سه شنبه , ۴ دی ۱۴۰۳

آواز زنان زیر اکسیژن مصنوعی

 

آواز زنان زیر اکسیژن مصنوعی

 

هی خانه ی موسیقی سلام !

هفته ی پیش توی دوازدهمین جشن خانه ی موسیقی ، توی تالار وحدت ، اومدی و معلوم نیست چی شد ، چه جوری دری به تخته خورد و تو از دوازده تا بانوی موسیقی تقدیر کردی و عده ای هم واست هووورااا کشیدند که بابا تو چه روشنفکری هستی و دست مریزاد که نگذاشتی سرنگونی موسیقی وصدا و لیبرتوها رو و باریکلا به تو که کلا این همه خرج کردی و کمر همت بستی تا از بانو ها ستایش کنی و از کارهاشون تقدیر کنی . من به تو باریکلا نمیگم ! برات هورررااا نمیکشم ، من ازت خوشم نمیاد . من این جا میخوام یه حرفی بزنم . میخوام بگم خیلی عجیبه که سالیان سال در باب اخ بودن صدای بانوان دم زدند و تو زیپ دهانت رو بستی و اظهار لحیه ی آقایان رو شنیدی و کاری نکردی . تو در واقع خیلی دیر ، گاهی خیلی اشتباه میای از کیسه ی فتوت خودت تقدیری از کسانی به عمل میاری و توی بوق و کرنا هم پر میکنی که آی ما چه روشنفکریم در صورتی ای خانه ی موسیقی تو هیچ چیز ….. تو هیچ چیز ….. تو هیچ چیز از موسیقی حالیت نیست . تو هیچ وقت ….تو هیچ وقت …. تو … ه ی چ وقت نفهمیدی زنانی که تقدیرشون کردی چه خون  دل ها خوردند و با پایمردی مردانه با همه ی استطاعتشون موسیقی زنانه رو حفظ کردند . . .  تو هیچ  وقت  نفهمیدی که شاید خانم پری زنگنه چقدر دوست داشت دوباره همصدای صداهای تنور و باریتون و باس بشه ، تو هیچ وقت نمیتونستی ببینی شهلا میلانی ، کارمن بشه و همه ی عشقش این باشه که صداهای تنور و باریتون و باس (اگر باشه )روی سن داستان روبا اوجلو ببره . تو هیچ وقت یادت نمیاد که یک زمانی اپرایی در حال شکل گیری بود . مثل یک جنین و تو یا دوستان تو سقطش کردند و این گناهی نابخشودنی بود و حالا بعد از دوازده سال به فکر تقدیر افتاده ی ؟ ای خانه ی موسیقی تو در روهایی میایی و حرف از تقدیر میزنی ، از پریسا دم میزنی که او دیگر  دوستت ندارد . تو در روزهایی حراف میشوی که (بوی جوی مولیان) خانم مرضیه و استاد بنان رو یادت رفته . . . تو خیلی زودتر از این باید به این وظیفه میرسیدی. دل گرفتن این هنرمندهای ما که دچار تفکیک جنسیتی توی هنرشون شدند رو نمیشناسی جانم . ما حسرت به دل شنیدن یک اپرا از ابتدا تا انتها با صدای خانم ها و آقایان روی صحنه ایم منظورم کر نیست . تک خوان هاست . من  با همه ی وجودم  از این دیرکرد شما عصبانی ام ، روح های عصیان گری که در کالبد خانم ها افلیا پرتو، پری زنگنه، سودابه شمس، پروین صالح، شهلا میلانی، نسرین ناصحی، هنگامه اخوان، ارفع اطرائی و پریسا  ، در قل و زنجیر حبس شده ، روح های فرشتگانی است که با پایمردی یک زن ، زیر اکسیژن مصنوعی هنوز زنده اند و هنوز امید دارند. چیزی که ای خانه ی موسیقی برای من خنده دار هست این قضیه است که وقتی صدای زن حرام است تو چطور این اصوات زنانه  را شنیدی که از انها یادی کردی . چرا وقتی اولین باغچه بان زنده بود از او یاد نکردی ؟ نگذاشتی این زیبایی درش رو به همه ی مردان و زنان باز باشد . 

تو باید بدانی که زنانی که از آنها تقدیر کردی خیلی مردند که زنده اند و هنوز میتوانند بخندند و هنوز باور دارند . زن هایی که ازشان تقدیر کردی قربانی نادیده گرفته شدن هایی هستند که باید فقط پای درد و دلشان بنشینی تا بفهمی . نشسته ای جانم ؟

زندگی پری زنگنه در کتاب ( آنسوی تاریکی) برای هر آدمی که نفس میکشد و دم و بازدم دارد باید جذاب باشد . زنی با چشمانی زمردین که تصادف در زندگانی او را روشندل کردو او همچنان مقاوم و محترم و محکم پاهایش را سفت روی زمین گذاشت و صدایش را که عصیانگری میکرد و همهی روحش در ان بیتاب بود به هر شکل که میشد روی صحنه ها نگه داشت . . . تو باید بدانی ای خانه ی   موسیقی که زنان برتری که ازشان تقدیر کردی به چیزی بیشتر از یک تشویق و تقدیر و لوح و … نیازمندند و ان آزادی است . تو هنوز از دل  پریساها ، سیما مافیها ها ، مرضیه ها ، دلکش ها ، سودابه  تاجبخش ها ، پری ثمر ها خبر نداری و هنوز توی آن گوشهای موسیقیاییت پنبه کردی تا نشنوی و دم نزنی . اتفاقاتی که در خلوت سالهاست امان خیلی ها را بریده . اپرا و آواز زیر اکسیژن مصنوعی به همت همین زنان هنوز زنده است تا روزگار سپری شدهی مردم سالخورده – که ما باشیم- شاهد شنیدن همان صداهاباشد که به قول روغفروغ تنها صداست که میماند . من میس شانزه لیزه از همین جا از همه ی بانوان موسیقی که ازشان تقدیر شد ، تقدیر میکنم و با آبشاری از کلمات هم نمیتوانم بگویم درکشان میکنم و بهشان میبالم .

امیدوارم روزی باشد و روزی بیاید به زودی ، که بفهمیم موسیقی را نمیشود در قفس کرد و با چهارچوب های بیهوده زندانی اش کرد . صدا ها را نمیشود خفه کرد . روی این پایمردی ها نمیشود حرفی زد . باید فهمید که درد چیزی است که آدم ها را به هم نزدیک میکند و این درد این زن ها را به هم …و به ما که دوستشان داریم نزدیک کیرده …..باشد  که روزی برسد که صدای زن  بد و اخ نباشد و پدران و مادران ما از شنیدن سوپرانوها ، متسو سوپرانو،آلتو های انان کنار تنورها و باریتون ها  در کنار هم لذت ببرند  . نمیشود که موسیقی را با قیچی نصف کرد و برید و مثل پیراهنی با یک بلوز تن آدمی کرد . . . بگذاریم موسیقی آوازی با کمالی که در خود دارد به همان شیوه ی مرسوم _همه ی جهان  در این خاک هم روی سن ها به اوج برسد . 

***

در پست بعدی تلفنی را اعلام میکنم تا همه ی دوستانی که با کامنت های خصوصی و غیر خصوصی بلیط میخواستند زنگ زده و برای نمایش (( بهار و آدم برفی )) جایشان را رزرو نمایند . 


 

درباره ساناز سید اصفهانی

متولد 14 . 9 . 1360 در تهران ، از سن پنج سالگی وارد هنرستان عالی موسیقی شد و بعد به مدرسه ی هنر و ادبیات ِ صدا و سیما رفت . ساز تخصصی او پیانو بود که به صلاحدید خانواده از ادامه ی تحصیل در این رشته به صورت تخصصی منصرف شد و وارد رشته ی ریاضی فیزیک شد و پیانو را در کنار درس با اساتید مجرب به صورت خصوصی فرا گرفت . او دارای مدرک انیمیشن کامپیوتری از مجتمع فنی تهران میباشد و همزمان با تحصیل و کار در این رشته وارد دانشگاه سوره ی تهران شد و در رشته ی تئاتر ، گرایش ادبیات دراماتیک تحصیل کرد . همزمان با ورود به دانشگاه شروع به همکاری با مطبوعات شد . او با روزنامه هایی چون همشهری ، همشهری مناطق ، اعتماد ، اعتماد ملی ، شرق ، تهران امروز ، فرهیختگان و ماهنامه ی ادبی گلستانه ، مجله ی نقش آفرینان ، ماهنامه ی رودکی و سینما- چشم ( روح سرگردان موزه سینما )، ماهنامه ی سیاسی فرهنگی دنیای قلم . . . همکاری کرده است .

همچنین بررسی کنید

Beş soruda “Gandi Sokağı”nda Bir Gezinti

[ پرسه در خیابانن گاندی ، گفتگو با سانازسیداصفهانی گفتگو با سانازسیداصفهانی – مجله ادبی …

۸ نظرات

  1. سلام.در وب(ل)گردی به تصادف تا این جا رسیدم و تا این پست رو رسیدم بخونم.
    دیدم بی انصافیه بدون تشکر برم.بخصوص بابت پست های تاتریت.سبز باشی…

  2. although I have been out of Iran for the last thirty years, when I hear these kind of stories, My heart heaves and I become hopeful that it would be Iranian woman that one day overthrow the mullahs. Well done!

  3. میس جانا… ممنون که به خبری که چند روز پیش خونده بودمش عمق دادی و از کسایی گفتی که حقشون اینقد کم نبود…

  4. آرزوي قشنگي داري ولي خيلي چيزهاي واجبتري هم هست كه كاش اونها انجام بگيره اينهاپيشكش مثل تحقق انسانيت وجدان وشعور…..چي بگم نميدونمرویا

  5. you have written beautifully about the situation of the Persian women and the difficulties they face . However, I am so overwhelmed to hear these kind of achievements by our Iranian women who know about music or other forms of art. I enjoy reading your writing. Very well done. I’ve been out of country for 30 years, and hearing these kind of things makes me very happy.

  6. مثل همیشه بیهوده هورا نکشیدی و درست حرفت رو زدی. شاید اگر من جای این خانمها بودم هیچ وقت نمیرفتم، خانم پریسا به این مراسم نرفت.

  7. هی دارم کوشیم رو زیر و رو میکنم که اون شماره که یه دفه داده بودی رو پیدا کنم باهات تماس بگیرم…نیستش خو….گریه
    منم میخوام بیام بازنده

  8. ممنونم میس جان که به یاد ما تشنگاین دیدن تیاتر هستید.

    متنتان را دوست داشتم