جمعه , ۲ آذر ۱۴۰۳

پستچی سه بار در نمیزند

بارها و بارها گفته ام که من  با شهامت و مثل گرگ پای نظریاتم در مورد تئاتر و ادبیات نمایشی و داستان می ایستم و ازش دفاع میکنم چون درسم این است اما برخلاف خیلی ها که خود را در مورد همه چیز کاردان و صاحب نظر میدانند..  نخیر ..بنده این طور نیستم….و هیچ هم خجالت نمیکشم بگویم که در مورد سینما اطلاعات ضعیفی دارم -البته به نسبت اساتیدی که این کنار لینکشان کردم- برای همین وقتی دارم در مورد (پستچی سه بار در نمیزند) صحبت میکنم خلع سلاح شوید و مثل بچه ی خوب فقط گوش بدهید نه اینکه با خودکار قرمز غلط ازم بگیرید.نظر من قانون و  و حی و …نیست .نظر شخص خود میس شانزه لیزه است.

* برای اینکه بری و فیلم را ببینی و من این جا چیزی را افشا نکنم پس خیلی قضیه را لو نمیدهم و بسنده میکنم به نظریاتم….پس نگران نباش.

به شخصه جزو کسانی هستم که از دیدن فرم های روایتی مختلف لذت میبرم و به بعضی فرم ها مثل سیریش میچسبم و هی نگاهش میکنم مثل فیلم های لینچ….در سینمای ایران اکثر اوقات با فرم روایتی که سهل است با روایت درست و درمون و مغز و استخوان دار هم رو به رو نیستیم !!برای همین تماشاگر بیچاره که بیاییم فرض بگیریم نه فرم میشناسد و نه ساختار    هنگامی که با پفک ها و چیپس و آّب میوه هایش توی سالن کنار بغل دستی اش مینشیند و (پستچی سه بار در نمیزند ) را میبیند کمی میگرخد و سررشته ی داستان از دستش در رفته و هاج و واج به عملیات محیر العقول گه گاه کمیکی که با زورچپان در فیلم چپانده شده میخ کوبانه نگاه میکند و نمیداند بخندد یا بترسد؟ این فیلم روایت غیر خطی و غیر کلاسیکی داشت…مضمون ساده ی داستان میان جمگولک بازی کارگردان راه خود را گم کرده بود…تو گویی  جناب (حسن فتحی) میخواست در یک فیلم سینمایی همه ی استعدادهای پیدا و پنهان خود را رو کند و تماشاگر را کیش و مات.

سه مقطع زمانی که در سه طبقه ی ساختمان به صورت موازی نشان داده میشوند که همگی هم میخواهند با هم در یک سوم نهایی فیلم به نقطه ی اوج رسیده و دل و روده ی خود را بیرون بریزند.این سه مقطع زمانی در یک زمان به هم گره خورده و با هم یکی میشوند….و همین جاست که طلسم باید گشوده شود و چه بخواهی چه نخواهی باید طلسم باطل شده را باطل شده فرض کنی چون ریتم فیلم خیلی بد و ناموزون بوده و تا همان جای کار هم سرگیجه گرفته ای.

زمان ها در سه طبقه با (تیله ) به هم ربط پیدا میکردند-مثل کاموا در فیلم خانه ای روی آب-…خانم باران کوثری و جناب محمدرضا فروتن با آن طراحی لباس و گریم واقعا بی ربطشان اکثر پلان ها را به دهن بند باران اختصاص داده و معلوم نبود چرا این دهن بند بسته شده و هی باز میشودسوال.دیالوگ هاشان…مشتی دیالوگ جنس بچه تهران و جیگول بود که پر از تکه هایی ساخته شده و غیر واقعی (همین حالت را در فیلم چه کسی امیر را کشت از زبان دختر امیر میشنویم  اما کاریکاتور نمیشود چون تکه پرانی و اصطلاحات جای خودش را دارد ) اما در این جا یک مرتبه دیالوگ هایی میشنویم که معلوم میشود حسن فتحی در دفتچه اش نوشته بوده تا روزی در دهن کاراکتر هایش بگذارد٠

در طبقه ی دوم پانته آبهرام و امیر جعفری( که یادآور کار تئاتر رویای نیمه شب پاییز کیومرث مرادی بودند) در دهه ی ۴٠ میزیستند و در طبقه ی سوم نیز رویا تیموریان و علی نصیریان و لیلازارع و پسربچه که در ١٣٠٧ یا ١٣١٠ زندگی میکردند.دکور صحنه کاملا به سبک سریال خانه ی سبز بود اصلا برای سینما خوب دیده نمیشد…آن رنگ طلایی ها و آبی و حاشیه!!! به نظر دکور را خیلی عجله ای ساخته بودند. و اما فیلم.من به شخصه فیلم را از یک نظر دوست داشتم.چرا؟ چون برای اولین باری بود که میدیدم کسی دلش میخواهد تماشاچی را بترساند…آن هم به ضرب و زور و دگنک صدای دالبی و موسیقی…اما در اکت تبدیل به کمدی میشد…مثلا جایی از فیلم کارگردان جو گیر شده داری را از سقف ول میدهد پایین …دار د ر جیک ثانیه دور گردن محمدرضا فروتن گره خورده و او را به بیخ طاق میزند….یا ناگهان از سقف گرزی بیرون می آیدو ….کارهایی که خنده دار بود تا ترسناک…یا قسمتی که باران خودش را میخواهد از پنجره پایین بیندازد بسی متحیر شدم…باران ایستاده آن بالا…مسخ شده….محمدرضا میبینتش…و با آن حالش کاه های به هم بسته شده (یونجه یا علف یا هر چی…) را که برای همین کار در حیاط بوده دم پنجره میآورد تا باران روی آن بیفتد اتفاقا باران هم در لحظه ی مناسب روی زمین میافتد…اما در فیلم لحظاتی بود که دوست داشتم….جایی که صندوقچه ی پر از طلا دیده میشود ..گمانم این بود که این برداشت هزار و یک شبی قرار است به جایی برسد اما صندوقچه که میتوانست نقش اصلی را داشته باشد وسط کار رها شد….فرار پانته آبهرام(مهوشی) را دوست داشتم….لحظه ی آخر جایی که باران و محمدرضا گمان میکنند که در خوابند و باران از خواب یادگاری عکس محمدرضا را خواهد برد…ایده کهنه اما خوبی بود…..اگر اپیزودیک برخورد کنیم شاید هر اپیزود نمره ی بهتری بگیرد اما با همه ی این ژانگولر بازی ها به عقیده ی من حسن جان فتحی در رسیدن این سه زمان به یک نقطه ناموفق بود.

درباره ساناز سید اصفهانی

متولد 14 . 9 . 1360 در تهران ، از سن پنج سالگی وارد هنرستان عالی موسیقی شد و بعد به مدرسه ی هنر و ادبیات ِ صدا و سیما رفت . ساز تخصصی او پیانو بود که به صلاحدید خانواده از ادامه ی تحصیل در این رشته به صورت تخصصی منصرف شد و وارد رشته ی ریاضی فیزیک شد و پیانو را در کنار درس با اساتید مجرب به صورت خصوصی فرا گرفت . او دارای مدرک انیمیشن کامپیوتری از مجتمع فنی تهران میباشد و همزمان با تحصیل و کار در این رشته وارد دانشگاه سوره ی تهران شد و در رشته ی تئاتر ، گرایش ادبیات دراماتیک تحصیل کرد . همزمان با ورود به دانشگاه شروع به همکاری با مطبوعات شد . او با روزنامه هایی چون همشهری ، همشهری مناطق ، اعتماد ، اعتماد ملی ، شرق ، تهران امروز ، فرهیختگان و ماهنامه ی ادبی گلستانه ، مجله ی نقش آفرینان ، ماهنامه ی رودکی و سینما- چشم ( روح سرگردان موزه سینما )، ماهنامه ی سیاسی فرهنگی دنیای قلم . . . همکاری کرده است .

همچنین بررسی کنید

Beş soruda “Gandi Sokağı”nda Bir Gezinti

[ پرسه در خیابانن گاندی ، گفتگو با سانازسیداصفهانی گفتگو با سانازسیداصفهانی – مجله ادبی …

۳۱ نظرات

  1. سلام
    ببین به تخصصی بودن و یا نبودن نقدهات کاری ندارم !
    فقط عاشق نقدهای سینماییت هستم ! چون از همون چیزایی حرص می خوری که لج منو در میارن و از همون چیزهایی خوشت میاد که من ازشون لذت می برم !
    خیلی کیف می کنم با نقدهای سینماییت
    ماچ

  2. دخترو سلام
    فیلم و هنوز ندیدم ولی قصدم بود که ببینم، حالا یه خورد لاجرم از نگاه تو می بینم. حسن جان فتحی رو کلا دوست می دارم. ولی خوب در این بساط امروزی و به خنسی خوردن همه چیز که یه هو یه کارگردان و به هزار و یک دلیل بی کار می کنند بعید نیست که تا فرصتی جور شد هر چی تو چنته دارن می خوان بریزن رو دایره و خوب  همینطور می شه که تو گفتی.
    منم تهران انار ندارد و دوست داشتم تا یه حدودی. حرفش که رئال بود و به در می گفت که دیوار بشنوه.  
    ترجیع بند های جالب تصویری و کلا شاید بشه گفت که با اینکه می خندیدی تلخی شدیدی رو احساس می کردی که نگووووووو
    تی قربان

  3. شما که آپ نکردید ومن هم بیکارم دیگه اینجا همه چیزو خوندم از پست ها نظراتو جوابا!
    پس یکی از معرکهای خودمو میگم:

    مرد بارانی در باد به دنبال ته دنیایش!

    چه طولانی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!نیشخند
    بدرود… فعلا!

  4. سلام ميس شانزه ليزه  خودم
    خوشحالم كه باز هم پيدات كردم  جنگجوي عزيزم
    اون روزي كه روي لينكت تو وبلاگم كليك كردم و ديدم كه جواب اومد اين آدرس وجود نداره تا حالا چشم به راه بودم كه شايد به من هم خبر بدي كجايي  ، به عنوان يك دوست كوچولوت در اين دنياي مجازي. گرچه حرجي بر تو نيست با اين اوضاعي كه بر همه ما رفته و حال و حوصله در كسي نمانده براي به ياد داشتن دوستان چند خطي.
    معذرت از اين همه گله كه باور كن قصدم رنجاندن يا خداي نا كرده طلبكاري نيست بلكه دل گرفته ام است كه باز حرف مي زند و همواره به دنبال يافتن كساني است كه حرف و فكر مشتركي با آنها دارد.
    يافتن دوباره ات را به خودم تبريك مي گويم.

  5. من هم فیلم رو دوست نداشتم.دقیقا هم به همین دلیلها.

  6. یک اینکه رفته بودی و لینک به بنبست می خورد. دو اینکه تضاد یعنی شک و من اینروزها عجیب به قدرت منترینها مشکوکم. بعدش نگفتی میخوای آرشیو قبلیت رو برگردونم یا نه؟؟؟؟

  7. عاشق این مدل برخوردهاتم به خدا تو که فتحی رو درب و داغون کردی که عزیزم نیشخند

  8. نمی‏دانم از کجا ناغافل پای‏ام به این جهنم‏دره باز شد!
    اهل فیلم نیستم شاید به جز آواز قو و آژانس شیشه‏ای چیز دیگری ندیده باشم، مخمصه هم در خارجی‏ها آن‏هم به لطف صدا و سیما!
    خب! گویا برای چهارمین بار مجبور به فیلم دیدن شدم. بابت توضیحات‏تان ممنون (هرچند کلمات نامانوسی در آن بود البته برای من)

  9. ميس جان ممنون كه هميشه با نوشته هات به من مي فهموني  هيچ فيلم ايراني خوبي در اكران نيست!و من با خيال راحت ميروم از تو آرشيو هارد اكسترنالم كه (يه ۴۰۰ تايي فيلم هست توش و هنور صدتاشو نديدم )يكي رو انتخاب مي كنم و نگاه مي كنم. فكر مي كنم قبلاً هم بهت گفته باشم كه ما نبايد فريز بشيم روي سينما ايران كه سالي دوتا فيلم خوب هم ازتوش در نميآد. واقعاً از اين موضوع هميشه متاسف بودم كه چرا اين فيلم ها اينطوريند و چرااينقدر تو فيلم هاي ايراني اينهمه ديالوگ الكي و پرحرفي هست. اما خوب شايد واقعا از كوزه همان بتراود كه دراوست.

  10. سلام میس شانزه لیزه عزیزگل
    تحلیل روایی جالبی بود…دست در عین حال که فیلم رو تعریف نکردی، فکر می کنم لحظه ناگفته ای رو هم باقی نذاشتی!!زبان به هرحال سالهاست که پستچی دیگر در نمی زند!!!افسوس چه حسن خان فتحی بخواد و چه نخواد!شوخی
    شاید مهمترین نقطه قوت فیلم حضور علی نصیریان و پانته آ بهرام باشهقلب
    بازم ممنون از این نقد منصفانه و دعوتتلبخندگل

  11. سلام
    ببین به تخصصی بودن و یا نبودن نقدهات کاری ندارم !
    فقط عاشق نقدهای سینماییت هستم ! چون از همون چیزایی حرص می خوری که لج منو در میارن و از همون چیزهایی خوشت میاد که من ازشون لذت می برم !
    خیلی کیف می کنم با نقدهای سینماییت
    ماچ

  12. دخترو سلام
    فیلم و هنوز ندیدم ولی قصدم بود که ببینم، حالا یه خورد لاجرم از نگاه تو می بینم. حسن جان فتحی رو کلا دوست می دارم. ولی خوب در این بساط امروزی و به خنسی خوردن همه چیز که یه هو یه کارگردان و به هزار و یک دلیل بی کار می کنند بعید نیست که تا فرصتی جور شد هر چی تو چنته دارن می خوان بریزن رو دایره و خوب  همینطور می شه که تو گفتی.
    منم تهران انار ندارد و دوست داشتم تا یه حدودی. حرفش که رئال بود و به در می گفت که دیوار بشنوه.  
    ترجیع بند های جالب تصویری و کلا شاید بشه گفت که با اینکه می خندیدی تلخی شدیدی رو احساس می کردی که نگووووووو
    تی قربان

  13. شما که آپ نکردید ومن هم بیکارم دیگه اینجا همه چیزو خوندم از پست ها نظراتو جوابا!
    پس یکی از معرکهای خودمو میگم:

    مرد بارانی در باد به دنبال ته دنیایش!

    چه طولانی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!نیشخند
    بدرود… فعلا!

  14. من هر بار پاسخاتونو میخونم به خودم چرا شک میکنم که آی کیوم داره بمرور زمان کاهش پیدا میکنه!

    من که بنردم بالای لینکستان شما که میگید چگونه؟؟؟؟؟؟؟؟؟/

    اگر هم آها بدون دخالت شما این امر انجام شده پس جای بسی سوال دارد!

    و یک جورایی جلل خالق!ولی مهم اینه که اصلا مهم نیست!!الکی سطرها را پر کردم!
    شرمنده!!

    فعلا!

  15. سلام ميس شانزه ليزه  خودم
    خوشحالم كه باز هم پيدات كردم  جنگجوي عزيزم
    اون روزي كه روي لينكت تو وبلاگم كليك كردم و ديدم كه جواب اومد اين آدرس وجود نداره تا حالا چشم به راه بودم كه شايد به من هم خبر بدي كجايي  ، به عنوان يك دوست كوچولوت در اين دنياي مجازي. گرچه حرجي بر تو نيست با اين اوضاعي كه بر همه ما رفته و حال و حوصله در كسي نمانده براي به ياد داشتن دوستان چند خطي.
    معذرت از اين همه گله كه باور كن قصدم رنجاندن يا خداي نا كرده طلبكاري نيست بلكه دل گرفته ام است كه باز حرف مي زند و همواره به دنبال يافتن كساني است كه حرف و فكر مشتركي با آنها دارد.
    يافتن دوباره ات را به خودم تبريك مي گويم.

  16. لااام.چه بسیار جالبا چگونه ما به صدر جدول لیکستان صعود کردیم.ما برایمان صعود مفهوم گنگ و عجیبی دارد تا به حال از نزدیک حسش نکردم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

  17. من هم فیلم رو دوست نداشتم.دقیقا هم به همین دلیلها.

  18. یک اینکه رفته بودی و لینک به بنبست می خورد. دو اینکه تضاد یعنی شک و من اینروزها عجیب به قدرت منترینها مشکوکم. بعدش نگفتی میخوای آرشیو قبلیت رو برگردونم یا نه؟؟؟؟

  19. چرا من نمیفههم چی میگید.شاید مغزم مثل سر جلسه کنکور بایکد کرده با این تفاوت که داره در تمامی ساعات روز گریبانمو میگیره!

    نظر که بله!!!!!!!!!!!!!!ولی تا زمانی که خدایی نکرده مزاحم و فضاپر کن بلاگتون نباشم!

    چشم!!

    فعلا…!نیشخند

  20. عاشق این مدل برخوردهاتم به خدا تو که فتحی رو درب و داغون کردی که عزیزم نیشخند

  21. با این که گیرایی بدی ندارم مخم را روی کار گذاشته برام نامانوس بود!

    کوتاهی را پیشه کار میکنم.

    بدرود….!

  22. نمی‏دانم از کجا ناغافل پای‏ام به این جهنم‏دره باز شد!
    اهل فیلم نیستم شاید به جز آواز قو و آژانس شیشه‏ای چیز دیگری ندیده باشم، مخمصه هم در خارجی‏ها آن‏هم به لطف صدا و سیما!
    خب! گویا برای چهارمین بار مجبور به فیلم دیدن شدم. بابت توضیحات‏تان ممنون (هرچند کلمات نامانوسی در آن بود البته برای من)

  23. سلام.مرسی.چه قد باحاله که جوابای همرو پیوست میکنید!
    این یعنی احترام به مخاطب!

    درباره شمس العماره نظرتون چیه؟
    به نظرم کار خوبی از آب در اومده ولی یکم بوی روکار میده این که برسونن تا حدودی به آنتن و شاید هدف نویسنده های متععد با هم یکی نی!
    خوشحال میشیم در این باره هم نقدی بنویسید
    من تازه فهمیدم مشهد پستچی هنوز نیومده و در حال حاضر بغیر الی فیلم خوب نیست!
    که اونم رفتم!
    الی را چی نقد نمیکنید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    چه همه پیشنهاد.ساری!وحشتناکنیشخندگل
    بدرود..!

  24. منم به شخص از این فیلم خوشم نیومد. از تهران انار ندارد بیشتر لذت بردم. سلام

  25. ميس جان ممنون كه هميشه با نوشته هات به من مي فهموني  هيچ فيلم ايراني خوبي در اكران نيست!و من با خيال راحت ميروم از تو آرشيو هارد اكسترنالم كه (يه ۴۰۰ تايي فيلم هست توش و هنور صدتاشو نديدم )يكي رو انتخاب مي كنم و نگاه مي كنم. فكر مي كنم قبلاً هم بهت گفته باشم كه ما نبايد فريز بشيم روي سينما ايران كه سالي دوتا فيلم خوب هم ازتوش در نميآد. واقعاً از اين موضوع هميشه متاسف بودم كه چرا اين فيلم ها اينطوريند و چرااينقدر تو فيلم هاي ايراني اينهمه ديالوگ الكي و پرحرفي هست. اما خوب شايد واقعا از كوزه همان بتراود كه دراوست.

  26. ساری که نظرات دوبار براتون فرستاده میشه!واقعا شرمنده!

    راستی کتابتون چاپ شد هرچند که نمیدونم در چه بابی هست،میشه اسمشو بگید که بریم بگیریم.لذت خاصی داره که کتاب نویسنده ای را بخونی که قبلا بلاگشو خوندی براش نظر گذاشتی و ….!

    یک سوال؟
    شما حوصله خوندن داستان دارید؟
    حوصله داستانک کودکانه شاید به ظن شما و اندکی طنز را دارید؟

    اگه جوابتون آره بود.خیلی خیلی خیلی خیلی خوشحال میشم یک سر به داستانک خودم که در سوال هفتم نوشتم بزنید!تو آرشیو قابل دسترسیه!
    هر زمان بیایید مزید امتنان است!

    بدرود…!

  27. سلام میس شانزه لیزه!

    پستچی سه بار در نمیزند!چه فیلم بدیه پس!اینجور که فهمیدم از سری فیلمهایی است که مخاطب عام که وسطش بلند میشه یا آخرش میگه چه خنک!
    مخاطب خاص هم که چیزی آنچنان دستگیرش نشده مجبور وانمود کنه که از مفاهیمی معنوی . …استفاده شده است.

    در ایران متاسفانه ژانر ترس برای من که یعنی ژانر خنده!مثل پارک وی که تماما در حال خندیدن به باد شدن مرده و …بودم.پس برنامه آخر هفتمو عوض کنم نرم پستچی…

    درباره صداش:تو سینماهای داغون ما امکان پخش شدن چنین صداهایی هست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    قراربود نیم ساعت آخرشو تو تدوین دوباره بردارن،بعید میدونم نه؟؟؟

    این حسن جان شاید بعد از مدار صفر درجه هنوز خسته است!
    برای اون قسمتهایی که گفتید تو دفترچش نوشته:
    کلا عشق تیکه های خاصه،مثل شخصیت امیر جعفری در میوه ممنوعه که کلی باهاش حال میکرده!

    نظرم بیشتر از نقد شما شد!عذر خواهم!

    بدرود…!

  28. سلام میس شانزه لیزه!

    پستچی سه بار در نمیزند!چه فیلم بدیه پس!اینجور که فهمیدم از سری فیلمهایی است که مخاطب عام که وسطش بلند میشه یا آخرش میگه چه خنک!
    مخاطب خاص هم که چیزی آنچنان دستگیرش نشده مجبور وانمود کنه که از مفاهیمی معنوی . …استفاده شده است.

    در ایران متاسفانه ژانر ترس برای من که یعنی ژانر خنده!مثل پارک وی که تماما در حال خندیدن به باد شدن مرده و …بودم.پس برنامه آخر هفتمو عوض کنم نرم پستچی…

    درباره صداش:تو سینماهای داغون ما امکان پخش شدن چنین صداهایی هست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    قراربود نیم ساعت آخرشو تو تدوین دوباره بردارن،بعید میدونم نه؟؟؟

    این حسن جان شاید بعد از مدار صفر درجه هنوز خسته است!
    برای اون قسمتهایی که گفتید تو دفترچش نوشته:
    کلا عشق تیکه های خاصه،مثل شخصیت امیر جعفری در میوه ممنوعه که کلی باهاش حال میکرده!

    نظرم بیشتر از نقد شما شد!عذر خواهم!

    بدرود…!

  29. سلام میس شانزه لیزه عزیزگل
    تحلیل روایی جالبی بود…دست در عین حال که فیلم رو تعریف نکردی، فکر می کنم لحظه ناگفته ای رو هم باقی نذاشتی!!زبان به هرحال سالهاست که پستچی دیگر در نمی زند!!!افسوس چه حسن خان فتحی بخواد و چه نخواد!شوخی
    شاید مهمترین نقطه قوت فیلم حضور علی نصیریان و پانته آ بهرام باشهقلب
    بازم ممنون از این نقد منصفانه و دعوتتلبخندگل