صادق جان

٢٨ بهمن 1281 صادق هدایت پا به سرزمینی گذاشت که هیچ گاه او را به خود نپذیرفت . هدایت غافلگیر این همه منگی و مصیبت های بیسوادی ، از جو سراسر کریه خاک خود ، (این همه ای که هیچ گاه نه او را و نه داستان هایش را و نه اندیشه اش را نفهمیدند از تنهایی و  نا امیدی در 19 فروردین 1330 خودش را خلاص کرد . )شاید اگر او امروز در 28 بهمن 1389 هم بود این کار را میکرد . ای ما ! مایی که هنوز انسان ها را همان طور که هستند نمیپذیریم . مایی که هنوز قدر ظهور دل انگیز هدایت ها را نمیدانیم و با بی رحمی و در عین بی سوادی از چیزی که نمیدانیم دم میزنیم . . . حرف میزنیم . . . مایی که هنوز که هنوز است اسم خیلی از دولت آبادی ها را نمیشناسیم بماند که آثارشان را بخوانیم . . . مایی که هنوز از کنار همه چیز به راحتی میگذریم . . . مایی که هنوز از دیدن طناب دار در کوچه خیابان هایمان نهراسیده ایم . . . ما. ای مای یکپارچه پوچ ، لیاقت تو همانا که صادق هدایتش را مجسمه نکنیم ، توی میدان نگذاریم و دورش نگردیم . . .خانه اش را به دست بیمارستان امیر اعلم بسپاریم و به جهنم که چه شود . . . مایی که سرب را نفس میکشیم و خود را برازنده ی این هوا میدانیم چه تبریکی باید بشنویم برای سالروز تولد پدر داستان نویسی مان  صادق هدایت ؟ این روزها با این اسم ها فقط مثل خمیر نان وایی ور میروند . . . ورزش میدهند و توی دهان مثل آدامس می اندازندش . . . از این اسمها برای جشنواره ها استفاده میکنند . . . سو استفاده . پز میدهند و پرچم ما هدایتیم راه می اندازند . باری غم و غصه زیاد است و از حوصله ی ما خارج . خارج که شود خارج میخوانیم و خواندنمان سخت میشود چون دل فرعون . همه ی این همه برای آن بود که یاد آور این شوم که سالها پیش صادق هدایت عزیز به دنیا امد تا ما قدرش را ندانیم .

صادق جان قرار بود توی جزیره مجسمه ات را در همین روز تولدت در یکی از میادین رو نما کنم . رو نما شد . خاطرت جمع . همه اش طلاست . مردم ما هم دزد نیستند . جغد پیری هر از گاهی بالا سرت چرخ میزند و قربان صدقه ات میرود . ان منم .   

***

من وقتی منقلب میشوم همه ی حرف و حدیث های توی دلم را روانه ی زبانم کرده ، دل و زبان را یکی کرده و به فضا میفرستم . اگر این منقلب شدن خوب باشد که دور و برم را بهار و شکوفه باران میکنم و اگر نه ، تیرباران میکنم . من مست این اخلاق بچگانه ی خودم هستم ، فکر میکنم اگر دیوانه دیده بشوم بهتر است تا سیازیرک و دانا . من دانا نیستم ، من همه ی حواسم را متوجه اطرافم میکنم ، پشت چشم نازک کردن هایی که مثل خنجر توی شکمم میرود را میبینم ، صدا خفه کن هم توی حلقوم ندارم پس فریاد میزنم . گاهی ساده بودن ، اعتراف کردن بهتر از غیبت کردن . . . نارو زدن است . من همیشه حرف توی دلم را میزنم . . . لبخند زورکی ، ادا ، مدل به مدل شدن را دوست ندارم برای همین اکثرا از من بیزار میشوند . این حساسیت خفت آور را چطور میشود سرکوب کرد ؟ متلک انداختن را دوست ندارم ، رک بودن بهتر از تشر زدن است و زن بودن پر است از تکه پرانی های کودکانه ، همیشه شنیده ام که گفته اند مردها همیشه بچه اند اما این زن ها هستند که همیشه مکار و حیله گرند ، همیشه جنس خودشان را هم درک نمیکنند . . . شوهرهای همدیگر را به سیخ میزنند و پشت هم شال گردنی پر از حدیث میبافند . . . من دوست دارم اگر کسی به من فحش میدهد من به او فحس بدهم . بلد نیستم کسی را شرمنده کنم . بعضی ها آدم بشو نیستند . حق گرفتنی است و من با اینکه دست و پا میزنم همیشه حقم را خورده اند . هیچ وقت درست منظورم را بیان نمیکنم از بس که هیجان دارم. و سیستم گیرنده ام قوی است و فرستنده ام ضعیف . من از آدم هایی که خودشان را به مودب بودن و مظلوم بودن میزنند و ته عمقشان که بروی یک جو شرف پیدا نمیکنی بیزارم . من از آدم های شعاری بیزارم . من از زن ها که همه شان مصنوعی اند بی زارم . . . زن ها کمتر همدیگر را دوست دارند . بیشتر حسودند . برای همین من مردها را بیشتر دوست دارم .

***

من از دیدن یک سری کامنت دری وری وقتم گرفته شد .تاییدش نکردم . کامنت هایی که موجب شود زندگی شخصی ام را جیز کند دیگر پاسخ نمیدهم .

 

درباره ساناز سید اصفهانی

متولد 14 . 9 . 1360 در تهران ، از سن پنج سالگی وارد هنرستان عالی موسیقی شد و بعد به مدرسه ی هنر و ادبیات ِ صدا و سیما رفت . ساز تخصصی او پیانو بود که به صلاحدید خانواده از ادامه ی تحصیل در این رشته به صورت تخصصی منصرف شد و وارد رشته ی ریاضی فیزیک شد و پیانو را در کنار درس با اساتید مجرب به صورت خصوصی فرا گرفت . او دارای مدرک انیمیشن کامپیوتری از مجتمع فنی تهران میباشد و همزمان با تحصیل و کار در این رشته وارد دانشگاه سوره ی تهران شد و در رشته ی تئاتر ، گرایش ادبیات دراماتیک تحصیل کرد . همزمان با ورود به دانشگاه شروع به همکاری با مطبوعات شد . او با روزنامه هایی چون همشهری ، همشهری مناطق ، اعتماد ، اعتماد ملی ، شرق ، تهران امروز ، فرهیختگان و ماهنامه ی ادبی گلستانه ، مجله ی نقش آفرینان ، ماهنامه ی رودکی و سینما- چشم ( روح سرگردان موزه سینما )، ماهنامه ی سیاسی فرهنگی دنیای قلم . . . همکاری کرده است .

20 نظرات

  1. رالی که نیست اما ادم گاهی نمی دونه واسه حس های که پوستتو می شکافند چه کلمه ای رو بکار ببره…

  2. وای صادق خان…. بعد از این همه سال هیچکی نتوست ازش جلو بزنه…

  3. میس نازنین من اون مریم نیستم اون مریمی ام که بهم گفتید تعریفتون از ازدواج چیه………تازه باتون اشنا شدم

  4. سلام میس نازنین من مریمم همیشه خودم بودم مریم ساده که متاک هم بلد نبود وفحش وو……ولی میس نازنین خودمم مثل همین حالا که خودمم …… همین………………..

  5. سلام من تازه الان پیداتون کردم و واقعا چه خوشحالم
    خیلی شیرین و زیبا نوشته بودین داشت گریم میگرفت خیلی ممنون ولی کاش همه اینجوری فکر کنن تا نفس کشیدن راحت تر بشه.

  6. دارم مطالب قبلی تو نو بمرور میخونم . از سبک نوشتار و رک گوئی و صراحتتون خوشم میاد.با توضیحاتی که در مورد خودتون دادین بیشتر ازتون و از نوشته هاتون خوشم امد .حتما هر روز قسمتی از مطالب قبلی تو میخونم. شانس اوردم با سایتتون اشنا شدم.

  7. هی صادق…
    متنت عالی بود،
    خیلی خوشم اومد…
    انقدر خوشم اومد که واقعا دلم خواست بذارمش تو وبلاگ دوست داران صادق….
    اجازه میدی این متنتو لینک کنم تو وبلاگ دوستداران صادق هدایت؟اسم و آدرستم که حتما میذارم.
    درضمن،این عکس صادقو هم تاحالا ندیده بودم،چقدر ذوق کردم وقتی دیدم…!!!!لبخندشرمنده

  8. میس خوبی؟
    راستش همیشه هدف این نیست که مثل کتابا به بحث و بررسی و نقد یک فرد یا یک اثر بپردازیم. من دوست دارم راحت احساسم رو بگن حالا این احساس توی کدوم کتاب و کدوم دسته بندی قرار میگیره اصلا مهم نیست. مهم اینه که ما بدونیم چی داریم میگیم. حتی دوست داشتن رو اگه بدونیم چیه هیچوقت اشتباهی بکار نمی بریمش !!

  9. سلام میس عزیزم . اگر بد و بیراه بهم بگی حق داری اما فکر کنم همه ی سرب ها  های هوا رفته تو گلوم و راه نفسم رو سد کرده و بهانه ای شده برای سکوتم .
    من دوست دارم  هدایت رو دوست دارم مثال ها و لغت های عامیانه ی داستان هاش رو  فضاهاش  رو .
    نوشتت رو که خوندم یاد یکی افتادم که چند هفته قبل داستانکی اورده بود و ادعا میکرد به سبک هدایت مینویسه .آخ که چقدر دوست داشتم خرخره ش رو بجو ام .مردک فکر میکرد یکم فضای داستانش رو تیره و تاریک کنه میشه هدایت .
    اما در کل میتونم بگم کمتر کسی  رو دیدم که شناخت درست و درک درستی از هدایت و کتابهاش داشته باشه .
    مرسیی از مجسمه میسسسس.

  10. درووود بر میس ِ عالم ِ مجازی ام….
    صادق هدایت…
    یک ماه قبل بود تقریبا فیلم گفتگو با سایه را دیدم که درباره ی صادق هدایت ِ…
    ترز ِ زندگی هدایت را نمیدونستم…دونستنش خیلی شیرین کرد این آدم را برای من…
    هنر هدایت..تخیلی هدایت…گاها تلخی هدایت قابل هضم…شاید اگر الان بود…نخواست باشع خودش بهتر میدونست…
    .
    .
    .
    خیانت تو داستان های هدایت…به خیانتش کار ندارم به این کار دارم که دلش خیلی کوچیک و مهربون بوده همین آدمی که شاید خیلی ها دم از خشونت براش بزنن….
    نمیدونم گفتگو با سایه به یک حس متعادل منو رسوند…
    یکم شخصیت هدایت قابل هضم نبود بخاطر اینکه مطالعه ای نداشتم از زندگیش اما خوب فکر میکنم الان که بیشتر آشنا شدم …جوریه که….نمیدونم…کاراش درست بوده و مثل همه ی آدمهای دیگه…
    .
    .
    .
    یک چیز دیگه که تو اون فیلم میگه که گولم و دکتر کالیگاری منبع کارای هدایته…و گولم را دقیقه به دقیقه با بوف کور هدایت مشابه میدونن…
    فیلم اغراق داشت یا چیز دیگه ای؟
    مییییییییییییییییییییس ِ من….مشوش حستون میکنم….
    عزیزکم آروممم
    آاروممم
    آروووممممم

  11. در پرانتز گفتم که بری نوشتن از صادق هدايت

  12. ميس جان مرسی (صادق هدايت)

  13. آره،خیلی از طرز فکرت و نوشته هات خوشم میاد. همیشه بنویس دوستم

  14. میس!  از بچه گی همین طور بودم….دکتر هولاکوئی میگه اشکالی نداره
    بعضی ها از بچه گی چیز(هیز) به دنیا میاییند…تقصیر خودمان که نیست مریضیم یک مشت مریض بی اراده… هر کی هم جرات داره اعتراض کنه… این قدر میزنمش تا بمیره… تور خدا ببخشید میس از بچگی این جوری بودم!! باز هم دکتر هولا کوئی میگه بعضی ها این جوریند دیگه…
    وبلاگم هم نمی توانم آپ کنم به دلیلی که خودت می دانی!چشمک

  15. چه خوب کردی یادی از هدایت کردی… اتفاقا چند روز پیش داشتم خاطرات صادق چوبک را که با هدایت رفته بودن شمال را می خواندم…
    گفتی خانه هدایت که شده  کتابخانه بیمارستان امیر اعلم… در ایام جوانی این خانه خیلی توجه من راجلب کرد خواستم بروم ببینم توش چی است…! حراست به من اجازه نداد بروم تو … برای همین رفتم بایکی از پرستاران جوان آنجا ریختم روهم که من را ببره تو…
    میس نمیدونی چقدر این دختر خوبی بود…دختر نگو  بالا بگو…
    خلا صه این دختره حسابی هواس من را پرت خودش کرد وباعث شد من اصلا فرا موش کنم برای چی آمده بودم اینجا…
    میس تورا خدا فکر نکنی من آدم چیزی هستم… تقصیر خودم نیست
    از بچگی این جور بودم…فرشته

  16. درود میس جان،
    خوشحالم که با تمام درگیریها و شلوغیها همچنان صادق جان رو فراموش نکردی و به هر زحمتی خودت رو به وب رسوندی و مثه همیشه و هر سال ازش یاد کردی و حتی اینبار از مجسمه اش پرده برداری هم کردی چه خوب که تو جزیرمون مجسمه صادق رو داریم تا دورش بگردیم.
    زنده باد جزیره زنده باد میس شانزه لیزه.گل

  17. هدایت سالها زودتر به دنیا آمد و کسی نفهمید او مرد آن روزها نیست…خدایش بیامرزدگل

    دنیای مردها ساده و یک دست تر است. من هم با آقایون بهتر کار می کنم تا جایی که بهم می گن :یه پا مرد شدی ما یادمون میره تو خانمی!

  18. خوشحالم که هنوزم  کسانیکه بشدت خودشون هستن ، وجود دارن و نسلشون منقرض نشده …حرفمو از جنس حرفای ریاکارانه زنانه نبین …کاملا جدی گفتم …همیشه ،هر چی رو که مینویسی میخونم ..بندرت کامنت میدم ..ولی این بار ضروری بود …باید میگفتم .

  19. سلام میس
    خوبی یا بهتری؟ راستش من از صادق هدایت همان بوف کورش رو دیونه وار دوست دارم. اما همیشه ازش دل چرکینم. نه بخاطر آثارش بلکه بخاطر نوع رفتارش با خودش. هیچ کسی حق نداره به هر دلیلی زندگیشو پایان بده ! من اینکار رو نشونه شجاعت نمی دونم. بلکه بر عکس نشانه ضعف و شخصیت ضعیف فرد می دونم که نتونسته در مبارزه با مشکلات دوام بیاره و از خودش یک تلاش خوب رو به یادگار بگذاره. اینکه شما با خودکشی به همه چیز پایان بدی که هنر نیست ! پاک کردن صورت مسئله هست و بست ! ارزش انسانی به تلاش و مبارزه برای بستوه آوردن مشکلاته نه شونه خالی کردن از اونا که اینکار روهمه موجودات دیگه هم میتونند انجام بدن. اما یک نکته مهم وجود داره که رفتارش با خودش رو باید جزئی از زندگی خصوصیش بدونیم و بهتره که به خودمون اجازه ندیم در مورد زندگی خصوصی افراد حرفی بزنیم.!
    زنده باد صادق هدایت که همیشه در تاریخ این ملت زنده است و تا ابد نامش به نیکی یاد خواهد شد.

  20. منم مست این اخلاق بچه گانه توام…….بوسگل