دوشنبه , ۳ دی ۱۴۰۳

گل

محبتی که بیشتر از استطاعتش بود رو نثارم کرد ، بعد ناغافل از چشم های من ، باز نثار کرد و فلسفه بافت (از نوع کش باف )، همان طور که موهایم را ،  باز  قلعه ی ملال آور مرا با صدای دو یا سه  یا هم چهار رگه اش شاد کرد و از چشمهای من غفلت کرد . تلو تلو خوران و لبخند زنان و مست ،از نابودی کره ی زمین گفت و صدای من را قطع میکرد تا از گرم شدن زمین بگوید . آن قدر گفت تا فریاد زدم و او خندید . سپس گفت :” …برای من فرقی نمیکنه که تو الان مرده باشی یا زنده … ”  و من او را سخت در آغوش گرفتم و گفتم : ” عاشق صداقتتم ”  او سکندری خورد و پوزخند زد و سیگاری گیراند . من لباس حریر سفیدم را دور کمرم محکمتر کردم و بندهایش را از پشت بستم و رومان های قرمز را از میان قلاب بافی ها بیرون آوردم . گفت :” من یک کثافتم . لجنم . عیاشم . ” دستم را دور گردنش حلقه کردم و گفتم : ” اینها همه حرفهاییه که مردم میزنن ، خودتم اینا رو باور داری ؟ تو شفافی . مثل شیشه میمونی ، نذار روت تف و آشغال بریزن .دوستت دارم . ” بعد خمیازه کشید و گفت :” برو ” گفتم :” من ؟ ” بعد بطری سبزش را دستش گرفت و خودش از خانه خارج شد. دنبالش کردم . توی کوچه . دستم را گرفت سوار ماشینم کرد و گفت : ” من بدبختت میکنم . ”  گفتم : ” میدونم ” گفت : ” من خائنم . “گفتم : ” باش ، فقط ایدز نگیر و حسودم نکن . ” خندید و بوی الکل رو در هوا پخش کرد .گفت : ” من ؟ ” گفتم : “هر کار دوست داری بکن فقط ایدز نگیر و حسودم نکن مگه نه اینه که همه شده کارشون این ؟ ” گفت : ” دیونه ای ! ” گفتم : ” دوستت دارم . “گفت :” توی این قرن دیگه نمیگن دوستت دارم . “گفتم : ” دوستت ندارم . ” گفت :” دروغ میگی.” دست لرزانش را گرفتم و او پس کشید . گفت :” بچه ! داری عاشقم میکنی . نمیخوام عاشقت بشم . ” چراغ ماشین رو روشن کردم . چشمهایم پر اشک بود . چشم هایم را دید و با حیرت گفت :”  تو داری گریه میکنی ؟! ” گفتم : ” من بد جوری عاشقت شدم . ” گفت : ” برو و دیگه این جا نیا . ” من به جای گریه توی تاریکی خیابان شانه ی بلند او را گرفتم . . . و روی هم رفته ، همه چیز را عوض کرد .

این داستان مضحک بعد از امروز رفتن بنده به تئاتر شهر در ذهنم رخ داد و سه واقعه ی مجزا را یکی کرده و نوشتم . موهایم را ریز ریز بافته بودم و یک روسری فلسطینی سر کرده بودم و با دامن بلند مشکی و مانتویی که مشکی تر ازآن بود رهسپار تئاتر شهر شدم . بافته هایم تک تک از زیر بیرون آمده بود و گوشهای چند سوراخه ام مثل الماس میدرخشیدند . آرایشی در کار نبود .استاد خلج و … که با هم چای میخوردیم گفت تو دختر چقدر شیرینی ، شیرینی هم که میخوری شیرین تر میشی .گفتم سیگار اشنو هاتان رو کشیدید؟ گفت :” یادگاری نگهشان داشته ام ” چه آرامشی دارد استاد . -ع- آمد و خواست من را به آقای راز متصل کند و او خنده اش گرفته بود و من میدیدم که چقدر خسته است . از سر میزشان بلند شدم و سه ته سیگار قرمز توی جا سیگاری به جا گذاشتم . رفته بودم کار (گل ) یاسر خاسب رو ببینم . به لحاظی به من سخت چسبید . سخنی با خدا . انسان از خاک و گل است و چرا خلقت ؟ و هدف خلقت چیست ؟ تنهایی چه سخت است و یاسر چه  مجسمه هایی میشد و چه بی مهره و استخوان میچرخید . تنهایی.گل . آدم . خدا . حرکت .

این روزها چند کتاب خریدم سوار بر سورتمه ی آرتور شوپنهاور اثر یاسمینا رضا

کوری ژوزه ساراماگو – چون نداشتمش –

آخارنی ها و سلحشوران -آریستوفان

استالین خوب اثر ویکتور ارافیف

همه کاره و هیچ کاره -البرتو موراویا

جن زدگان (شیاطین )- داستایفسکی

این هم  آهنگی که بعد از دیدن فیلمی زیر حد متوسط دیدم اما دوستش داشتم.

فیلم3iron اثر کیم کی دوک یکی از عاشقانه ترین و عمیق ترین فیلم هایی بود که توی این مدت دیده بودم . خود فیلم یک طرف و جمله ی آخر فیلم یک طرف ( خیلی سخته که بگیم این دنیا خیاله یا واقعیت ) هیچ حرفی نمیزنم . فقط باید دیده بشه . 

این روزها احوالم قرصی است و بس تنها و اصلا نارضا شده ام . دوست داشتم این طور نبود . دوست داشتم برای باز شدن تالار مولوی هنرمندانمان کمتر ول میچرخیدند . با عرض پوزش . هنرمند که …نام آوران را میگویم .  

 

 

 

درباره ساناز سید اصفهانی

متولد 14 . 9 . 1360 در تهران ، از سن پنج سالگی وارد هنرستان عالی موسیقی شد و بعد به مدرسه ی هنر و ادبیات ِ صدا و سیما رفت . ساز تخصصی او پیانو بود که به صلاحدید خانواده از ادامه ی تحصیل در این رشته به صورت تخصصی منصرف شد و وارد رشته ی ریاضی فیزیک شد و پیانو را در کنار درس با اساتید مجرب به صورت خصوصی فرا گرفت . او دارای مدرک انیمیشن کامپیوتری از مجتمع فنی تهران میباشد و همزمان با تحصیل و کار در این رشته وارد دانشگاه سوره ی تهران شد و در رشته ی تئاتر ، گرایش ادبیات دراماتیک تحصیل کرد . همزمان با ورود به دانشگاه شروع به همکاری با مطبوعات شد . او با روزنامه هایی چون همشهری ، همشهری مناطق ، اعتماد ، اعتماد ملی ، شرق ، تهران امروز ، فرهیختگان و ماهنامه ی ادبی گلستانه ، مجله ی نقش آفرینان ، ماهنامه ی رودکی و سینما- چشم ( روح سرگردان موزه سینما )، ماهنامه ی سیاسی فرهنگی دنیای قلم . . . همکاری کرده است .

همچنین بررسی کنید

Beş soruda “Gandi Sokağı”nda Bir Gezinti

[ پرسه در خیابانن گاندی ، گفتگو با سانازسیداصفهانی گفتگو با سانازسیداصفهانی – مجله ادبی …

۳۳ نظرات

  1. میس جان جان
    غیبت کبری و صغری و هرچه بسه دیگه. برگرد و بنویس.
    من عاشق میس خندانی هستم که صدای خنده اش
    مثل خنده شازده کوچولو زنگوله ای است.
    اینجا قند اینجا عسل جون فریبا یه خورده بخندلبخند

  2. اومدم اینجا از یک تئاتری که تو تئاتر شهر هست بگم برات دیدم انگار حالت خوب نیست
    امید که بهتر بشی دوست جان
    میس یو

  3. سلام ببخشید اسم واقعی شما چیه؟
    من تازه با سایت شما آشنا شدم

  4. میشه بگی این کارات چه معنی داره ؟

  5. فوق العاده بود فضای داستانت بی نظیر بود . ئمت گرم میس حان

  6. سلام میس جان دلم برات خیلی تنگ شده بود
    متاسفانه ۳ آپ قبل رو نتونستم بخونم
    فقط عرض ادبی کردم که نگی بی معرفتم و فراموشت کردم همیشه به یادت هستم
    امیدوارم زود تر یه وقتی پیدا کنم تا مطالب رو بخونم

  7. دیوانگی توی عشق رو تایید میکنم قویا،ولی زمانی که بدونم طرفم جز من چیزی رو نمیخواد و من هم.
    میرم گل رو میبینم میام برات مینویسم.
    قربانت

  8. آی ی ی ی ی  … ای خداااااا…شما ساناز سید اصفهانی نیستید ؟

  9. داستانت خیلی به دل نشست چقدر به دوران عشق های آتشینمون نزدیک بود………گلخیلی با حالی میسی خانم….

  10. سلام جانم خوبی؟ بازم قرص؟ چرا آخه؟ 🙁
    داستانت از همون جمله اول به دل می نشست: محبتی که بیشتر از استطاعتش بود رو نثارم کرد.
    اوه چقدر کتاب خریدی! تو هرچی پول کتاب می دی من پول فیلم!
    جان کیم کی دوک رو عشق است! از معدود کاگردانهایی که با کمترین دیالوگ ممکن، فقط با تصویر چنان تماشاگر رو جذب میکنه که بیننده وارد دنیای خودش میکنه بدون اینکه متوجه زمان و مکان بشه!
    فیلمساز فوق العاده ایه.
    یادمه که هنرمندان هالیوود در حمایت از نویسندگانشون، جشنواره گلدن گلاب رو تحریم کردن و به جشنواره نرفتن و تهدید کردن اگه سندیکایی برای نویسندگان تاسیس نشه اسکار رو هم تحریم خواهند کرد، وقتی اینجا رو با اونجا مقایسه میکنی بدجوری دل آدم میگیره بدجوری…
    زنده باد جزیرهگل

  11. سلام پسرم .
    داستان ابتدای مطلبت تون رو خوندم . همه چیز انگار تو فضای ذهنی شما لب تیغ حرکت می کنه .
    فیلم ۳Iron که نام کره ایش می شه (Bin Jip) رو مدتها پیش دیدم و بسیار برام جالب بود . البته اون موقع تازه با کیم کای دوک آشنا شده بودم . اما حالا که تمام فیلم های او رو دیدم احساس می کنم نمودار سینوسی فکری اش بسیار در نوسان و سیر نزولی هم داره .
    این فیلمش رو دوست داشتم . Breath و بهار تاستان پاییز زمستان و دوباره بهار رو هم بسیار دوست دارم اما مابقی نه .
    اما در مورد کار یاسر خاسب دوست داشتنی . من این کار رو دیدم . بسیار زیبا و بعضا تکان دهنده بود . همچنین بدن که انسان رو شگفت  زده می کنه .خلقت نیز و گل .
    کتاب هایی رو هم که گرفتید خوبن . کوری و استالین خوب بیشتر .

    دوستدار و ارادتمند در چنگال بیماری تو : ناجور

  12. "استالین خوب" رو یکی از دوستان توصیه می کرد بخونم.
    این فیلم رو دیدم و دوسش داشتم. کیم کی دوک تعداد کاراکترهای کم حرف و بعضا لالش رو تو این فیلم به سه تا رسونده. به چند تا از دوستام که فیلم رو دادم دیدن به نظرشون احمقانه و غیر رئالیستی بودمتفکر

  13. میس جان جان
    غیبت کبری و صغری و هرچه بسه دیگه. برگرد و بنویس.
    من عاشق میس خندانی هستم که صدای خنده اش
    مثل خنده شازده کوچولو زنگوله ای است.
    اینجا قند اینجا عسل جون فریبا یه خورده بخندلبخند

  14. اومدم اینجا از یک تئاتری که تو تئاتر شهر هست بگم برات دیدم انگار حالت خوب نیست
    امید که بهتر بشی دوست جان
    میس یو

  15. سلام ببخشید اسم واقعی شما چیه؟
    من تازه با سایت شما آشنا شدم

  16. میشه بگی این کارات چه معنی داره ؟

  17. فوق العاده بود فضای داستانت بی نظیر بود . ئمت گرم میس حان

  18. سلام میس جان دلم برات خیلی تنگ شده بود
    متاسفانه ۳ آپ قبل رو نتونستم بخونم
    فقط عرض ادبی کردم که نگی بی معرفتم و فراموشت کردم همیشه به یادت هستم
    امیدوارم زود تر یه وقتی پیدا کنم تا مطالب رو بخونم

  19. دیوانگی توی عشق رو تایید میکنم قویا،ولی زمانی که بدونم طرفم جز من چیزی رو نمیخواد و من هم.
    میرم گل رو میبینم میام برات مینویسم.
    قربانت

  20. آی ی ی ی ی  … ای خداااااا…شما ساناز سید اصفهانی نیستید ؟

  21. داستانت خیلی به دل نشست چقدر به دوران عشق های آتشینمون نزدیک بود………گلخیلی با حالی میسی خانم….

  22. سلام جانم خوبی؟ بازم قرص؟ چرا آخه؟ 🙁
    داستانت از همون جمله اول به دل می نشست: محبتی که بیشتر از استطاعتش بود رو نثارم کرد.
    اوه چقدر کتاب خریدی! تو هرچی پول کتاب می دی من پول فیلم!
    جان کیم کی دوک رو عشق است! از معدود کاگردانهایی که با کمترین دیالوگ ممکن، فقط با تصویر چنان تماشاگر رو جذب میکنه که بیننده وارد دنیای خودش میکنه بدون اینکه متوجه زمان و مکان بشه!
    فیلمساز فوق العاده ایه.
    یادمه که هنرمندان هالیوود در حمایت از نویسندگانشون، جشنواره گلدن گلاب رو تحریم کردن و به جشنواره نرفتن و تهدید کردن اگه سندیکایی برای نویسندگان تاسیس نشه اسکار رو هم تحریم خواهند کرد، وقتی اینجا رو با اونجا مقایسه میکنی بدجوری دل آدم میگیره بدجوری…
    زنده باد جزیرهگل

  23. سلام پسرم .
    داستان ابتدای مطلبت تون رو خوندم . همه چیز انگار تو فضای ذهنی شما لب تیغ حرکت می کنه .
    فیلم ۳Iron که نام کره ایش می شه (Bin Jip) رو مدتها پیش دیدم و بسیار برام جالب بود . البته اون موقع تازه با کیم کای دوک آشنا شده بودم . اما حالا که تمام فیلم های او رو دیدم احساس می کنم نمودار سینوسی فکری اش بسیار در نوسان و سیر نزولی هم داره .
    این فیلمش رو دوست داشتم . Breath و بهار تاستان پاییز زمستان و دوباره بهار رو هم بسیار دوست دارم اما مابقی نه .
    اما در مورد کار یاسر خاسب دوست داشتنی . من این کار رو دیدم . بسیار زیبا و بعضا تکان دهنده بود . همچنین بدن که انسان رو شگفت  زده می کنه .خلقت نیز و گل .
    کتاب هایی رو هم که گرفتید خوبن . کوری و استالین خوب بیشتر .

    دوستدار و ارادتمند در چنگال بیماری تو : ناجور

  24. "استالین خوب" رو یکی از دوستان توصیه می کرد بخونم.
    این فیلم رو دیدم و دوسش داشتم. کیم کی دوک تعداد کاراکترهای کم حرف و بعضا لالش رو تو این فیلم به سه تا رسونده. به چند تا از دوستام که فیلم رو دادم دیدن به نظرشون احمقانه و غیر رئالیستی بودمتفکر

  25. بسشبشسبشسیبشسبیس

  26. فیلم عجیبی بود. کارای دیگه ی این کارگردان رو دیدم. سبکش خیلی متفاوته

  27. یه سوال یه کم فنی!
    تو به جز محدوده ی انقلاب تا چهار راه ولی عصر از هیچ کدوم از خیابون های تهران استفاده ی دیگه ای می کنی؟

  28. عاشق داستانت شدم…. و کاش من نوشته بودمش….

  29. بسشبشسبشسیبشسبیس

  30. فیلم عجیبی بود. کارای دیگه ی این کارگردان رو دیدم. سبکش خیلی متفاوته

  31. یه سوال یه کم فنی!
    تو به جز محدوده ی انقلاب تا چهار راه ولی عصر از هیچ کدوم از خیابون های تهران استفاده ی دیگه ای می کنی؟

  32. چه دوره ای من این فیلم رو دیدم!!!!

  33. عاشق داستانت شدم…. و کاش من نوشته بودمش….