جمعه , ۷ دی ۱۴۰۳

شهاب حسینی توی قبر

 

نمیخوام آدم ضد حالی باشم و حال گیری کنم .نه . اما خب گفتنش هم بد نیست . بالاخره بعد از هر (یکی بود – یکی نبود) ی یه (میرن آدم هاااااااااا از اون ها فقط خاطره هاشون به جا میمونه ) می مونه .  بعد از اینکه از آب و گل در اومدی ، بعد از اینکه خون نه نه آقات رو توی شیشه کردی و جفتک چهارگوش انداختی ، بعد از اینکه دل دختر همساده رو بردی و هر کار خواستی کردی و زدی به چاک بعد از همه ی گندی که بالا آوردی ، نه نه ی  تو که میبینه نمیتونه جمع و جورت کنه آستین بالا میزنه و واست دوره میفته خواستگاری که پسر شاه شمشادم زندگیش عین یه آینه پاکه و از سیر تا پیاز زندگیش اینه ..آ…بعد هم دختر آفتاب مهتاب ندیده رو عقد میکنی و میری در مغازه و میشی یه پارچه آقا و همه ی همتت رو میکنی که پول مردم رو بالا بکشی و دندون های پدر دختری که همسادتون بوده رو خورد کنی که بگی    اون وسط یه چیزایی هست که بهش میگن مخت(برعکسش کن ) آی آی چه دنیای کوچولویی داری تو . بعد شکم عیال بالا میاد و سه چهار تا توله پس میندازه و تو قیافه ت میشه عین برج زهرمار و یه روزی به خودت میای که این دستت به اون دستت میگه گ.. خوردم .واسه یه لبخند یه خانم هلو که در بزازی واستاده دلت میریزه و فیلت یاد هندستون میکنه و از جا در میری و میری خونه با عیال دعوا میگیری که اه اه چه زشت و پیری دستات مثل چنگگ میمونه از بس زمخته و بعد از چند صباحی هم ریغ رحمت رو سر میکشی و میری اون دنیا . به رگ غیرت کسی بر نخوره ، تویی که تا دنیا اومدی رفتی توی کوک پسر همساده و آقای حکایتی، تویی که وقتی رفتی توی کوک میلیونر زاغه نشین و بعد هم بهش خیانط کردی و وانمود کردی هیشکش نمیفهمه ، تویی که هر چی رشته بودی پنبه شد و همه ی آرزوهات به باد رفت شهاب حسینی رو ندیدی ؟ ندیدی که رفته توی قبر خوابیده … دیدی چه راحت رفته توی قبر خوابیده ؟ یه لحظه خودت رو بذار جاش . میتونی تو هم بری توی قبر بخوابی ؟ تا حالا فکر کردی چه جوری میمیری ؟ با ایدز ؟ با تصادف ؟ با سرطان ؟ با آلزایمر ؟ با خودکشی؟ با دیگر کشی؟ با کهولت سن ؟ با چی؟ فکر کردی وقتی میمیری خاکت میکنن ، روت سنگ لحد میذارن ….فکر کردی بعدش چی میشه ؟ میدونی دنیا خیلی بی رحمه … کوتاهه … بعضی از آدم ها اینو نمیگیرن فکر میکنن هنوز دوره ی رومئو و ژولیته … عشق هاشون تاریخ مصرف داره و دزدی هاشون سر به فلک میزنه . بعضی آدم ها خیلی دنیای کوچیکی دارن با چیزای پوچ خوشحال میشن و فکر میکنن اگه مردن براش همه سینه زنی میکنن و غم میخورن . من که تف هم روی قبر همچین آدمی نمیندازم . آدمی که دل بشکنه ، پول بدزده ،‌تهمت بزنه ، غیبت بکنه باید بره ته جهنم .فکر نکنی آدمی هستم که باور هام کامله ها .. اما پیش خودت فکر کن یکی هر تری میخواد بزنه بعد هم بمیره این که منصفانه نیست . باید یه جهنمی وجود داشته باشه . حتما باید داشته باشه . مثلا اون کفتاری که میاد گوشی موبایل منو میدزده باید یه جوری متنبه بشه ، اون عوضیی که بخاطر پول از پشت بهت خنجر زده باید مجازات بشه ، اونی که دروغ گفت از همه بد تر باید دهنش سرویس شه ،   همین جوری تفریحی بیا بریم بخوابیم توی قبر . پایه ای ؟

 

سپس نوشت :

قبل از اینکه بخوام این جا تبلیغات راه بندازم باید بگم (جمشید خانیان ) وقتی من ، سال اول دانشگاه ، ادبیات نمایشی میخوندم استادم بود و نیم ساعت آخر کلاس رو هم به برون ریزی و اعترافات روی صندلی قرمز اختصاص میداد که تنها کسی که هیچ وقت نتونست روی اون صندلی بنشونه من بودم …ما با ایشون روی کلیله و دمنه کار میکردیم و برام خیلی جالب بود که ایشون پارسال در ملاقات یکی از دوستانم احوال بنده رو جویا شده بود .یعنی چه حافظه ای ؟شاید هم من خیلی تابلو بودم نمیدونم.  خیلی کنجکاوم بدونم نمایشنامه ی ( قتل آقای کاف )ش در مورد چیه ؟ و چطوریه ؟و خیلی هم کنجکاوم بدونم جواد روشن چه جوری کارگردانی این متن رو انجام میده ، چون بترکه چشم حسود یکی از نمایشنامه های توپم رو رسوندم بهش ، و همین جا ازش میخوام  بهم    قول اجراش رو بدهنیشخند گرچه که ممیزی هاش سرسام آوره و جناب روشن باید بره به جنگ حضرت فیل تا بتونه اون متن شاهکار من رو به اجرا در بیاره. اما خب از من هم همین جا گفتن بود . خودم هم یحتمل میرم تا ببینم کار چه جوریه . برای اینکه بخواهید عکس های پشت صحنه و تمرین کار رو ببینید باید برید این جا و من قبلش بهتون توصیه میکنم پست (نمیدونم چرا دلم تنگ میشه ؟)اش رو بخونید و به مصیبت های کاری تئاتری های بیچاره پی ببرید .

 

درباره ساناز سید اصفهانی

متولد 14 . 9 . 1360 در تهران ، از سن پنج سالگی وارد هنرستان عالی موسیقی شد و بعد به مدرسه ی هنر و ادبیات ِ صدا و سیما رفت . ساز تخصصی او پیانو بود که به صلاحدید خانواده از ادامه ی تحصیل در این رشته به صورت تخصصی منصرف شد و وارد رشته ی ریاضی فیزیک شد و پیانو را در کنار درس با اساتید مجرب به صورت خصوصی فرا گرفت . او دارای مدرک انیمیشن کامپیوتری از مجتمع فنی تهران میباشد و همزمان با تحصیل و کار در این رشته وارد دانشگاه سوره ی تهران شد و در رشته ی تئاتر ، گرایش ادبیات دراماتیک تحصیل کرد . همزمان با ورود به دانشگاه شروع به همکاری با مطبوعات شد . او با روزنامه هایی چون همشهری ، همشهری مناطق ، اعتماد ، اعتماد ملی ، شرق ، تهران امروز ، فرهیختگان و ماهنامه ی ادبی گلستانه ، مجله ی نقش آفرینان ، ماهنامه ی رودکی و سینما- چشم ( روح سرگردان موزه سینما )، ماهنامه ی سیاسی فرهنگی دنیای قلم . . . همکاری کرده است .

همچنین بررسی کنید

Beş soruda “Gandi Sokağı”nda Bir Gezinti

[ پرسه در خیابانن گاندی ، گفتگو با سانازسیداصفهانی گفتگو با سانازسیداصفهانی – مجله ادبی …

۱۳ نظرات

  1. سلام میس جان
    مطلبتو خیلی دوست داشتم
    خیلی وقتا وقتی مردم رو می بینم ، در روابط ساده و پیش پا افتاده اشون بگیر تا پیچیدگی هاشون ، با خودم فکر می کنم "اینا اصلا فکر می کنن یه روزی می میرن ؟!"
    و معمولا پاسخ "نه " است.
    وبه این نتیجه می رسم که اصولا دسته ای از مردم هستم که "فکر نمی کنن "
    به هر حال
    مهم ترین وجه این قضیه وقتیه که دل کسی رو می شکونی و یا حقی رو از کسی ضایع می کنی

    دوستدار تو
    جینا

  2. ای دختر به قول خودت رک و کله شق دوست دارم. همیشه گفته ام و باز هم می گویم تو فقط مثل خودت می نویسی و همین فرق توست با بقیه.گل
    تو آبادان یه داستان از آقای خانیان با صدای خودش شنیده ام که خیلی خوشم آمده.
    سری بهم بزن و هائیتی و تائیتی و باغ فین و گوگنم رو ببیننیشخند

  3. اوه، شانزه لیزه…وقتی همه چی فیصله پیدا کرد، جنازه بده، عکس بگیریم!

  4. سلام. ممنون از معرفی نمایش. از همین جا از همه دوستان میس شانزه لیزه دعوت می کنم که به دیدن این نمایش در روز جمعه ۹ بهمن ساعت ۵ و ۷.۳۰ در تالار مولوی بیان . پشیمان نمی شین. خود شما هم تشریف بیارین.

  5. ها. الان میس خودمونی. یه برنامه بچینین با هواداراتون بریمببینینمنمایش روخب.:)سلام

  6. تو این هیری ویری زندگی آدما به تنها چیزی که فکر نمی کنن مرگه و قبرستون، گاهی وفتا که میرم قبرستون کلی آرامش پیدا می کنم همه ساکت و آروم تو جاشون خوابیدن! ادما فکر میکنن همیشه هستن و رفتنی در کار نیست همه فکر میکنن مرگ مال همسادهه هست و هیچوقت خِر خودشونو نخواهد گرفت! هی تو زندگی سگ دو میزنن واسه یه قرون دو زار بیشتر انگاری این پولا توشه آخرتشونه!! نمی دونن باید برنو این پولا رو هم باید بزارن واسه یه عده مفت خور!
    میس جان این پستت با بقیه پستها یه کوچولو فرق میکرد! انگاری دلخوری از چی نمی دونم شاید از آدما! اما کی دلخور نیست همیشه یه عده هستن که رو اعصاب باشن!
    از الان له له نمایش میس شانزه لیزه رو میزنم فقط امیدوارم ممیزی ساتوریش نکنه!
    سلام.

  7. دختر آفتاب مهتاب ندیده ! مسخره و جوک ترین اصطلاحیه که تو زندگیم شنیدم!
    در مورد کل نوشتت :
    ۱- یا درک من کلن زایل شده و نفهمیدم کلن با کی کار داری :دی
    ۲-  نوشتت بعد دعوا و عصبانیت دیشب پری شب بوده!
    ۳- فضای نوشته هات کلن تغییر کرده ، که با نوشته ای هایی که ازت تو روزنامه می خونم و نوشته های قبلی بعید می دونم!
    در مورد جهنم : تا وقتی خودمون می تونیم حقمون رو بگیریم و دهن اونایی که باید سرویس شه رو سرویس کنیم چه نیازی به جهنم و وکیل وصی!
    در مورد پیشنهادت کاملن پایم ، یه مدت قبلن ها این کار رو می کردم ، خیلی حال می ده!

  8. درود میس جان
    این تجربه رو چندباری انجام دادم(خوابیدن و نشستن توی قبر) تو تجربه کردی میس جان؟
    تجربه عجیبیه
    کمی هم حس رهایی داره
    البته کمی

  9. ميس شانزه ليزه بزرگوار ، سلام
    اين نوشته هاي اخير شما مرا يواش يواش به فكر آخرت و اجر اخروي و  باور به ديار باقي و …. مي اندازد. حالا چكار بايد كه كرد اين كشيش ما ناز مي كند و اعتراف نمي گيرد. مي داني نشسته ام ، روبرويم دو بطري بر ميز است و من هم حيران .  ش ر ا ب  شيراز و آب مقدس . تكفير شوم يا تطهير . آخر اين گناهمان را با چه دستمالي پاك كنيم و سر در قبر گذاريم؟
    شاد زي

  10. سلام میس عزیزم دلم برای صفحه ت تنگ شده بود و چند تا ژستت رو با هم خوندم مثل همیشه دوستش داشتم مردن واقعا انگار مال ما نیست هیچ کس لمسش نمیکنه وازش نمیترسه همه دنبال اینن که حق کوفتی خودشون رو از حلق بقیه بکشن بیرون به فریادها و ضجه ها هم عادت کردن دردناکه زیاد
    ممنون از نوشته های خوبت
    خوب باش

  11. چقدر رک و بی پرده مینویسی…جوری که من عاشقشم…ممنون که اومدی و منم میام…هر بار…

  12. اي کاش اي کاش اي کاش
    قضاوتي قضاوتي قضاوتي
    در کار …