رزتا

رزتا 

رزتا ، فیلمی از برادران داردن ، این فیلم برنده نخل طلای جشنواره فیلم کن سال ۱۹۹۹ برای بهترین فیلم و بهترین بازیگر نقش اول زن شده است.

بعد از دیدن این فیلم ، مقداری گیج شدم ، هرچند نوشته ها و مدیحه سرایی ها و سرایش ها و شعرها و دکلمه ها در باب ِ این فیلم شنیده و خوانده بودم اما تازه موفق به دیدنش شدم . خُب اینکه رُزتا ، دختری است با جثه ای نه چندان ظریف در همان سرآغاز ِ فیلم اقبال ِ بدش را میبینیم که با توسری و تیپا از بیمارستانی که کار میکرده بیرونش میکنند و بیرونش می اندازند . . . همین جا دو دستی چسبیدن ِ رزتای بیچاره به شغل و ناراحتی اش را درک میکنم به خصوص که خودم یک سال و نیم است بیکارم . . . بعد همراه رزتا با دوربین دستی فیلمبردار عزیز به محله های پایین شهر میروم . . . یک کاروان کوچک که نشان میدهد رزتای طفلکی در کجا دارد زندگی میکند . . . یک مادر الکلی هم با اوست . الکلی بودن مادر را نه از لحن و نمایش حرف زدنش میفهمم نه از بار اول دیدنش . . . از موهایی که مدت هاست رنگ نکرده . . . شبیه همه ی ایرانی هاست . . . همه ی زن هایی که کار میکنند و به خودشان نمیرسند مگر اینکه عروسی و بله برونی چیزی برپا باشد ! نه عمل نه عکس العملی میبینم که خیلی بفهمم مادر رزتا الکلی ست اما در نقد ها که این طور گفته اند . . . رزتا که بار زندگی نکبتی را به دوش میکشد مدام از این ور شهر در حال پیاده رفتن به محل زندگی اش است و هی چکمه هایش را که در جایی در جنگل جاسازی کرده عوض میکند و کفشش را در می آورد و آنها را میپوشد . . . میرود از زمین چیز میز میکند و آنها را توی بطری شکسته ای می اندازد و با سیمی چیزی آن بطری را توی دریاچه پرتاب میکند . ماهی در حال جان دادن را بیرون میکشد و دوباره پرتش میکند توی دریاچه . . . البته من واقعا نفهمیدم این کار نماد است ؟ رزتای بیچاره دنبال چه چیزی میگردد و آیا این همان معنای سینمای معنا گراست که در بطری بال بال میزند ! سپس رزتا در حال درد کشیدن است . . . سشوار را دور کمرش میگیرد . . . از لای درزها سوز می آید . . . رزتا لای درزها را با دستمال کاغذی میپوشاند . . . در این میان که دنبال کار میگردد و بیچاره تا کار پیدا میکند که در کیک سازی مشغول شود مشغول نشده اخراج میشود و مجبور میشود به پسری که در دکه ای کار میکند و به او مهربانی میکند و دست نوازش بر سرش میکشد وموتو دارد پناه بیاورد . . . تا یک جایی فکر میکردم رزتا شاید پسر است ! اما بعد دیدم دردی در شکمش او را هی به خود مشغول میکند . . .شاید این همان درد و مرض های روزمره ی همه ی ما هست که اصلا فیلمساز از کنارش خیلی شیک گذشته است و مهم نیست . . . او شبی که در خانه ی دوست جدیدش میخوابد بابالشش حرف میزند . اسمم رزتاست . من شغل دارم . من یه دوست دارم . خب چگر ادم کباب میشود . اما این کار یک روز هم دوام ندارد . در آن هوای سرد و خشک . . . در آن گل و لای . . . در آن بی کسی . . . میفهمم که خارج که میگن جای جالبی نیست و شغلی جز آشپزخونه هم قسمت خودشان نمیشود چه برسد به مهاجرانشان . . . بعد در این بحران سال1999 که فیلم ساخته شده میبینیم که رزتا مثل رسم ِ روزگار زیر آب دوست پسرش را میزند و خودش جای او در دکه کار میکند اما از انجا که وجدانش درد میگیرد با کارت تلفن به آقای رئیس اعلام میکند که دیگر سر کار نیم آید . او که از ولنگاری مادرش خسته شده و البته ما در این بین به دلیل اینکه برادران داردن تشخیص میدهند دوربین یک چیزهایی را نگیرد که ما میخواهیم تصاویری را نمیبینیم و نمیفهمیم و این از جمله معنا هاست . . . روزمرگی فیلم و بدو بدو کردن این رزتای بیچاره در جنگل و هوای سرد وصف حال خود ماست . شاید وصف حال خود من . . . این وسواس و لال مونی گرفتن از بدی روزگار . . . سر آخر رزتا ظاهرا میخواهد با باز کردن شیر گاز خودش و مادرش را از قید زندگی خلاص کند که گاز هم تمام میشود . . . یعنی باید برود پول بدهد تا خودشان را بکشد . . . بیرون که می رود . . . دوست پسر که هنوز هم خیلی دوست نیست و رزتا یک بار میخواسته او را غرق کند تا کار او را بقاپد سر از راه میرسد و او را در حالی میبیند که کپسول گاز در دست دارد و به زور و با درد زیر شکم دارد آن را به خانه میبرد . دیگر کپسول و درد شانه های عریض رزتا را کنار میزند و او را روی زمین میکوباند . پسرک رزتا را بلند میکند و رزتا به او نگاه میکند و فیلم تمام میشود . در یکی از نقد هایی که از این فیلم خوانده بودم دیدم نوشته شده که این فیلم به شدت میخواهد به سینمای ایران نزدیک شود و راست گفته منتها ما این مرحله را پاس کردیم و الان در مرحله ی صبر ایوب به سر میبریم و امید بهتر از نا امیدی است !!!!  این فیلم را نسبت به سکوت لورنا و پسر از کارنامه ی برادران داردن بیشتر دوست ندارم . . . برای ما که همه ی سینمایمان این است این شکل فیلم ضعیف هست و من مخالف تمجید اضافی از این فیلمم . . . 

پرونده:Rosetta Poster.jpg

درباره ساناز سید اصفهانی

متولد 14 . 9 . 1360 در تهران ، از سن پنج سالگی وارد هنرستان عالی موسیقی شد و بعد به مدرسه ی هنر و ادبیات ِ صدا و سیما رفت . ساز تخصصی او پیانو بود که به صلاحدید خانواده از ادامه ی تحصیل در این رشته به صورت تخصصی منصرف شد و وارد رشته ی ریاضی فیزیک شد و پیانو را در کنار درس با اساتید مجرب به صورت خصوصی فرا گرفت . او دارای مدرک انیمیشن کامپیوتری از مجتمع فنی تهران میباشد و همزمان با تحصیل و کار در این رشته وارد دانشگاه سوره ی تهران شد و در رشته ی تئاتر ، گرایش ادبیات دراماتیک تحصیل کرد . همزمان با ورود به دانشگاه شروع به همکاری با مطبوعات شد . او با روزنامه هایی چون همشهری ، همشهری مناطق ، اعتماد ، اعتماد ملی ، شرق ، تهران امروز ، فرهیختگان و ماهنامه ی ادبی گلستانه ، مجله ی نقش آفرینان ، ماهنامه ی رودکی و سینما- چشم ( روح سرگردان موزه سینما )، ماهنامه ی سیاسی فرهنگی دنیای قلم . . . همکاری کرده است .