نوشتن در تاریکی

من ارث بابام رو از تئاتر میخوام ، جزو اون دسته از آدم هایی هم نیستم که به خاطر نام ها ، نشانه ها رو ببرم از یاد . بلدم نیستم مجیز کسی رو بگم و بیخودی پیزر لای پالون کسی بذارم . من محمد یعقوبی رو با کارهاش میشناسم . اگر کاری خوبه توی جزیره دو تا دست و کف و هورااا هم میکشیم براش . مثل کار پارسال ، مگه کم از این کارا کردیم . اما من آدمی نیستم که بشه گولم زد .

نامه :

آقای یعقوبی عزیز

شما همیشه زحمت میکشید ، تئاترهایتان جذابیت هایی دارد که منحصرا مال شماست و من دوستش دارم . مثل ٢۵ . مثل رفتن و آمدن نور . مثل دیالوگ های بی شیله پیله ی رئال که خیلی سخت است نوشتنش . بر عکس آنچه عوام فکر میکنند ساده نوشتن، سخت ، سخت است . ما همچین بیلمز نیستیم . جناب آقای یعقوبی عزیز امشب کار شما را دیدم . شنیده بودم کار در بازبینی خط خطی شده . خب ؟ با این همه خط خطی هایی که در نمایشی که ما هم دیدیدم مشهود بود، آیا شرافتمندانه بود که باز هم اجرا بروید ؟ آن هم با یک همچین (موضوعی) . من اسم این کار را میگذارم  کار برای پول . نه کار واسه کار . آقای یعقوبی عزیز قبل از اعتراضم نسبت به اجرای این نمایش میخواستم در مورد چند چیز کوچولو با شما گپ بزنم .

متاسفانه پنکه ای که در چهار سو بود ، همان جا مثل میخ مانده بود میدادید درش میاوردند . چرا میزانسن کار این همه بد بود ؟ کار به لحاظ ارتباط بین عناصر دیداری و شنیداری شدیدا میلنگید . بازیگران روی صحنه جا و مکان مشخصی که تسخیرش کنند نداشتند . گردنم شکست به خدا گرچه ردیف ٣ بودیم اما به خدا به زیارت چهره ی مهدی پاکدل شرفیاب نشدیم . بعید بود . چطور یک کار میتواند در این ابتدایی ترین اصول ها این قدر واضح بلنگد !!! ؟‌؟؟ کار به لحاظ نورپردازی هم ضعیف بود . چرا آقای یعقوبی ؟ بنده میتوانم از شما خواهش کنم به ما بگویید دلیل استفاده از پلاسما ، یا پرده ای که روی آن دیالوگ نوشته میشود ، چه بود ؟ ما با یک فضای رئال رو به روییم  که روایت میکند ، مگر نه اینکه چخوف میگوید استفاده از یک اسلحه حتی اگر نباید از ان گلوله ای بیرون شلیک شود در صحنه (حرام ) است ؟ این نحوه ی بیان دیالوگ آن هم با آن ریتم بالا  روی پرده چه دلیلی داشت ؟ کاربردش چه بود ؟ به وجد امدن ما ؟ یا سانسور شدن شما و خلاقیت شما ؟ نع ! ببینید ما این شکلی به تفاهم نمیرسیم . من این نمایش را بیشتر یک تمرین تئاتر خودمانی دیدم تا تئاتری که برای مردم وطنش اجرا شود !؟ برایش زحمت کشیده شود ؟ مهدی پاکدل (نیما ) تمام مدت روی زمین ولو بود و نیم رخ بود و والا ما اصلا صورتش را ندیدیم . فکوس میگرفت چه باید میکردیم ؟ باقی را چه ؟ آن ها هم دیده نشدند. دیالوگ ها بینشان انگاری نخود و لوبیا بود که تقسیم شده بود …آیا امکان حذف بازیگر نداشتید ؟ اگر همه ، ان خبرنگار که فقط ازش استفاده کردید تا در آلمان دو تا جمله بگوید خیلی استفاده ی بدی کردید ؟ حذفش میکردید و یکی از شخصیت های دیگر نمایش را خبرنگار میگذاشتید یا شاید هم میخواستید به ان بازیگر حال بدهید . من نفهمیدم چرا اگر در این کار واضحا سانسوری صورت گرفته علی سرابی باید بیاید روی صحنه و بگوید چون سانسور شده من باید این صندلی را این جا میگذاشتم اما حالا نمیذارم! تعریف  آقایان در سایت ایران تئاتر به این خلاقیت شما (فاصله گذاری) است ! بلا به دور . . . مسئله من این است که آقای یعقوبی عزیز شما در این خاکی که هنوز از دهلچی هایش خبری نیست ، هنوز از خیلی اها بیجهت خبری نیست ، میایید به شرافت و سکوت و اندیشه ی این آدم ها پشت میکنید و از این موضوع سواستفاده کرده و همچین کار شلخته ای را اجرا میبرید .آقای یعقوبی آیا تا به حال کلمه ی (پاتوس) به گوشتان خورده ؟ اگر نخورده من بهتان بگویم که اجرای نمایش شما با استفاده از شیوه ی پاتوس ارائه شده بود . حالا پاتوس چیست ؟ الان میگم .

 

  

 

Pathos  که یونانی آن πάθος است یکی از سه روش مجابگری ( به همراه Ethos و Logos ) در معانی بیان در شعر یا سخنوری است . پاتوس احساسات مخاطبان را جذب می کند و برای آن ها گیرایی ایجاد می کند . پاتوس یکی از چهار فلسفه ی ارسطو در سخنوری است . سیسرو (Cicero) استفاده از Pathos را هنگام نتیجه گیری در یک سخنرانی توصیه می کرد .

بعله آقای یعقوبی توی این دوره زمانه چه چیزی بهتر از اینکه بیایید در مورد مسئله ی رای و اتفاقاتی که همه ی ما میدانیم حرف بزنید  . اما به چه قیمتی ؟ به قیمت دیدن کاری که به لحاظ نمایشی فاقد ارزش است ؟ شما در این نمایش جایی که گریه ی آدمیزاد در میامد را به لودگی و خنده کشیدید . شما با مسخره کردن ادا و طرز صحبت کردن همان شخصیت های ٢۵ ی که در نهایت قربانی شدند مردم را جذب کردید که بگویند عجب کاری کرد یعقوبی …چه جسارتی ؟ نع . من به این کار نمیگویم جسارتمندانه . نمیگویم کار هنرمندانه …چون از احساسات مخاطب سو استفاده کرد تا حرفی را بزند به قیمت فروش گیشه اش .آن هم نه همه ی حرفش را . چرا ما نباید میفهمیدیم که نیما خود کشی کرد ؟ مرد ؟ کشتندش؟ چرا نیامدید صراحتا موضوع خود را مشخص کنید ؟ شما میدانید هنوز خیلی ها هستند که سر اجرای شما گریه هم میکنند .چون یاد قبض و پول و بدهکاری و سالهای پیش می افتند . پس ما لمسش کردیم . عین علامت آژیر خطر . ما ترسش را چشیدیم . لب تر نکردیم . آقای یعقوبی بلاگ ها را سکته زده رها کردیم . آن وقت شما با کمال راحتی میایید توی همچین جایی که اکثرروزنامه ها بسته شده ،ضد٢۵ ی ها حرف میزنید ؟ پشتتان به کجا گرم است جان من ؟ بنده به بیس اولیه ،داستان و مضمون نمایش کار دارم . . . شما طوری روایت کردید که انگار این اتفاق ها را ندیدید . مرثیه باید میسرودید نه اینکه زمان دستشویی رفتن را روی تایمر میزان میکردید . من علائم نشانه گذاری در کار شما نمیبینم . کاش لا اقل ایهام داشت این کار . همه ی کار با نقص هایش یک سو . قسمتی که در انتها بازپرس نمایش مواخذه میشود سوی دیگر . ان جا بود که نفس راحتی کشیدم . بله . روزی خواهد آمد که چنین شود . از اینکه اتفاقا ان فرد قربانی بود خوشم آمد . کسی مثل شعبان  بی مخ که خودش هم قربانی بود . اما نمیدانست . کاش عمیق تر به این مسائل میپرداختید . ببخشید آقای یعقوبی . . . شما درست میگویید در ایران ما مثل آلمانی ها که دو تا جنگ جهانی را پشت سر گذاشتند زندگی نمیکنیم اما همه ی خواسته ی نسل ما این است که بارش (برعکس کن) شیراز بخورند ؟ راحت آواز بخوانند و توی خیابان مست کنند ؟ آیا هدف های نسل ما در همین حد کوچولو است ؟؟؟؟ نع من این کار را دوست نداشتم.گول خوردیم .

درباره ساناز سید اصفهانی

متولد 14 . 9 . 1360 در تهران ، از سن پنج سالگی وارد هنرستان عالی موسیقی شد و بعد به مدرسه ی هنر و ادبیات ِ صدا و سیما رفت . ساز تخصصی او پیانو بود که به صلاحدید خانواده از ادامه ی تحصیل در این رشته به صورت تخصصی منصرف شد و وارد رشته ی ریاضی فیزیک شد و پیانو را در کنار درس با اساتید مجرب به صورت خصوصی فرا گرفت . او دارای مدرک انیمیشن کامپیوتری از مجتمع فنی تهران میباشد و همزمان با تحصیل و کار در این رشته وارد دانشگاه سوره ی تهران شد و در رشته ی تئاتر ، گرایش ادبیات دراماتیک تحصیل کرد . همزمان با ورود به دانشگاه شروع به همکاری با مطبوعات شد . او با روزنامه هایی چون همشهری ، همشهری مناطق ، اعتماد ، اعتماد ملی ، شرق ، تهران امروز ، فرهیختگان و ماهنامه ی ادبی گلستانه ، مجله ی نقش آفرینان ، ماهنامه ی رودکی و سینما- چشم ( روح سرگردان موزه سینما )، ماهنامه ی سیاسی فرهنگی دنیای قلم . . . همکاری کرده است .

33 نظرات

  1. تو هم زود زود بنویس!

  2. سلام . این نمایش را ان زمان رفته بودم . با نقدتان تا حدود زیادی موافقم. کار با سایر کارهای یعقوبی تفاوت و فاصله داشت .
    جدای از این من خنده های بیدلیل تماشاچیان را در حین اجرا ها نمیفهمم. انگار تماشاچی فقط منتظر یک بهانه و لحظه است که بخندد و گوئی برای خندیدن به تئاتر یا سینما میاید . خنده های اغراق شده و حتی زورکی. انگار سلیقه ها عادت کرده به دیدن کارهای خنده دار و کمدی . از بس فیلم و سریال کمدی و سطحی دیده و حتما و حتما بايد در طول اجرا بخندد حتي اگر جايش نباشد يا حتي اگر طنز ، طنز تلخ باشه و بايد گريست . نمایشنامه نویس و کارگردان هم بدش نمیاید برای اجابت  خواسته این طیف از تماشاچیان ، نکات و دیالوگ ها و موقعییت های كمدي در نمایشنامه و اجرا بگنجانند تا او راضي از سالن بيرون بيايد .

  3. یه چیزی بگم؟این فونتی که باهاش می نویسی رو اصلا دوست ندارم..یادمه اولها که سر زده بودم به خاطر فونت بد و ترس از سردرد بسته بودمش بعد که یه بار متنهاتو خونم دیگه پایه شدم هر روز بیام…البته اگه فقط منم که همچین نظری دارم حتما اشکال از منه اما اگه قبلا هم بهت گفتن یه فکری به حالش بکن جان من…بعدش هم زود زود آپ کن دیگه دلمون تنگولید…

  4. من حتی دشمنم رو هی خطاب نمی کنم! بحث دشمنی هم نیست اما با تو دوستی هم ندارم! من فقط مشکلم با تو اینه که فکر می کنی فقط خودتی که می فهمی! و نظر مخالفت رو عامی خطاب می کنی! شاید حتی نظرت رو قبول داشته باشم اما لحنت رو نه! و نمی تونم مثل بقیه هندوونه زیر بغلت بذارم!
    منظورت از ای پی رو هم نفهمیدم! یادمم نیست خصوصی چی فرستادم .  اگر جوابی براش داری متن من رو کپی کن اینجا و جوابش رو هم بده. من مشکلی ندارم.
    و باز می گم : تو خوبی!

  5. ممنون. هم این کار رو خوندم هم پست قبلی رو.

  6. سلام میس.نقدت بی شک عالی بود مخصوصا بخش پاتوس می خواستم اجازه بگیرم از این کلمه تو وبم استفاده کنم. البته با بخش ویدئو پرژکتور موافق نبودم.منم تو وبلاگم یه نقد گذاشتم اگه بیای که خیلی خوبه

  7. سلام منم رفتم کارو دیدم به نظرم اصلا کار قوی ای نبود بیشتر به خاطر موضوع سیاسی اجتماعی اش مورد استقبال قرار گرفته بود.دیشب بعد از پایان نمایش مردم کلی کف زدن و تشویق کردن من واقعا فکر کردم انقدر ها هم جالب نبود!!

  8. نظر توهم جالب بود عزیزم 😉

  9. تو هم زود زود بنویس!

  10. سلام. چه تصادف خوبی که این جا رو پیدا کردم. باورم نمیشه هنوز هستند کسانی که موقع تئاتر دیدن چشم هاشون رو باز نگه می دارند! می دونی میس… عادت کردم بعد از دیدن بعضی کارها، در برابر پرسش چطور بود؟ به دروغ لبخند بزنم و حرف رو عوض کنم… مبادا که به حسادت و تنگ نظری تعبیر بشه دوست نداشتن های مستدلم. حظ کردم از نوشته ت! پایدار باشی و بیدار!

  11. سلام . این نمایش را ان زمان رفته بودم . با نقدتان تا حدود زیادی موافقم. کار با سایر کارهای یعقوبی تفاوت و فاصله داشت .
    جدای از این من خنده های بیدلیل تماشاچیان را در حین اجرا ها نمیفهمم. انگار تماشاچی فقط منتظر یک بهانه و لحظه است که بخندد و گوئی برای خندیدن به تئاتر یا سینما میاید . خنده های اغراق شده و حتی زورکی. انگار سلیقه ها عادت کرده به دیدن کارهای خنده دار و کمدی . از بس فیلم و سریال کمدی و سطحی دیده و حتما و حتما بايد در طول اجرا بخندد حتي اگر جايش نباشد يا حتي اگر طنز ، طنز تلخ باشه و بايد گريست . نمایشنامه نویس و کارگردان هم بدش نمیاید برای اجابت  خواسته این طیف از تماشاچیان ، نکات و دیالوگ ها و موقعییت های كمدي در نمایشنامه و اجرا بگنجانند تا او راضي از سالن بيرون بيايد .

  12. یه چیزی بگم؟این فونتی که باهاش می نویسی رو اصلا دوست ندارم..یادمه اولها که سر زده بودم به خاطر فونت بد و ترس از سردرد بسته بودمش بعد که یه بار متنهاتو خونم دیگه پایه شدم هر روز بیام…البته اگه فقط منم که همچین نظری دارم حتما اشکال از منه اما اگه قبلا هم بهت گفتن یه فکری به حالش بکن جان من…بعدش هم زود زود آپ کن دیگه دلمون تنگولید…

  13. من حتی دشمنم رو هی خطاب نمی کنم! بحث دشمنی هم نیست اما با تو دوستی هم ندارم! من فقط مشکلم با تو اینه که فکر می کنی فقط خودتی که می فهمی! و نظر مخالفت رو عامی خطاب می کنی! شاید حتی نظرت رو قبول داشته باشم اما لحنت رو نه! و نمی تونم مثل بقیه هندوونه زیر بغلت بذارم!
    منظورت از ای پی رو هم نفهمیدم! یادمم نیست خصوصی چی فرستادم .  اگر جوابی براش داری متن من رو کپی کن اینجا و جوابش رو هم بده. من مشکلی ندارم.
    و باز می گم : تو خوبی!

  14. من فکر می کردم تو من رو بشناسی ! چون من از پست هات اینو متوجه شدم که همه رو می شناسی!!! (پشت سر هم از آدمای مختلف اسم می بری و راجع به شخصیتشون نظر می دی!)

  15. من تو رو نمی شناسم. فکر نکنم آشنایی قبلی داشته باشیم. من از نوشته ای که دیدم و خوندم فهمیدم جز عوام نیستی و خواستم تحسینت کنم!!!!

  16. ممنون. هم این کار رو خوندم هم پست قبلی رو.

  17. سلام میس.نقدت بی شک عالی بود مخصوصا بخش پاتوس می خواستم اجازه بگیرم از این کلمه تو وبم استفاده کنم. البته با بخش ویدئو پرژکتور موافق نبودم.منم تو وبلاگم یه نقد گذاشتم اگه بیای که خیلی خوبه

  18. خوش به حال تو که جز عوام نیستی و این چیزا رو می بینی!!! درخششت داره کورم می کنه! در کل تو خوبی !!!

  19. سلام منم رفتم کارو دیدم به نظرم اصلا کار قوی ای نبود بیشتر به خاطر موضوع سیاسی اجتماعی اش مورد استقبال قرار گرفته بود.دیشب بعد از پایان نمایش مردم کلی کف زدن و تشویق کردن من واقعا فکر کردم انقدر ها هم جالب نبود!!

  20. نظر توهم جالب بود عزیزم 😉

  21. چيزي كه من از نوشته هات مي فهمم نگفتن بعضي چيزاست،چشم پوشي بعضي لحظاته،احساسم مي گه از قصد جوابهايي مي دي توي دنياهاي ديگه،
    احترامي كه براي انتظامي قائلم به اندازه احترام براي مشايخي است.من بت ساز نيستم اينو مطمئن باش.بار دوم وسوم هم كه رفتم ديدن نوشتن،رفتم براي نقدش،براي از روش رد شدن،مي توني از نزديكانم بپرسي،نقد هم كردم ،ولي جوابم شنيدم،ولي با تمام ضعفهاش نمايش قابل احترامي است.
    فكر ميكنم حق نباشه پدر رو به جرم پسر زد.عقيدم توي خيلي جاها شبيه عقيده توست،مثلا درمورد مجيد.و اميدوارم همون جوري كه از روي يعقوبي رد شدي بتوني از روي آقاخاني هم رد شي.البته ترجيح من اينه براي همين چندتا نفسي كه توي تئاتر مونده از روي هيچ كدومشون رد نشي.حداكثرش يه نقدبي رودربايسي.
    دوستدار جزيره وميس.

  22. میس عزیز متاسفانه برای بار سوم دچار عوام زدگی شدم واین بار برای همراهی چندتا دوست دیگه,نه برای خودم(!!) .به هرحال اگه نخوام از نوشتهات انتقاد کنم فقط میتونم چند تا چیز بگم:
    شنیدم جعفرپناهی کار رو دیده و خیلی لذت برده و…
    دیدم خودم که عزت الله انتظامی دیشب کار رو دید ,وفتی آخر نمایش برگشتم ونگاهش کردم اولین چیزی که دیدم چشم های سرخ وخیسش بودو…
    میس عزیز توی این دنیای مجازی مخصوصا توی سایت تئاتر شهر نقدهای تند از نوشتن در تاریکی خوندم ولی اصلا احساسی نداشتم که جوابی بدم,ولی اینجا جزیره است و تو میس, واین دلیلی است که گیر دادم باهات جر کنم.سوالم اینه چرا من عوامم؟ چرا گول می خورم راحت؟چرا یعقوبی گول می زنه ولی ایوب آقاخانی که توی بروشورش اسمش رو به عنوان بازیگر گذاشته هیچ گولی نمیزنه؟
    دوستدار جزیره.

  23. "شاید شما راست میگید. . . من همیشه خیلی هیجانی و احساساتی مینویسم . . . صبور هم نیستم ولی خب نظرم اینه که کار چیزی نبود که انتظارش رو حداقل از یعقوبی داشتیم . "
    .
    به پُست من در همین مورد یه سر بزن تا بدونی که چقدر دور از انتظار بود.

  24. سلام
    چرا میس من همیشه حالش بده؟ جدا کاری میشه کرد ؟!! هر چند شاعر میگه:
    ندانم کان مه نامهربان یادم کند یا نه / فریب انگیز من با وعده ای شادم کند یا نه / خرابم آنچنان کز باده هم تسکین نمی یابم / …….. که آبادم کند یا نه .

  25. انگاری دیروز حالم خیلی خراب بوده!!
    منظورم دوازده مرد خشمگین نوشته رجینالد رز که فیلمش را لومت ساخته بود.نظرت درباره این اثر چیه؟
    من کار رو با دوستانی دیدم که زندان پارسال رو و اون بازجویی ها رو و… چشیده اند.بعداز دیدن نمایش راضی بودند.می گفتند اون همه ی چیز نبود ولی نگفتند چرا یعقوبی اومده این کار رو ساخته.
    به نظرم این سانسور  والبته نحوه گذر از سانسور(که خوشبینانه فکر می کنم از روی ناچاری و عقل ناقص ممیزان اتفاق افتاده) یه موهبت بود برای نمایش.

  26. چيزي كه من از نوشته هات مي فهمم نگفتن بعضي چيزاست،چشم پوشي بعضي لحظاته،احساسم مي گه از قصد جوابهايي مي دي توي دنياهاي ديگه،
    احترامي كه براي انتظامي قائلم به اندازه احترام براي مشايخي است.من بت ساز نيستم اينو مطمئن باش.بار دوم وسوم هم كه رفتم ديدن نوشتن،رفتم براي نقدش،براي از روش رد شدن،مي توني از نزديكانم بپرسي،نقد هم كردم ،ولي جوابم شنيدم،ولي با تمام ضعفهاش نمايش قابل احترامي است.
    فكر ميكنم حق نباشه پدر رو به جرم پسر زد.عقيدم توي خيلي جاها شبيه عقيده توست،مثلا درمورد مجيد.و اميدوارم همون جوري كه از روي يعقوبي رد شدي بتوني از روي آقاخاني هم رد شي.البته ترجيح من اينه براي همين چندتا نفسي كه توي تئاتر مونده از روي هيچ كدومشون رد نشي.حداكثرش يه نقدبي رودربايسي.
    دوستدار جزيره وميس.

  27. میس عزیز متاسفانه برای بار سوم دچار عوام زدگی شدم واین بار برای همراهی چندتا دوست دیگه,نه برای خودم(!!) .به هرحال اگه نخوام از نوشتهات انتقاد کنم فقط میتونم چند تا چیز بگم:
    شنیدم جعفرپناهی کار رو دیده و خیلی لذت برده و…
    دیدم خودم که عزت الله انتظامی دیشب کار رو دید ,وفتی آخر نمایش برگشتم ونگاهش کردم اولین چیزی که دیدم چشم های سرخ وخیسش بودو…
    میس عزیز توی این دنیای مجازی مخصوصا توی سایت تئاتر شهر نقدهای تند از نوشتن در تاریکی خوندم ولی اصلا احساسی نداشتم که جوابی بدم,ولی اینجا جزیره است و تو میس, واین دلیلی است که گیر دادم باهات جر کنم.سوالم اینه چرا من عوامم؟ چرا گول می خورم راحت؟چرا یعقوبی گول می زنه ولی ایوب آقاخانی که توی بروشورش اسمش رو به عنوان بازیگر گذاشته هیچ گولی نمیزنه؟
    دوستدار جزیره.

  28. "شاید شما راست میگید. . . من همیشه خیلی هیجانی و احساساتی مینویسم . . . صبور هم نیستم ولی خب نظرم اینه که کار چیزی نبود که انتظارش رو حداقل از یعقوبی داشتیم . "
    .
    به پُست من در همین مورد یه سر بزن تا بدونی که چقدر دور از انتظار بود.

  29. سلام
    چرا میس من همیشه حالش بده؟ جدا کاری میشه کرد ؟!! هر چند شاعر میگه:
    ندانم کان مه نامهربان یادم کند یا نه / فریب انگیز من با وعده ای شادم کند یا نه / خرابم آنچنان کز باده هم تسکین نمی یابم / …….. که آبادم کند یا نه .

  30. انگاری دیروز حالم خیلی خراب بوده!!
    منظورم دوازده مرد خشمگین نوشته رجینالد رز که فیلمش را لومت ساخته بود.نظرت درباره این اثر چیه؟
    من کار رو با دوستانی دیدم که زندان پارسال رو و اون بازجویی ها رو و… چشیده اند.بعداز دیدن نمایش راضی بودند.می گفتند اون همه ی چیز نبود ولی نگفتند چرا یعقوبی اومده این کار رو ساخته.
    به نظرم این سانسور  والبته نحوه گذر از سانسور(که خوشبینانه فکر می کنم از روی ناچاری و عقل ناقص ممیزان اتفاق افتاده) یه موهبت بود برای نمایش.

  31. سلام
    خسته نباشي
    نظرات برام جالبه
    اكثريت مثه من كارو دوس داشتن
    🙂

  32. با کلیت این نوشته موافقم.
    تنها در مورد "با این همه خط خطی هایی که در نمایشی که ما هم دیدیدم مشهود بود، آیا شرافتمندانه بود که باز هم اجرا بروید ؟" باهات موافق نیستم.

  33. سلام
    خوبید؟
    شرمنده که نتونستم متنتون رو بخونم. بعدا میخونم و کامنت میذارم. بای