جمعه , ۱۸ آبان ۱۴۰۳

رسالت صفحه های تبلیغ کتاب چیست ؟

کاری که کفشِ پاشنه بلند انجام می‌دهد ( فیدیبو ) انجام نمیدهد .

ترجمه ی داستان خاموشی به زبان ترکی نوشته ی ساناز سیداصفهانی

کاری که کفشِ پاشنه بلند انجام میدهد (( فیدیبو )) انجام نمیدهد . فیدیبو قوی ‌ترین احساس یعنی احساسِ شرم را در من تزریق کرد . این اولین باری نیست که در دوره‌ی کاری ام موردِ اصابت تیرهای توهین موسساتِ خوش زرق و برق قرار می گیرم . فیدیبو و صفحات اینستاگرامی که دقیقا در حالِ تبلیغ نویسندگان ِ عزیزِ خودشان هستند عمیقا بزرگ‌ترین جنایت در حق ادبیات این سرزمین را انجام میدهند .

چند ماه پیش ، تلفنی به من شد ، خانمی پشت خط گفتند در یک پاسکاری معرفی کتاب ، خانم شیوا مقانلو اسم تو را آورده اند و ما برای فیلمبرداری می خواهیم به منزل یا محوطه ی باز فضای خانه تان بیاییم ! با تعجب به آن‌ها گفتم ” من پنج کتاب در داخل کشور منتشر کرده ام که فیدیبو حتی یکی از آن ها را در صفحه ی اینستاگرام خودش معرفی نکرده در صورتی که تمام کتاب هایم دارد روی وبسایت‌شان به فروش می رسد ، الان من به چشم یک شی برای یک بازی گزینه ی مناسبی نیستم ، هر وقت فیدیبو مسئولیت خودش را در قبال کتاب و مولف درست انجام داد و تبعیض قادل نشد تشریف بیاورید . ” آنها گفتند تنها وظیفه شان فیلم برداری ست و خیلی ها هم به آن ها همین حرف را زده اند و با شرمندگی خداحافظی کردند .

دیروز برای فیدیبو پیامی فرستادم و با تعجب همین پرسش را از ادمین صفحه پرسیدم ، با اجازه ای ایشان از پیام شان اسکرین شات گرفتم . فیدیبو این گونه جواب داد :”… بخاطر تعداد بسیار بالای محتوا و کتاب در فیدیبو مجبوریم به خیلی از نکات از جمله نحوه ی همکاری ناشر، همزمان با چاپ بودن ، پرفروش بودن، تازه های نشر و جوایز ادبی و … در معرفی ها توجه کنیم .” خب این جواب ، تنها جوابِ قانع کننده ی یک کاسبکار ، یک بقال ، یک سوپر مارکت است نه ارگان فرهنگی مشهوری که پرفروشی یک کتاب معیار بد و خوب بودن آن است . آیا کتاب های غزاله علیزاده در زمان حیاتش پر فروش بود ؟ آیا شمایان در این سرزمین بی هنر و پر شعار با امتدادِ همین منش باعث نشدید امثال صادق هدایت و فرسی و ساعدی و براهنی به گوشه بروند ؟ آیا شما تغییری در طی این سالها نکرده اید؟ جوایز ادبی ؟ از کدام دبیر فرهیخته ی جشنواره و از کدام داور گرم و سرد چشیده حرف میزنید ؟ شما دقیقا به کامل ترین شکل ممکن دشمن ِ نویسنده ی این وطن اید . سیاست شما هرچند برای شما و چهارچوب شما قابل قبول و درست است اما به طور کلی در شعار شما در حمایت از کتاب غلط است . شما باید و باید و باید بگویید ما کتاب هایی را که عشق‌مان می کشد و عدد تیراژ و مرورگرِ گوگول معین می کند را معرفی می کنیم نه کتاب خوب را .

کتاب خوب یا کتاب ارزنده ، کتابِ بفروش و پر فروش نیست .

بزرگترین جنگ در نظرم منهدم کننده تر از جنگ هشت ساله ، جنگ همین ارگان ها با خودی است که باید شرم ناک ، پشت سنگر تنهایی ت پنهان شوی و با اشک هایت خود را متبرک بسازی چون تو باید ادامه بدهی و آن ها تنها کسانی هستند که امید تو را می کاهند . سال هاست منتقدانی که اثر هنری سخیفی را به بهترین شکل ممکن ترین در صفحه های خود رو نما می کنند. پر واضخ است که حتی یک نفرشان کتاب ها را نمی خواند و فرق سجایع ادبی و نثر و ساختار را تشخیص نمیدهند .

آنها همیشه می گویند :” خودت یک خلاصه و نظر بده به ما که چاپ کنیم . ”

ـن ها بیشتر به رستوران دارانی می مانند که چلوکباب سرو می کنند . اف بر شما . این جنگ تمامی ندارد . این جنگ خودی ، تیرش بزرگ ترین زخم بر پیکره ی روان نویسنده است . این خشونت با کلان نرم است که نویسنده ی پر انرژی را به سوی خلا می برد . شما در یک سیکل اشتباه ادبیات این مُلک را به فنا می دهید .

سانازسیداصفهانی

درباره ساناز سید اصفهانی

متولد 14 . 9 . 1360 در تهران ، از سن پنج سالگی وارد هنرستان عالی موسیقی شد و بعد به مدرسه ی هنر و ادبیات ِ صدا و سیما رفت . ساز تخصصی او پیانو بود که به صلاحدید خانواده از ادامه ی تحصیل در این رشته به صورت تخصصی منصرف شد و وارد رشته ی ریاضی فیزیک شد و پیانو را در کنار درس با اساتید مجرب به صورت خصوصی فرا گرفت . او دارای مدرک انیمیشن کامپیوتری از مجتمع فنی تهران میباشد و همزمان با تحصیل و کار در این رشته وارد دانشگاه سوره ی تهران شد و در رشته ی تئاتر ، گرایش ادبیات دراماتیک تحصیل کرد . همزمان با ورود به دانشگاه شروع به همکاری با مطبوعات شد . او با روزنامه هایی چون همشهری ، همشهری مناطق ، اعتماد ، اعتماد ملی ، شرق ، تهران امروز ، فرهیختگان و ماهنامه ی ادبی گلستانه ، مجله ی نقش آفرینان ، ماهنامه ی رودکی و سینما- چشم ( روح سرگردان موزه سینما )، ماهنامه ی سیاسی فرهنگی دنیای قلم . . . همکاری کرده است .

همچنین بررسی کنید

درخت گردو

بلوزم را در آوردم تا ریشه‌های درخت گردو را ببینی دور دنده هایم چرخیده ، …