه اسم عکاس بعنوان پدید اورنده بخشی از حس موضوعات وجود ندارد . انگار عکسی از آسمان و سط این صفحه پریده است . دوست عزیز آیا شما دوست دارید . یکی از همین مطالب خوش نگارشتان جایی بدون ، بدون ذکر خالقش چاپ شود؟ شاید اگر به هم کیشتان احترام صنفی و حقوقی و انسانی بگذارید با گشادگی دست برایتان از عکسهای اختصاصی خود ارسال کنند . البته مشروط به اینکه کادرهایشان را با جمع کردن و قطع کردن کادر نابود نکنید . حیف از شما خواهد بود که به کسی که نیستید متهم شوید . پاینده باشید
شما با خانم ساناز سید اصفهانی نسبتی دارید ؟
سلام دوست عزیز
از اینکه به لاگم سر زدی ممنونم.مطالب بلاگتو سر فرصت می خونم.در مورد شکار روباه هم باید بگم نمایش عالیی بود با طراحی صحنه ی زیبا و تاثیرگذار و البته بازی خوب بازیگرایی مث سیامک صفری عزیز.ممنون که لینکم می کنی منم می لینکمت.
میس شانزه لیزه ی عزیز
ممنون از حضورت…امیدوارم همیشه برقرار باشی.
وای چه فضایی!
مصاحبه رو خوندم…صفری رو تو یدن کامیلو فقط دیدم عالی بود.حیف شکار روباه رو ندیدم
کشتی حودت رو با سیامک صفری…من هم عاشقشم کی نیست….فقط کاش یه کم خوشگل بود.
خب امروز اولین روزه که با این بلاگ آشنا میشم و آنرا بسیار جالب دیدم اما چیزی که تقریبا در بیشتر صفحات وب دیده ام و اینجا هم همان ضعف را میبینم اینست اولا عکسهای متصل به مطالب در حد این نکارشهای عالی نیست و این از جذابیت موضوع میکاهد و دوم اینکه بدبختانه اسم عکاس بعنوان پدید اورنده بخشی از حس موضوعات وجود ندارد . انگار عکسی از آسمان و سط این صفحه پریده است . دوست عزیز آیا شما دوست دارید . یکی از همین مطالب خوش نگارشتان جایی بدون ، بدون ذکر خالقش چاپ شود؟ شاید اگر به هم کیشتان احترام صنفی و حقوقی و انسانی بگذارید با گشادگی دست برایتان از عکسهای اختصاصی خود ارسال کنند . البته مشروط به اینکه کادرهایشان را با جمع کردن و قطع کردن کادر نابود نکنید . حیف از شما خواهد بود که به کسی که نیستید متهم شوید . پاینده باشید
شما با خانم ساناز سید اصفهانی نسبتی دارید ؟
سلام دوست عزیز
از اینکه به لاگم سر زدی ممنونم.مطالب بلاگتو سر فرصت می خونم.در مورد شکار روباه هم باید بگم نمایش عالیی بود با طراحی صحنه ی زیبا و تاثیرگذار و البته بازی خوب بازیگرایی مث سیامک صفری عزیز.ممنون که لینکم می کنی منم می لینکمت.
میس شانزه لیزه ی عزیز
ممنون از حضورت…امیدوارم همیشه برقرار باشی.
وای چه فضایی!
مصاحبه رو خوندم…صفری رو تو یدن کامیلو فقط دیدم عالی بود.حیف شکار روباه رو ندیدم
آخی دوستات کم شدن . نگران نباش همشون برمیگردن . همین که برگشتی خیلی خوب شد . آسمان پاریس هم همیشه اینجوری نمیمونه عزیزم .
کشتی حودت رو با سیامک صفری…من هم عاشقشم کی نیست….فقط کاش یه کم خوشگل بود.