یکشنبه , ۴ آذر ۱۴۰۳

توپ مرواری

توپ مرواری

 

و دانستم که هیچ ندانم . هر چ ِ بیشتر از هر نویسنده ای خواندم ، هر چ ِ بیشتر از هر فیلمسازی فیلم دیدم ، هر چ ِ بیشتر از نقاشی ، کار دیدم ، هر چ ِ بیشتر از موسیقی شنیدم ، فهمیدم که بر دانسته هایم اضافه که نشد هیچ کَم هم شد . یک طوری سیر ِ نزولی . . . پیش تر ها با یک کتاب ِ خوانده شده ، کلی پُز میدادم و قمپز در میکردم که من نه منم نه من من ام که این همه خوانده و داننده منم ! امروز همه چیز به عکس میشود .  نه گذاشتم نه برداشتم ، رفتم سراغ ِ بوف کور ، آن وقت ها ، خیلی کوچک بودم ، شنیده بودم صادق هدایت یک دیوانه ی زنجیری است که کتاب هایش را روی زمین و یواشکی میفروشند ، حتی بی بی خدا بیامرز هم به مجید گفته بود نباید هدایت بخواند که هدایت تلخ و سیاه است . عوام میگویند :” هدایت اگر عقل تو کله ش داشت که خودش رو نمیکشت ! ” ، عوام منظورم بیشتر مردم است . در هر قشری . . . در همین قشر ِ فرهیخته جناب ِ سینایی را عوام میدانم به دلیل فیلم ِ عوضیی که در مورد هدایت ساخت . عوام منظورم سوپور نیست ، تعریفم از عوام کسانی است که برچسب دارند و در تفکر ، عمقی ندارند . گمان میکنند به شناخت میرسند با هر معادله ی از پیش تعریف شده . عوام کسانی هستند دهن بین و گذشته نگر که در درک و تعمق ، فسفر نمیسوزانند و حوصله ندارند و برای من به لحاظ ِ بصری شبیه ( خمیازه هستند ) در نگاه کردنشان هم ( دهن دره است ) در بینش نیز . . . در کودکی ، بوف کور را از کتابخانه ی دختر ِ کوچک ِ پدربزرگم ، دزدیدم و هی ورق های کاهی اش را هی خواندم و ترسیدم و هیچ نفهمیدم و بعد آن را به کتابخانه بردم و سر جایش گذاشتم . وقتی توانستم دوباره معنی – بوف کور- را بفهمم که کتاب انسان و سمبولهایش دکتر یونگ را خواندم . آن موقع دوباره بوف را خواندم . یادداشت کردم و بعداز قبولی دانشگاه دوباره و چند باره بوف را خواندم . در همین زمان ها بود که شروع کردم به خواندن سه قطره  خون و سگ ولگرد و  زنی که مردش را گم کرد و وق وق ساهاب و حاجی آقا و . . .. بین همه ی داستان های هدایت متوجه شدم ایشان نه تنها تلخ و سیاه و دیوانه نیست که بسیار دقیق و عمیق است . نکات ِ جامعه ی خودش را گلچین و دست چین میکند ، در دهان ِ آدم های قصه میگذارد و در دیالوگ نویسی شاهکار به خرج میدهد ، جمله هایش ادا و شعر نیست ، شبیه علی حاتمی نمینویسد . ( میگویند چرا از دیالوگ های علی حاتمی تجلیل میکنید ؟ کجای دنیا یک قصاب این طور حرف میزند ؟ دیالوگ هایش ، باید در سی دی شنیده شود هی به عقب برش گرداند و دوباره شنید تا دوزاری بی افتد این شکل نگارش جاش توی فیلم نیست و این شکل شاعرانگی است نه دیالوگ نویسی ، شکسپیر در تئاتر و صحنه شاعر بود و بیضایی در ایران اما حضور مدام و هم نفسی تماشاگر و بازیگر و آمیختگی دو فضای متضاد با هم باعث میشود اگر دو تا جمله ی سخت پر ایهام و استعاره را نفهمی کل ماجرا را دریابی در دیالوگ های حاتمی نوعی ریا وجود دارد . باری . . . ) هدایت در آشنایی زبان ِ مردم کوچه بازار شبیه یک رادیو میماند که فقط صدا را بی هیچ قضاوتی پخش میکند . منتها نه با نُت بل با موسیقی کلمه . . . آن جا بود که عاشق اش شدم و فهمیدم که ایشان چقدر جامعه ی زمان خود را خوب میشناخته ، درد ِ مردم را میدیده ، از امروز ِ خودم و دوری گزیدنم از جماعت ادبی اهل ِ دک و پز میفهمم که او نیز چرا از همه چیز جیز میشده و فرار میکرده . به من هم میگویند خل و چل و دیوانه ، اگر این است بله هدایت دیوانه است . هاه ! این جنون محصول اجتماع ماست . در کتاب های هدایت ، صعب العبور ترین . . . پر مکث ترین کتاب ها جدای از علویه خانم ، توپ مرواری است . 

 

خواندن ِ این کتاب جانم را گرفت ، کتابی سخت  فشرده ، آخر ِ هنرنمایی هدایت برای ریختن ِ هر آنچه در چنته دارد . . . کتابی پر از کنایه و انتقادی با زبانی شیرین و گویش هایی اسپانیش ، اصفهانی ، ترکی ، محاوره ی خودمان و همه چی تمام . . . کتابی پر از اصطلاح و شاعرانگی به لحاظ استفاده ی درست از ضرب المثل ها ، همان طور که دکتر محمد محجوب در مقدمه نیز اشاره  کرده اند ، دفترچه راهنمای ملحق شده به کتاب لازم بوده برای اینکه گه گاه در کتاب یک سری ترکیبات ، دشوار میشود و مخاطب امروز – آن روز – ممکن است در سردرگمی بماند . فکر میکنم کامل ترین کتاب از هدایت ، عمیق ترین اثر او توپ مرواری هست . اگر من مسندی و میزی داشتم ، یک ترم این کتاب را به بچه های ادبیات و نمایش و جامعه شناسی واجب میکردم به خواندنش و تحلیلش . . . به لحاظ دیدگاه ، بررسی جامعه ، خرافه ، زبان شناسی ، ریختار شناسی و ساختارِ داستان و همین طور فن نویسندگی در این کتاب . . . که تمام است . . . یکی از شاهکارهایی که خوانده ام و پوستم کنده شد . شاید عده ای بیسواد با قیاسی به نفس و سطحی نگری این کتاب را ضد شاه یا ضد دین یا ضد همه چیز بدانند حال آنکه این کتاب انتقاد به رفتار مردم و آدم های سو استفاده چی دارد . شاید همین ویژگی رفتاری مردم تا به امروز با عث شده خیلی چیزها و عکس العمل های مردم جامعه تغییر نکند پس ما این هستیم و هدایت دروغ نگفته . همین ویژگی با خودش جمله ، ضرب المثل و اصطلاح میاورد . . . در این کتاب از آیات قران و تورات و انجیل تا اشعار فردوسی و سعدی میبینیم . . . از شیر مرغ تا جون آدمیزاد به هم وصل شده هایی ست که نقشه ی روانی ایران را ترسیم میکند . توپ مرواری کتابی بود که هر ده صفحه که جلو میرفتم دوباره برمیگشتم عقب و یادداشت بر میداشتم . بعضی جاها شتاب نویسنده یا کج فهمی من باعث میشد رشته ی همه چیز را گم کنم اما وقتی تمام شد . . .فقط به این فکر کردم که چطور بعد از توپ مرواری کسی میتواند سرش را بالا بیاورد و بگوید که :” من نویسند ه ام ” 

 

نویسنده های امروز با باز کردن ِ دکان ِ فیس بوک و به هم زدن ِ نامی در سراچه ی کتاب فروشی ها و نشر ها با رو بودن کتاب خود در پیش خوان ها ، در گرفتن مدارک و مدارج عالیه تنها ، به درجات و ستاره های روی کتشان اضافه میکنند . هنرمند باید در زندگی خود هنرمندانه زندگی کند . . . نه اینکه دستمال کنار بشقابش بگذارد . . . نه اینکه ولنگار باشد باید شبیه خودش باشد . . . شبیه عادت نشود . باید در رفتار و نحوه ی بودن عادی نباشد و این عادی نبودن نه از سر به هم زدن نان و نام باشد از سر یک قریحه و جوششی درونی است . . . چیزی که خود هدایت دارد . . .طنازی در صحبت هایش . تکه پرانی . . . رعایت ادب .. . علاقه به مطالعه در هر زمینه . . . اهمیت به قوانین زندگی . . .در معاشرت هم با اینکه نورایی دهنش را سرویس کرد از مریضی اما هدایت به دیدنش میرفت . امروزه همه چیز زیر وزنه ی کبر و من نه منم منم منم له و لورده شده . از ادم های اطرافم از قوم و خویشم بیزارم . از هر ریشه ای که دارم . . .از هر بی اصالتی بیزارم . 

توصیه میکنم اگر میخواهید در شناخت میهن تان ، تاریخ مردم عامه ، نگاه یک نویسنده ی مهم به این مسائل کمی شناخت پیدا کنید زحمت بکشید و توپ مرواری را پیدا کرده بخوانید . مجال نوشتن در باب توپ مرواری در وبلاگ نیست که در طول یک ترم دانشگاه شاید که بگنجد . شکر خدا را که در این سرزمین هدایت به دنیا آمد تا امروز بتوانم بفهمم کسانی که دورم میپلکند کیستند ، تاریخ من چیست . . . کسانی که نوشته هایم را نمیفهمند دقیقا همین مردمی هستند که اعتقاد به خرافه و بی سوادی تا خرتناق شان را پر کرده که روی تو بالا می آورند باید بزنی به چاک . .  . دوری گزینی . . . . . دیگر کسی را باور نمیکنم . مگر اینکه باور کردنی باشد . تا خرتناقش بیشعوری و بی اصولی و نامردی نباشد . از توپ مرواری به اینک فهمیدم که دوباره باید نویسنده اش را مرور کرد . هر چقدر بیشتر میفهمی کمتر میشناختی اش . برای همین از پله ای که هستی پایین می آیی . پایین بیا . زاویه ی دید تو خطاست خواهرم . . .برادرم . ! هاه!

 

درباره ساناز سید اصفهانی

متولد 14 . 9 . 1360 در تهران ، از سن پنج سالگی وارد هنرستان عالی موسیقی شد و بعد به مدرسه ی هنر و ادبیات ِ صدا و سیما رفت . ساز تخصصی او پیانو بود که به صلاحدید خانواده از ادامه ی تحصیل در این رشته به صورت تخصصی منصرف شد و وارد رشته ی ریاضی فیزیک شد و پیانو را در کنار درس با اساتید مجرب به صورت خصوصی فرا گرفت . او دارای مدرک انیمیشن کامپیوتری از مجتمع فنی تهران میباشد و همزمان با تحصیل و کار در این رشته وارد دانشگاه سوره ی تهران شد و در رشته ی تئاتر ، گرایش ادبیات دراماتیک تحصیل کرد . همزمان با ورود به دانشگاه شروع به همکاری با مطبوعات شد . او با روزنامه هایی چون همشهری ، همشهری مناطق ، اعتماد ، اعتماد ملی ، شرق ، تهران امروز ، فرهیختگان و ماهنامه ی ادبی گلستانه ، مجله ی نقش آفرینان ، ماهنامه ی رودکی و سینما- چشم ( روح سرگردان موزه سینما )، ماهنامه ی سیاسی فرهنگی دنیای قلم . . . همکاری کرده است .

همچنین بررسی کنید

Beş soruda “Gandi Sokağı”nda Bir Gezinti

[ پرسه در خیابانن گاندی ، گفتگو با سانازسیداصفهانی گفتگو با سانازسیداصفهانی – مجله ادبی …

۳ نظرات

  1. سلام عالی بود ممنون

  2. نقد هایی که متاسفانه نسبت به این کتاب گفته شد همه بخاطر تعصبی که به دین دارند هست.
    این کتاب عالی ست

  3. بسیار عالی بود.سپاس دوست گرامی