دهلیز

دهلیز

چند ساعتی گذشته است از دیدن ِ فیلم ِ دهلیز . . . هنوز نگاه ها و صداها و نماهایی در ذهنم مانده است . 

این سالها مشتاق ترم تا به دیدن ِ فیلم اولی ها بروم . این سالها انگیزه ی ساختن ِ فیلم در این بحران و عدم امنیت مالی و جانی در فیلمسازان و تک تک ِ عوامل ِ پشت ِ صحنه ی فیلم اولی ها آنقدر قوی است و آنقدر درش عشق هست که تو را لبریز میکند . . . . این سالها هرگز پلان ها و سکانس های فیلم هایی مثل ِ سیمای زنی در دور دست یا تنها دوبار زندگی میکنیم از یادها نمیرود . . . معمولا باید بدانیم اگر اتفاقی در سینما می آفتد باید آن را در اکران های تک سانسی پیدایش کرد . . . همین طور فیلم های مستندی که عاشقان ِ این حرفه با جان ِ خود به انگیزه ی ساخت آن تولید و درستش میکنند در یاد ها میماند . . . همه ی این ها را گفتم که به بهروز شعیبی تبریک بگویم . 

خب ، فیلم ِ اول و این همه اتفاق ِ خوب خارج از قضاوت ِ داوران ِ جشنواره ، اما واقعا اتفاق خوب در اولین فیلم بلند بهروز شعیبی واقعا خوشحال کننده است . 

اگر بخواهم خط داستانی فیلم را توضیح بدهم باید یه چند جمله ی ساده برسم . به اینکه بله . . . این فیلم روزهای سختِ زندگی زنی که شوهرش در حال قصاص است و البته فرزندی هم دارد را به نمایش میگذارد . اما همین یک خط خودش به چند زیر مجموعه تقسیم میشود . چه اتفاقی افتاده است ؟ چرا مرد داستان در زندان است ؟ چرا میخواهند قصاصش کنند ؟ این فرزند و حضورش مهم است ؟ بله ؟ چرا در فیلم این قدر محور میشود ؟ چرا ؟ آیا قصاص انجام میشود ؟ آیا این فیلم هم قرار است زنجه موره های پشت در ِ همه ی قوم و خویش قاتل را نشان دهد و در نهایت بخشش خانواده ی مقتول را ؟

 

من با دیدن ِ اسم ِ هانیه توسلی و رضا عطاران در فیلمی غیر طنز ، پیش فرضم درست از آب در آمد . یک انتخاب ِ درست . اینکه عوام گمان میکنند طنز جدی نیست و رضا عطاران بازیگر مسخره کردن هاست ! خیر . . . هنوز فرق هجو و هزل را نمیدانیم و عمق طنز را نمیفهمیم . . . هرچند رضا عطاران در همه ی این ها خودش را نشان داده است اما او بازیگری است که در کارگردانی هایش نگاه جدیی دارد . . . او در کوچه ی اقاقیا مجموعه ی خنده آور اما جدیی را ساخت که خاطره اش در ذهن آدم میماند . . . پس رضا عطاران در فیلمی نقشی متفاوت بازی میکند . چرا ؟ هانیه توسلی چقدر در گریم متفاوت است . هانیه توسلی را دوست دارم . . . او در فیلم ِ شام ِ آخر با نگاه هایش و در برخی بازی هایش نشان داده است که با خشک بودن و تک بعدی بودن نگار جواهریان خیلی فرق دارد و شبیه باران کوثر هم نیست و مثل خودش است و ادای کسی را در نمیآورد . . .ریسک انتخاب این نقش برای مادر شدن ِ او . . . با این گریم تنها از کسی بر می آید که پیش زمینه ی تئاتر او را قدرتمند کرده باشد . . . و اما بازیگر های تئاتری دیگر که جای خود دارند اما بازیگر نقش ِ کودک . . . امیر علی که اسمش محمدرضا شیرخانلوست . . . باید به بهروز شعیبی برای انتخاب درستش ، بازی گرفتن از این پسر تندیس داد ! ضمن اینکه فیلمنامه نویس این فیلم ( علی اصغری ) هم در نوشتن ِ این فیلمنامه کار مهمی انجام داده است . . . تعلیق هایی که در فیلم میبینیم . . . . جاهایی که موسیقی روی تصویر است و نمیدانیم چرا بچه را از مدرسه میخواهند بیرون کنند تا در مدرسه ی دیگری درس بخواند . . . شیطنت های پیش از آن . . . مخاطب را کمی در حال و هوای قضاوت اشتباه میبرد که این بچه ی شیطان مادر و مدرسه را به جنون کشانده است و حتما دفعه ی چندمش است که دارد به مدرسه ی دیگر میرود . 

اما چنین نیست . اتمسفر و فضای سرد ِ حاکم بر فیلم ، مثل زندانی است که شیوا (هانیه توسلی ) و همسرش همدیگر را در آن ملاقات میکنند . دیوارهای بلند سفید و هوای سوزناک و برفی که ابتدای فیلم باریده میشود . . . شیوا زنی است که 5 سال است زیر نظر سرپرست خانواده و بنیادی با این نام و کار خودش دارد نون بخور و نمیری در میاورد . . . پسرش در مدرسه درس میخواند . در مدرسه ای که بچه های آن مثل هر کجای دیگر پز آی پد و ماشین مامان و بابا به هم میدهند . . . بغض و نگاه های این بچه دل آدم را به درد می آورد . . . انگار یک روزهایی ا ز گذشته ی خودت را توی سرت خراب میکند . . . یک حس های کوچکی که زیر خاکستر خاطره ها گم شده است . از بین ِ گروه دوستان دور شدن و تنها نشستن . توی دل خود را مقایسه کردن . . . با کوچک ترین چیزها خوشحال شدن . . . با یک مسابقه ی کوچک با یک شعر و سرود خوانی کوچک خندیدن . . . زندگی کردن . . . و محروم شدن از چیزهایی که حق است و مال تو نیست  . . . و جلوی چشمت در دستان دیگران است . . . من بازی این پسر را تحسین میکنم . . . . . حتی بازدم هایی که در بازی دارد . . . ارتباطی که این فرزند خانواده برای اولین بار با پدر خود دارد . . . به مرور شیفته ی پدر شدن . . . پدر دار شدن . . . سردی رابطه از طرف رضا عطاران . . . یک  پروسه ی طبیعی . . . فیلمی که دروغ نمیگوید . . . این را دوست دارم و موسیقی فوق العاده ای که در جاهای ( لازم ) ِ فیلم به کار برده شده بود نه همین جوری و الکی . . .  بهزاد عبدی ! خیلی فوق العاده بود . . . کاملا موسیقی فیلم روی این فیلم بود . . . نه سر تر از فیلم نه درشت تر از فیلم نه کمرنگ تر و  بی روح تر . . . موسیقی درستی روی فیلم بود که حال و هوای  (امیر علی ) را به گمان من توی دل آدم  به غلیان می آورد . . .دوست دارم این طور بگویم که این فیلم کودک محور است . . . .شاید  در سکانس آغازین و انتهایی و در طول فیلم نماهایی را میبینیم که بازیگران نام آشنای فیلم در آنها در کادر حضور کمتری دارند . . . 

روان شناسی کودک را به شدت در این فیلم دوست داشتم . . . همراه ِ امیر علی توی فیلم سرگردان بودم و دنبال ِ پدر میگشتم . . . با او میترسیدم و از ترس او هراس داشتم . . . .حتما این فیلم را دوباره خواهم دید . شاید سکانس آخر را پیش بینی میشد کرد . . . یک لحظه . . . میفهمی این درون گرایی پسر برخلاف حرکات بچه گان هاش چقدر درست است . . . پس اوست که میتواند . 

فیلمبرداری / نور و صداگذاری و تدوین فیلم همه بی نقص بود . مرسی و خسته نباشید عوامل فیلم ِ دهلیز . 

درباره ساناز سید اصفهانی

متولد 14 . 9 . 1360 در تهران ، از سن پنج سالگی وارد هنرستان عالی موسیقی شد و بعد به مدرسه ی هنر و ادبیات ِ صدا و سیما رفت . ساز تخصصی او پیانو بود که به صلاحدید خانواده از ادامه ی تحصیل در این رشته به صورت تخصصی منصرف شد و وارد رشته ی ریاضی فیزیک شد و پیانو را در کنار درس با اساتید مجرب به صورت خصوصی فرا گرفت . او دارای مدرک انیمیشن کامپیوتری از مجتمع فنی تهران میباشد و همزمان با تحصیل و کار در این رشته وارد دانشگاه سوره ی تهران شد و در رشته ی تئاتر ، گرایش ادبیات دراماتیک تحصیل کرد . همزمان با ورود به دانشگاه شروع به همکاری با مطبوعات شد . او با روزنامه هایی چون همشهری ، همشهری مناطق ، اعتماد ، اعتماد ملی ، شرق ، تهران امروز ، فرهیختگان و ماهنامه ی ادبی گلستانه ، مجله ی نقش آفرینان ، ماهنامه ی رودکی و سینما- چشم ( روح سرگردان موزه سینما )، ماهنامه ی سیاسی فرهنگی دنیای قلم . . . همکاری کرده است .