کتاب ( جستارهایی در بابِ عشق ) نوشته ی آلن دو باتن ، ترجمه ی گلی امامی از آن دست کتاب هایی بود که کمتر از یک هفته خواندش تمام شد .
این کتاب که شامل بیست و چهار فصل از درس و مکتب های عشقی است ترکیبی از داستان + درسِ اخلاق و فلسفه و دیدگاه نویسنده اش می باشد ! جناب آلن دو باتن که در سال 2008 موسسه س مدرسه ی زندگی را در لندن افتتاح کرده ، دکترای فلسفه از دانشگاه هاروارد دارد و یک جورهایی معتقد است ( فلسفه باید در خدمت زندگی ) باشد ، البته در این اعتقادش پُرگویی و اطناب نمیکند ، او خیلی ساده و صمیمی صحبت میکند ، نه مثل نیچه و فلاسفه ی عزیز دیگر . . . شاید یک جورهایی غیر افراطی تر از فلورانس اسکاول شین ، نه در آن حد پر از افراط و ایمان و نه پر از بد بینی و شاید بیشتر با برخورد نزدیکی که با زندگی داشته است میخواهد صحبت کند .
وقتی حرف و سخن از – عشق – میشود . همه درگیر میشویم و همه یاد ِ اولین عشق ها ، اولین شکست ها و تعریف های خودمان می افتیم . برای همین هر کتابی که یک جورهایی این کلمه ی معصوم و وحشی – عشق – درش باشد ، جذبمان میکند . کتاب جستارهایی در باب عشق به لحاظ داستانی خط بسیار ساده ای دارد . بسیار ساده . . . اما بسیار پیچیده . . . در نحوه ی داستان گویی ، شاید جناب آلن دوباتن خیلی به ظرافت ها و اصول توصیفی و غلیان احساسات نپرداخته چرا که در بند های میانی داستان وقتی دارد صحبت از دیدگاهش میکند همین احساس غلیان و جوشش را بسیار ساده تجزیه و تحلیل میکند . . . طوری که انگار دارد با راوی داستان یا با خودش صادقانه دو دو تا چهار تا کرده و احساسش را به چالش میکشد . من این طور تفسیر میکنم که – احساسات – را در بند های میانی قصه و در فصل های مختلف در بخش تفسیر ها با دیدگاه کمی عاقلانه تر و شاید روانشناسانه تر نگاه میکند و این نگاه خودش میتواند جای ترکیبات ِ شاعرانه ی عزیز را بگیرد . . . به جای گریه کردن و چهار صفحه اشک و دل ضعفه رفتن و توصیفات رعشه بر انگیزی که به خصوص با ما ایرانی ها یا با ما مشرقی ها ی عاشق پیشه اخت است ، می آید و آن لحظات ِ درخشان ِ شکست عشقی را تحلیل می کند . . . گاهی حتی خنده مان میگیرد . . . بافت داستان بسیار یک دست و شریف است . . . از منظر روایت پردازی قصه ی داستان درست پرداخت شده است . خیلی ساده . . . مردی – ناگهان – در فرودگاه و در یک پرواز . . . با زنی به نام کلوئه برخورد میکند ، از این برخورد ساده تا درگیری عاشقانه پیش می رویم . . . عاشق شدن این دو را میبینیم . . . سقوط رابطه را . . . التماس های طرف ِ طرد شده را . . . و انتهای رابطه را . . . همه و همه در چیدمانی کاملا دقیق ، بسیار رئال تعریف شده است . منظور از ساده بودن داستان این نیست که بحران های این – عشق – توصیف نشده است . خیر . . . این بحران ها در بند های کوتاهی با سئوال راوی از خودش و یا شاد از ما که خودمان را جای او میگذاریم به شدت ، برجسته میشود . ما همه تجربه ی عشق و طرد شدن را داریم و این طرد شدن را گاهی با – تحقیر- اشتباه میگیریم . گاهی دست به دعا میشویم و سراغ فالگیر میرویم . این تنها به ما مشرقی ها ربط پیدا نمیکند . . . زیرا جناب آلن دو باتن سویسی ساکن بریتانیا هم از تقدیری که سعدی و حافظ و مولانا هم میگویند ، میگوید . . . کتاب ِ عشق سالهای وبا اثر مارگز یا کتاب ملت عشق اثر الیف شافاک . . . کتاب های اشک در آر ِ توگنیف یا بولگاکف . . . تم های عاشقانه ای که دوستش داریم . . . همه و همه . . . ذکر یک داستان با پرسپکتیو نویسنده اش در اقلیم گرمازا یا سرمازا ، در تعبیر از احساسات تغییر میکند . . . برای همین ممکن است یک داستان عاشقانه را با یک کم عوض کردن از سریال های ترکی تا شهرزاد و عاشقانه های سینمایی همه و همه فقط اشک ما را در بیاورند و – چیزی – از این عشق به ما ندهند . هر کسی هم که از جایش بلند شده یا عاشق شده حتما شاعر می شود و شعر میگوید و . . . البته این به معنی درست بودن نقطه نظرش نیست . این کتاب در بخش های آخر که منصفانه است بگویم خیلی سریع تمامش کرد . . . ریتمش را شکاند . . . خیلی با سرعت فارغ شدن از عشق را و شروع یک داستان عاشقانه ی دیگر را با زرنگی سر و تهش را هم آورد . اما با همه ی این احوال کتاب – جستارهایی در باب عشق – کتابِ داستانی نیست و صرفا از این منظر نباید نگاهش کرد . این کتاب با دیدگاه فلسفی که در میان بر های داستانی وجود دارد ( آموزش ) میدهد . چندی پیش توصیه کردم کتاب ِ بازیچیه ی دست دیگران نشوید اثر ژاک ریگارد را بخوانید . . . در آن کتاب توصیه های زیادی می شود که ما چگونه با یک – نه – میتوانیم زندگی مان را از این رو به آن رو کنیم و همین طور به ما یاد می دهد که چگونه و با چه جملاتی با – کنترل چی – های اطرافمان برخورد کنیم و آقای ریگارد ناخود آگاه مخاطب خود را یک کنترل چی هم میکند !!! او شکست خورده و میخواهد اسلخه ای در دست مخاطبش قرار دهد . . . اما در این کتاب که آن قدر افراطی نیست . . . میتوان تفسیرهای بالتاسار گراسیان را هم در نقطه نظر جناب دو باتن دید . . . نه اینکه او عشق را رد کند . خیر . . . راوی بد جوری عاشق کلوئه می شود . . . در بخش هایی از داستان خودمان را جای راوی میگذاریم و همذات پنداری میکنیم . . . میبینیم روایت ، پروستی نیست ، دارد طرف مقابل را صادقانه نشان می دهد . . . ، دارد نکات منفی کلوئه را شرح میدهد و ما چون خودمان را جای راوی میگذاریم میخواهیم این نکات را نبینیم و همچنان احمق باقی بمانیم . البته این هم حماقت نیست . آلن دو باتن اشاره میکند که خطای باصره ی معروف مولر- لیر ، در واقع رخدادی است که در عاشق ها پدیدار میشود . اینکه دیکری را بزرگتر از حد و قد و قواره ای که هست میبینیم . او با اینکه اشاره میکند دوست ندارد در رابطه ی دو طرفه یکی عاشق باشد و دیگری فقط خودش را سرگرم کند ، به دلیل اشتیاقش میپذیرد که تردید در مورد مشروعیت عشق ، کمتر از جهنم نیست . البته که این جملات از هر شعری کوبنده تر است . . . خود آلن دو باتن عشق و مرگ را با هم مقایسه میکند که میتواند چقدر – وجود – داشته باشد . . . قطعیت زندگی کمتر از مرگ است وقتی عاشق هستی . . . ما با راوی تا خودکشی اش پیش میرویم و البته چقدر این لحظات شبیه داستان زنده به گور هدایت است منتها شیوه ی خود کشی راوی به قدری طنز دارد که لحظاتی واقعا در میمانیم . . . در همین مکث ها به خودمان می آییم و اینکه اشارات مهمی دارد . . . اشاراتی در باب آدم های ترسو . . . احمق . . . کسانی که هراس از خوشبختی دارند . . . دروغ میگویند . . . و . . . همه و همه در این داستان ساده و این کتاب گنجیده شده است . هرچند انقدر سرگرم کننده و آن قدر فلسفی نیست که پزش را بدهیم اما به خواندن و یادداشت کردن نکات مهمش می ارزد.