دوشنبه , ۱۹ آذر ۱۴۰۳

سکوت لورنا

میس شانزه لیزه هر چه اسمارتیز تجویز شده توسط دکتر بود را خورده بود ، نباید این همه پشت رایانه مینشست و مینوشت اما کو گوش شنوا؟! امان از دست این قرص ها و گلاب به رویتان شیاف های خلسه آور  و زیر زبانی های مزه فلفلی برای تثبیت سیگنالهای مغز !  میس دید که بد جوری شب شده و بد جوری فروردین زده توی پوزش . اینکه همیشه باید ترسید از کینه ی آن کس که به او محبت کرده ای راست است  و حالا میس دید که این همه رفیق روزهای بد رفقا شدن حاصلی نداشت جز ماندن خودش و حوضش  . . . اگر یک دوربین عکاسی برمیداشت تا از خودش عکس میگرفت سرتاپا ترک بود و پیری . پیر شدن از دست این جوانی . این بار که جنون ادواری به سراغش آمد تیغ را پرت کرد گوشه ای و زد چند تا از بطری های سبز خالی را شکاند و رویشان مثل فیلم شعله با این آهنگ  روسی پلوشکا پلیا -حتما روش کلیک کنید فوق العاده است – رقصید و سر آخر که دید افاقه حاصل نشد و رنجش بیرون نریخت تکه ای  برداشت و خوب دست و بالش را برید . سالروزها میایند و میروند و زندگی خیلی پوچ شده . مخصوصا وقتی کتاب (افسانه سیزیف )آلبر کامو را میخوانی در مورد پوچ گرایی و فلسفه ی خودکشی میبینی کسانی که مثل میس میخواهند نباشند از بس که زندگی را دوست دارند و نتوانسته اند تجربه اش کنند .زیستن مثل تمساح خیلی راحت است از زندگی کردن مثل یک انسان .  من از سهراب  سپهری چندان دل خوشی ندارم . اگر به لحاظ نشانه شناسی شعرهایش را آنالایز کنی همه اش عروطیک است . . . همه ی گل ها و کارهایی که کرده …دوپهلو است و گل نیلوفرش دم از هندی بازی نمیزند . میس که یک بار نصف اشعار او را با نشانه شناسی تحلیل کرده بود هاج و واج مانده بود . این چه حرف مفتی است (تا شقایق  هست زندگی باید کرد ) گل در اشعار سهراب همان چیزیست که به فحش خواهر و مادر میگوییم — خواهرت . همان — است . بله برای سهراب باید هم همین معنی را بدهد . اما برای من اگر از این دست شقایق ها هم باشد دیگر میلی به چیزی نیست . دیشب که با میس شانزه لیزه داشتیم سرخ و سیاه استاندال را مرور میکردیم و به خط کشی هایی که کرده بودیم نگاه می انداختیم با هم متوجه یک چیز شدیم .یک جای کتاب نوشته :”به نظر کشیش ها عشق شنیع ترین نوع عیاشی است ” وقتی من و میس این جمله را دیدیم خنده و گریه با هم سر به سر و صدا کردند و سر به سر هم گذاشتند . چرا که استاندال و دوره اش کجا . ما و عصر جدید و فرا ها و پست ها کجا و هنوز در این دیار هستند کسانی که نمیدانند عشق چیست !!! عشق را بوالهوسی میدانند و بس .  بعضی مثل اشو بعضی مثل رولان بارت در گزیده گویه ها از ساد و نیچه چیزهایی میگویند که بالاخره آدم نمیفهمد عشق چیست !! حافظ را که باز میکنی عطار را که میخوانی میبینی عاشقیت همیشه مساویست با فنا شدن . منظورم فقط عشق زن و مرد نیست . هر عشقی ، هر دوستیی ، همیشه سهم من از هر محبتی خنجری بود که از پشت بهم زده شد . دیشب فیلم (سکوت لورنا ) یا le silence de lorna رو دیدم ، همیشه گفته م که من نقاد سینمایی نیستم و این جا فقط نظر شخصی خودم رو مینویسم . بنابراین در مورد این فیلم که ساخته ی برادران داردن بلژیکی است من رو چندان که رسانه ها ازش تمجید کرده اند به وجد نیاورد اما لحظاتی را در ذهنم ثبت کرد که فراموش کردنی نیست . یک ازدواج صوری با مردی معتاد- کلودی – (لورنا مهاجر آلبانیایی است که برای اینکه مهاجرت بلژیکی اش را بگیرد دست به همچین ازدواجی میزند .) قرار است مثل فیلم های دیگری که ازدواج صوری توش دیدیم کسی عاشق کسی نشود . لورنا هم همین طور اما لحظات ظریفی در فیلم نشان میدهد که کلودی معتاد از لورنا که کاملا نسبت به اوسرد و بی تفادت است تقاضای کمک میکند  گرچه میداند که لورنا نامزدی هم دارد و قرار است بعد از مثلا فسخ ازدواج به هم برسند . لحظات انسانی بالایی در انتهای حضور کلودی بین این دو موج میزند . به نظر میرسد لورنا در تردیدی بزرگ مانده است . گرچه فابیو (واسطه ) میخواهد از طریق کشتن کلودی کار لورنا را راحت تر کند اما خلاصه ماجراها پیش میاید . یک جای فیلم لورنا خودش را تسلیم کلودی میکند و در آغوش او بغض زیبایی میترکاند انگار به او پناه برده انگار از اینکه یک جورهایی میداند قرار است کلودی کشته شود پشیمان است انگار از دست باند قاچاق نمیتواند فرار کند انگار از اینکه کلودی  اعتیاد را ترک کرده خوشحال است …. حتی فردا به دنبال دوچرخه سواری او میدود ودست تکان میدهد و  کلودی را میخنداند . در نهایت هم یک بارداری از خود ساخته عذاب وجدانش میشود و فکر میکند که کلودی در او جاودانه است در صورتی که علم پزشکی میگوید او باردار نیست مصاحب
ه ای با برادران داردن در مورد این فیلم شده که قبل از دیدن فیلم توصیه میشود اول این مصاحبه را بخوانید چون خواندنی است . (
مصاحبه ی برادران داردن در باره ی ((سکوت لورنا)) ). بعد از تاریخ تولد تولد خسرو شکیبایی عزیز تاریخ 17 فروردین برای من مهمترین تاریخ های زندگی م است و بعد زندگی همچنان با چرخش های بی وقفه اش سیلی های آبداری به گوش ما میزند که هیچ خودمان هم نمیفهمیم .

درباره ساناز سید اصفهانی

متولد 14 . 9 . 1360 در تهران ، از سن پنج سالگی وارد هنرستان عالی موسیقی شد و بعد به مدرسه ی هنر و ادبیات ِ صدا و سیما رفت . ساز تخصصی او پیانو بود که به صلاحدید خانواده از ادامه ی تحصیل در این رشته به صورت تخصصی منصرف شد و وارد رشته ی ریاضی فیزیک شد و پیانو را در کنار درس با اساتید مجرب به صورت خصوصی فرا گرفت . او دارای مدرک انیمیشن کامپیوتری از مجتمع فنی تهران میباشد و همزمان با تحصیل و کار در این رشته وارد دانشگاه سوره ی تهران شد و در رشته ی تئاتر ، گرایش ادبیات دراماتیک تحصیل کرد . همزمان با ورود به دانشگاه شروع به همکاری با مطبوعات شد . او با روزنامه هایی چون همشهری ، همشهری مناطق ، اعتماد ، اعتماد ملی ، شرق ، تهران امروز ، فرهیختگان و ماهنامه ی ادبی گلستانه ، مجله ی نقش آفرینان ، ماهنامه ی رودکی و سینما- چشم ( روح سرگردان موزه سینما )، ماهنامه ی سیاسی فرهنگی دنیای قلم . . . همکاری کرده است .

همچنین بررسی کنید

Beş soruda “Gandi Sokağı”nda Bir Gezinti

[ پرسه در خیابانن گاندی ، گفتگو با سانازسیداصفهانی گفتگو با سانازسیداصفهانی – مجله ادبی …

۱۳ نظرات

  1. وقتی نوشتت رو درباره سکوت لورنا خوندم ،دیدم به فیلم رزتا برادران داردن اشاره نکردی؛حدس می زنم ندیده باشیش.اگه اینطوره آب دستته بذار زمین و برو ببینش..

  2. سلام میس عزیز
    سال نو مبارک
    من یه مدت نبودم
    تازه برگشتم
    میشینم سر فرصت همه رو می خونم

  3. میس عزیز , آیامی توان کاری کرد برای بهتر شدن امروز ؟ و فردا ؟

  4. اااااَ ! میس خدا لعنتت نکنه! با ای آهنگ من رو بردی به خاطرات جوونی!
    وقتی این آهنگ رو با شنتور نازنینم می زدم!
    "دو" "  " "دو" "دو" | "سل" دو " "می" "دو" "سل" "دو""می" "دو"|
    یادش بخیر ، هنوز نت های قطعش عین روز برام روشنه!
    چقدر خاطرات….!
    رفتم فضا به جان حضرت حق!
    بنده پک کامل مارش ها و سرودهای ارتش سرخ این روس های فلان فلان رو دارم ، خواستی بگو تقدیم کنیم.
    *
    پستت رو دوست داشتم ، در مورد سهراب هم موافقم!
    دروغ چرا قسمت فیلم نوشتت رو نخوندم ، حالش رو نداشتم ، بعدن میام می خونم ، فعلن با این آهنگه تو فضام.
    قضیه شیشه چیه باز دوباره؟

  5. ایام را مبارک باد بر شما

    مبارک شمایید

  6. میس جان، این آهنگ همون "قایقرانان ولگا"ی معروفه، اما این اجراش رو نشنیده بودم. ممنونلبخند

  7. میس عزیز , باور کن اگر نیستم به معنای نبودن نیست . در دوستی روی ما حساب کن . روزهای خوشت را برای خودت , روزهای بدت با ما .
    شاد زی

  8. میس عزیز از آهنگی که گذاشتی خیلی خیلی خیلی ممنون اتفاقا این فیلم رو از دستفروش گرفتم هنوز این صفحه مصاحبه باز نشده بعد میبینم نظرمو میدم خیلی هم خوب مینویسی راجع به فیلم ها تو خیلی شکسته نفسی نکنه دوباره با دست مستت کاری کنی میس جونمماچ

  9. آخ که چقدر من دنبال این فیلم گشتم و پیداش نکردم! به هر کی گفتم اصلن اسمش هم نشنیده بود! اما آخر می بینمش!
    وای میس جان دهنم سرویس شد از بس به مخم فشار آوردم که این آهنگ زیبایی رو که گذاشتی کجا شنیده بودم! خیلی باحاله لیول مرسی مرسی 🙂
    دیشب محاکمه در خیابان مسعود خان رو دیدم بهمم ریخت! سکانس پایانیش قلبم افتاد کف پام! دلم ریخت! نمیدونم به تیتراژ آخرش توجه کردی یا نه؟ توش از عکسهای طزاحراط ج نبش صبظ استفاده کرده بود!! نمی دونم چطور کسی متوجه نشده بوده و اجازه داده بوده ازاین عکسا استفاده کنه!

    سلام خوبی؟ باز تیغ و شیشه و زخم و خون؟

  10. پس رفیق روزهای خوب،رفیق خوب روزها چی میشه.
    گفتی عکس هوایی شدم.اتفاقا یه عکس دارم پر از ترکه.
    از آهنگ خوشم اومد.
    فروردین کلا فقط برای دوران مدرسه به درد میخورد.
    در مورد نظر شخصیت راجع به سهراب نظری ندارم.
    من هنوز تو لاست گیر کردم و وقت ندارم چیز دیگه ای ببینم:دی
    مقسی میس

  11. سلام، میس جان. سخت می گیری ها.
    نظرت در مورد این جنبه ی شعر سهراب جالب بود. سال هاس که دیگه نمی خونمش. از بس شنیدم زده شدم.
    از برادران داردن فقط "رزتا" رو دیدم.

  12. فیلم رو ندیدم. متاسفانه خیلی وقته از فیلم دور افتادم. باید ببینم.
    آهنگ رو ولی گوش کردم. زیبا بود.
    این نوشته خیلی جمله ها رو دوباره یاد من میاره مثل:
    جوانی رفت و با پیری قرینم
    که این عکس منو من عکس اینم
    یا اینکه :
    به خاطر دوست از بارون گذشتم اما لطفی که بارون در حق من کرد…
    افسوس
    مرسی

  13. سلام خانم شانزه لیزه!
    زیبا نوشته اید و خواندنی…
    نا گفته پیداست که از سران روزنامه نگاری عصر کنون هستید و علاقه بسیاری نیز به بازیگران تئاتر و سینما دارید و شاید خودتان هم از آن حرفه ای هایش باشید!؟
    به هر صورت از ورود به جزیره زیباتان خرسندم.
    موید باشید.
    یا علیگل