بایگانی ماهانه: مارس 2010

خنجر

میس شانزه لیزه که زنی بود اثیری، مثل دود سیگارش بی قرار و مثل هیجان هایش آشکارا ، جنون وار ،‌ در میان کتاب هایی که روی میز یک کافه ، جا  مانده بود ، خواند :” دوست خوب ،‌دوستیه که مرده باشه . ” توی کافه ی دم منزلش ، کز کرده بود و مشعلش را افروخته بود . هیچ …

ادامه نوشته »

وقتی فریدون جیرانی (زرد)میشود باید ….

نامه ی سرگشاده ی (میس شانزه لیزه) به جناب مستطاب (فریدون جیرانی)، پیرامون زرد کردن خودش و فروش خودش و حراج نام خودش بابت چاپ مصاحبه ب کوتاه پوچ بی سر و ته احمقانه ای که نه تنها به چهره ی بازیگر سرشناس کشور ما – ایران- لطمه وارد نکرد بلکه خود را و شان و مقامش را افت داد …

ادامه نوشته »

وقتی شاعر خر و مرد فحش میشود !

  بزبزقندی ، این جوری نگام نکن . . . میشنفی . . . چه بوئیه ! به به . . . بیا جلو . . . میبینی هان ؟ تو رو خدا اون چشای باباقوریتو باز کن . . . چه چرمی . . . این دستکش رو لورد آنگستروم تانژانتیوم سوم برام از ولایت خودمون فرستاده . . …

ادامه نوشته »

سکوت لورنا

میس شانزه لیزه هر چه اسمارتیز تجویز شده توسط دکتر بود را خورده بود ، نباید این همه پشت رایانه مینشست و مینوشت اما کو گوش شنوا؟! امان از دست این قرص ها و گلاب به رویتان شیاف های خلسه آور  و زیر زبانی های مزه فلفلی برای تثبیت سیگنالهای مغز !  میس دید که بد جوری شب شده و بد جوری …

ادامه نوشته »

باران + مضحکه ی بهار 89

چتر ها رو باز کنید خیس نشید . هوا بد جور بارونش گرفته . خب حالا که بچه های خوبی شدید . این آهنگ رو که با کلی دهن سرویسی پیدا کردم رو گوش کنید …نوستالجیکتون جیک جیک نکنه ها . این جا . نصفه شبه ، دارم یه چیزایی مینویسم . تکیه دادم به دیوار . روی میزم انقدر …

ادامه نوشته »

شکلک

  میتونم بگم من یه فیلسوف تمام عیارم . عیار ناب . خودم یه پا دکتر روان شناسم . خودم آرایشگر و دکتر عمومیم . خودم دکتر هولاکویی رو میذارم توی جیبم . والت دیسنی هم عددی نیست . بتهون هم بره بوق بزنه . من یه پا دیوید لینچم . آخه خوب بلدم داستان در بیارم از خودم . …

ادامه نوشته »

مورچه – سوسن تسلیمی – من

  سلام مورچه . . . روی هفته ی پیش یک بشکه نفت ریختم و با کبریتی که میخواستم سیگارم رو روشن کنم سوزوندمش . زمان رو به آتیش کشیدم و حالا دوباره میخواد خیلی زورکی (شنبه ) بشه . مورچه ! گاهی اوقات میخوام سوار پاندل ساعت شم و باهاش چپ و راست خلسه برم . . . های …

ادامه نوشته »

هیچ

من از اون دست مخلوقاتی هستم که به شدت به اوج میرم و با شتابی حساب نشدنی فرود میام و محکم میخورم زمین . شاید اسم این مرض به لحاظ علم روان شناسی مانیک – دپرسیو باشه . الان دقیقا با سه ساعت پیشم ١٨٠ درجه فرق کردم . طوری که میتونم تمام قرارهای کاری و دوستانه م رو کنسل کنم …

ادامه نوشته »

خیلی جدی مسئول مرگ من کسی نخواهد بود جز . . .

  بهم زنگ زدند و گفتند که رمانم ( غیر مجاز) اعلام شده . کتابی که حتی گمان نمیکردیم اصلاحیه بخوره حالا غیر مجاز اعلام شده . من از همین جا – که شاید خیلی ها فکر کنن جای کوچولو موچولویی است  ، با همین حال نزار و بدم ،اعلام میکنم یه روز یه حال حسابی از این آقایان بیسواد …

ادامه نوشته »

خسرو شکیبایی ما

  وقتی دختربچه ی دبیرستانی سرخوش و ملنگی بودم ، به صلاحدید خانواده از رفتن به هنرستان موسیقی سر باز زده و بالاجبار وارد رشته ی ریاضی-فیزیک شدم و برای زدن تو دهنی مناسبی به قوم الظالمینی که  رشته ی (هنر) را -چیزی- برای تنبل ها میدانستند، مخصوصا خوب درس خواندم و معدل چهار سال دبیرستانم در جمع کل نوزده …

ادامه نوشته »