دوشنبه , ۵ آذر ۱۴۰۳

سرزمین گوجه های سبز

پرواز را به خاطر بسپار

یا

the painted bird

اثر  یرزی کازینسکی

ترجمه ساناز صحتی

دلیل اینکه آمدم و خواستم دوباره از کتاب ( پرواز را به خاطر بسپار ) بنویسم ، در واقع پشت جلد کتاب تازه ای بود که خریده بودم .  یادم آمد که قبلا در مورد این کتاب نوشته بودم . اما از آن جا که تاثیر فوق العاده ای در من گذاشته ، خواستم دوباره ذکر خیری از جناب یرژی کازینسکی بشود و من هم باز قربان صدقه ی کتابش بروم چه اشکالی دارد ؟! این عکس بالا را خوب نگاه کنید . چه میبینید ؟ من مرد لاغر اندامی را میبینم که ظاهرش این طور نشان میدهد که او پیر تر از سنش است . دستهایش ، دستهایی با ترکیب استخوان بندی زیبا ، با انگشتانی کشیده ، انگشتان دست مردی که بی شباهت به پیانیست چیره دست هم نیست ، انگشتانی که با آن ها ورق زده ، مداد تراشیده ، درد کشیده و ترس و دلهره را در آغوش کشیده اند . رمان این مرد بزرگ ، حکایت پسربچه ای است که قربانی جنگ میشود و دست سرنوشت با او بازی های عجیب و غریبی انجام میدهد که از وی در ١٢ سالگی مردی ۴٠ ساله میسازد . بخشی از زندگی این کودک از کودکی خود کازینسکی بعاریت گرفته شده و به راستی که فقط زجر شخصی و تجربه شده است که یک نویسنده را به خالق آثار بزرگ تبدیل میکند . در مقدمه آمده است :

خواننده  خواهد دید قسمت عظیمی از ظلمی که بر شخصیت اصلی داستان میرود از نازی ها نیست ، بلکه از طرف مردمی جاهل و عقب مانده است که خود اسیر نازی ها هستند . “

این اثر به رغم غمبار بودنش سخت زیباست . سراسر شکنجه هایی است که بر پسر بچه ای بی دفاع میرود . در این میان داستان پرندگان و مرد پرنده باز از همه جذاب تر است شاید برای همین هم نام اصلی کتاب پرنده ی رنگ شده است ، و در انتهای داستان پسر بچه که حالا بزرگ شده صاحب دیدگاه میشود و ماجرایی را خیلی ظریفانه به همان پرنده ی رنگ شده تشبیه میکند . پسر بچه خودش را مثل پرنده ی رنگ شده میداند که به طرف همنوعش میرود اما از طرف همان ها دریده میشود . این کتاب که چهار ملیون نسخه فروش رفته هیچ دست کمی از رمان های آمریکای لاتین و یا ادبیات روسیه یا فرانسه ندارد . شدیدا توصیه میکنم هم بخوانید ، هم هدیه بدهید ، هم توصیه اش کنید .

و اما کتاب تازه ای که مشغول خواندنش هستم :

سرزمین گوجه های سبز

اثر  هرتا مولر

برنده ی نوبل ادبیات 2009

پشت جلد : ” این کتاب ، سرگذشت گروهی دانشجوست که هر یک در اوج رژیم  خفقان آور نیکلای چائوشسکو ، ولایت فلاکت زده ی خویش را به امید زندگی و آینده ای بهتر ترک میگویند و به شهر می آیند ، اما آمال و آرزوهای حال و آینده شان در شهری بر باد میرود که مصیبت بارتر از ولایتشان ، تخت سیطره ی دیکتاتوری خون آشام به خود میپیچد .

http://www.donya-e-eqtesad.com/Default_view.asp?@=103866

درباره ساناز سید اصفهانی

متولد 14 . 9 . 1360 در تهران ، از سن پنج سالگی وارد هنرستان عالی موسیقی شد و بعد به مدرسه ی هنر و ادبیات ِ صدا و سیما رفت . ساز تخصصی او پیانو بود که به صلاحدید خانواده از ادامه ی تحصیل در این رشته به صورت تخصصی منصرف شد و وارد رشته ی ریاضی فیزیک شد و پیانو را در کنار درس با اساتید مجرب به صورت خصوصی فرا گرفت . او دارای مدرک انیمیشن کامپیوتری از مجتمع فنی تهران میباشد و همزمان با تحصیل و کار در این رشته وارد دانشگاه سوره ی تهران شد و در رشته ی تئاتر ، گرایش ادبیات دراماتیک تحصیل کرد . همزمان با ورود به دانشگاه شروع به همکاری با مطبوعات شد . او با روزنامه هایی چون همشهری ، همشهری مناطق ، اعتماد ، اعتماد ملی ، شرق ، تهران امروز ، فرهیختگان و ماهنامه ی ادبی گلستانه ، مجله ی نقش آفرینان ، ماهنامه ی رودکی و سینما- چشم ( روح سرگردان موزه سینما )، ماهنامه ی سیاسی فرهنگی دنیای قلم . . . همکاری کرده است .

همچنین بررسی کنید

Beş soruda “Gandi Sokağı”nda Bir Gezinti

[ پرسه در خیابانن گاندی ، گفتگو با سانازسیداصفهانی گفتگو با سانازسیداصفهانی – مجله ادبی …

۱۰ نظرات

  1. سلاااام میس عزیزم فقط در این اندازه وقت میکنم که بیام نظراتو ببینم و برم….همین…ساری نمس عزیزم
    دوستتون دارم برقرار باشید…بدرووود…

  2. شرمنده رفیق. به خدا حتی فرصت نکردم یه دست لباس بردارم. اگه فرصت خبر داشتم حتما آدرستو می گرفتم یه چند روزی چترمو اونجا وا میکردم. در مورد فیلم هم به نظر من حیفه نبینیش. یعنی فیلم حیف میشه اگه تو نبینیش!

  3. سلام خدمت رفیق
    آاااااااخ این خستگی و دلتنگی عجیب از تنم در میره وقتی دوباره میام اینجا.
    نبودم ، بازم تبعید شده بودم. سعی می کنم کتابایی که گفتی رو بخرم و بخورم. وااااای این فیلم modigiliani عجب فیلمی بود . نصفم کرد. ترکیدم . دو بار دیدم ولی…
    احتمال میدم دیده باشی ولی اگه ندیدی….
    یه کمم به روزم.

  4. از اینکه به وبلاگم سر می زنی و نظر میدی ممنون. همچنین از پیشنهادهای خوبت در زمینه کتاب هم تشکر می کنم.

  5. چه زیبا از یک کتاب می نویسی! الان کتاب "شما که غریبه نیستید" دستم است ولی اونقدر قشنگ تعریف می کنی که هوسم شد سریع برم این کتاب رو بگیرم ولی واقعیت اش این است که اگر خیلی تلخه و یا بهتر بگویم خیلی ناراحت کننده است بدون اینکه فرازی داشته باشه واقعا اعصابش رو ندارم.

  6. سلام میس شانزه لیزه عزیز،
    من با این کتاب ونویسنده وقتی واسه نوبل ادبیات کاندید شده بود آشنا شدم، اینطور که شنیدم مثل اینکه خانوم هرتا مولر خودش مهاجری از رومانی بوده ودر آلمان زندگی کرده فک کن از دوزخ فرار کرده وبه جهنم پناه آورده!!
    داستان کتاب هم داستان رنجها ومصیبتهایی هست که خودش در زندگی کشیده.
    نمی دونم چرا همیشه شنیدن، دیدن وخواندن مصیبتهای مردم برای ما آدما جذاب و لذت بخش است!! حتی فیلمهایی از این قبیل هم همیشه سر وصدایی در محفل سینمایی براه می اندازه!
    بهرحال شنیدم کتاب خوبی است، لذتش گوارای وجودت میس جان!

  7. ميس جانم سلام
    دعا كن منم بتونم اين آخر هفته كتابي رو كه شروع كردم رو بخوونم. و چند تا فيلم بدجوري از روي ميز فرياد مي زنن كه بيا ما رو ببين.
    به روزم عزيز

  8. میس عزیز! من چقدر خوشحالم که هنوز نمونه های نادری مثل تو و وبلاگت وجود دارند که من بتونم بهشون استناد کنم، فیلمی ببینم و کتابی بخونم و پیش خودم بگم که هنوز هم آثاری هست که دیدن و خوندنشون لذت بخش باشه! کتابها رو در اولین فرصت خواهم گرفت! و نتیجه رو خدمتتون عرض خواهم کرد!

  9. سلام دوست عزیز. کتاب پرواز …رو نخوندم اینقدر خوب ازش گفتی که حتما میرم دنبالش ولی کتاب مولر غمگینم کرد خیلی زیاد نمیتونم بفهمم چرا ما همیشه وقتی خوب مینویسیم که از درد هامون میگیم یا شایدم ما با دردها خیلی ارتباط میگیریم
    به هر حال بازم ممنون از معرفی هات

  10. من فکر میکنم یه اشتباه بزرگ رخ داده !!!! من این کتاب سرزمین گوجه های سبز رو حدود ۵ سال پیش خوندم ! این یه کتاب دیگه از مولره که برنده جایزه نوبل شده ها ! نگران