جیغ

برای آمبیانس بهتره گوش پاک ها رو حاضر کنید تا بشنوید .

این جا رو تا خستگیتون در بره . . .

اگرم میخواید بزنید لهش کنید و بزنیدش  این رو گوش کنید بعد . . .

حس میکنم کلی کار انجام نداده ،‌مثل کوه روی دلم سنگینی میکنه ، دلم که نه قلبم ، قلبم رو اگر بشکافی از توش کلی حلزون میاد بیرون با یه سنگ سیاه ، سنگ سیاه یادگار عشق زندگیمه که با جوشکاریه محکمی به دهلیزو گوشت کنار بطنم چسبیده و از رگ و پی آناتومی قلبکم در نمیاد . . . توی سنگ یه الماسه که میدرخشه اما اینو فقط من و خدا میدونیم . نمیخوام سنگ رو بتراشم . توی قلبم ،‌کرم هم هست . قلبم رو سوراخ کرده . مثل هوسی که میاد و میره . اشتباه . نمیدونم. این رو دوست دارم  اما من رو یاد شدید ترین اشتباهم کرده . اون یک سرخ پوست دیونه بود که از قاره شون فرار کرده بود و به خدا اومده بود این جا تا فقط منو دیونه کنه . . . اون یه گیتار داشت که میخواست من هووی گیتارش بشم . متوهم بود . بعد از اشتباهاتم براش یه نامه فرستادم که استاد متافیزیک و علوم بشری کاش تو یک دختر بودی و میشد باهات دوست موند . داشتم عرض میکردم شما ها چطوری میخوابید ؟ با این همه کتاب نخونده و تئاتر ندیده و ونیز نرفته چطوری میخوابید . . . ؟ دوستم داره میره ونیز ، گفتم پسرجون وقتی رفتی اون جا اسم من رو به فارسی بنویس و هنگامی که در قایق نشستی و داری چشم چرانی میکنی دو دقیقه هم برای من وقت بگذار این طور که اسم من را که در کاغذ نوشتی از توی قایق بنداز توی آب و ازش برایم عکس بگیر . آه !!!! من امروز یکی از سخت ترین روزهامو داشتم . ۵ ساعت نخوابیدم . بیدار شدم . دوست ندیده ای رو در کافه ای دیدم . روسری ام افتاد باد میومد و ما داشتیم مشعل هامون رو دود میکردیم و علامت سرخ پوستی به هم نشون میدادیم که دوستم گفت دارن نگات میکنن اونو سرت کن . کاش نمیگفت . چقدر دوست داشتم موهامو بسپرم دست این هوای مست تابستونی که یه هو خنک شده . اما سرم کرده . چون بسته دیگه . . . باید این کار رو کنم . توی روز روشن . . . با مشعل ! برای همینه که شب رو دوست دارم . شب و ستاره ها رو . . . آخ شب رو . . . بعد از قرار رفتم پیش استاد بزرگ ایران زمین (م.د.آ) کتابم رو دادم بهش و محکم بغلش کردم و بوسیدمش چونن از دو سال پیش داستان من رو یادش بود با جزئیاتش . . . در صورتی که من اون داستان رو بار اول برای عشقم فرستادم و میدونم که چون اهل خوندن نیست ورقش هم نزده . دنیا وارونه است . دنیا از یه مرد شور و هیجانی مرد توی خونه میسازه . مردی که پارس کنه و ارباب داشته باشه . دنیا مرد عیاش من رو تبدیل به مرد موشی کرد . راستی مردی که موش شد رو یادتون میاد ؟ راستی چرا هیچ کدومتون نگفتید خدا استاد محمد نوری رو رحمت کنه ؟ اصلا برای کی اهمیت داره ؟ کسی براش مهمه سیروس حدادی که فلوت سحرآمیز میزد کی بود و چی شد ؟ حسین سرشار چی شد ؟ خدا رحمتشون کنه اما جون عشق هاتون کمی آگاه باشید . امروز به محض رسیدن به آشیانه ام بالای درخت کاج ، نشستم به پیاده کردن مصاحبه و کلی تلفن رو جواب ندادم . . . امروز فکر کردم چقدر خسته ام . آلبرتو موراویا دوستت دارم . . . با داستان هات یه ( آخ . بیل ) ( دو کلمه را جا به جا کنید ) به من دادی . فوق العاده ای . . . حالا این رو بشنوید . مسئله اینه که دارم فکر میکنمتوی زندگیم کسی هم قدر من دروغ شنیده ؟ من هالو نیستم اما قلب که وسط باشه مغز جاش توی آناتومی بدن در ناحیه زیر ستون فقراته . . عقل اون جاس و چشم هم نا بینا . . . کلی کار نکرده . نمیگم ….اما خب بدم نمیاد شب پاتیل باشم با شلوار پاچه گشادم توی کوچه در حالی که همسادمون عروسی گرفته و بادا بادا کنان جشن برپا میکنه بزنم دزدگیر همه ی ماشین ها رو سر و صداشو در بیارم . میدونم تکراریه اما بذار بگم کامکار جون دمت گرم  اولین باریه که این میتونه من رو مسحور کنه . . . دوستش دارم . تا صبح میتونم صد بار دور خودم بچرخم و به همه ی کارهای نکرده بفکرم . چون حس خوبی ندارم . چشمام همه اش به ساعته ….گوشی رو بردار این جا. . . فقط اما خفه شو بذار من فحش بدم . . . بذار سرکارت بذارم . بذار بهت دروغ بگم . گوشی رو بردار بذار آروم شم . جون بکنی ! کلی طرح نصفه و نیمه دارم . . . هنوز خبری از ارشاد برای رمان آخرم نیست . خسته ام . پول آخرین کار رادیو رو نگرفتم . بدجوری دلم میخواد واسه مصاحبه بدوم . یک بار بانویی به من گفت تو اوریانا فالاچی کوچکی . اما من هرگز نمیتونم (یک مرد ) رو بنویسم . اوریانا جسور بود . در ایتالیا . من جسورترم اما در ایران . کلی بار روی دوشمه . برای بابابزرگم که مرده و من بغلشم کلی نامه نوشتم که وقتی رفتم اون دنیا بهش بدم . . . دیشب عکس ها رو ریختم زمین و به بچگی هام نگاه کردم . چقدر بچه ای آدم تری. . . . هی یارو . . . عمو . . . آی داداش کاش هیچ وقت بزرگ نمیشدی . . . آخه آ
دم بزرگم بشه… باید مثل آقای شاعر من یا آقای راز یا اون یکی بشه و حالا همه شدن کپی برابر اصل . ولی الان  همه شدن اداره ای و تیپ مدل مو قشنگ . ماشین فراری و آزرا . وای من اگه فردا بمیرم کلی حسرت میخورم . فکر کنم میرم جهنم . نمیدونم خدا . تو میدونی . اما من دوست دارم برم زیر دریا و ببینم اگه پری دریایی وجود نداره من بشم پری دریایی که همه ی عالم و آدم دلشون بخواد منو ببینن . آخه همه از من فرارین . . . آقای شاعر کجایی جانم . . . یادته
اینو با هم رقصیدیم ؟ ؟ ؟‌ میخواستم مجسمه بشم با زمین یکی بشم تا نتونم هیچ وقت از پیشت برم . . . اگه بدونی چقدر ازت دزدی کردم 🙂 تموم جمله  هاتو نوشتم . تو لیاقتشو داشتی که من ازت بدزدم چون من لااقل یه کاریشون میکنم اما تو کلمه ها رو سر میبری و خودتو نمیبینی . . .  کاش سر منو میبریدی . . . ای بابا . . . کلی کار انجام نداده . کلی (ببخشید) باید بگم . اما چه کنم دوست دارم برم گل های شهرداری رو بچینم و همه اش رو بدم به سوپوری که سیگار گوشه ی لبشه و چشماش سبزه و پشتش خمه . کلی کار نکرده . دوست دارم مثل شعبون بی مخ یه دفعه که یه کار بد تئاتر میبینم از روی پودس ها رد شم و بلند داد بزنم و اجرا رو بزنم به هم . دوست دارم تموم طرح هایی که روی کاغذ کاهی نوشتم چاپ کنم . دوست دارم برم جلوی دوربین . همه اش نه میاد . دوست دارم حسرت به دل نمیرم . دوست ندارم پیر شم . دوست دارم دنیا رو توی مشتم بگیرم . دوست دارم با حس این آهنگ شاد باشم اما غمگین ترینم .

درباره ساناز سید اصفهانی

متولد 14 . 9 . 1360 در تهران ، از سن پنج سالگی وارد هنرستان عالی موسیقی شد و بعد به مدرسه ی هنر و ادبیات ِ صدا و سیما رفت . ساز تخصصی او پیانو بود که به صلاحدید خانواده از ادامه ی تحصیل در این رشته به صورت تخصصی منصرف شد و وارد رشته ی ریاضی فیزیک شد و پیانو را در کنار درس با اساتید مجرب به صورت خصوصی فرا گرفت . او دارای مدرک انیمیشن کامپیوتری از مجتمع فنی تهران میباشد و همزمان با تحصیل و کار در این رشته وارد دانشگاه سوره ی تهران شد و در رشته ی تئاتر ، گرایش ادبیات دراماتیک تحصیل کرد . همزمان با ورود به دانشگاه شروع به همکاری با مطبوعات شد . او با روزنامه هایی چون همشهری ، همشهری مناطق ، اعتماد ، اعتماد ملی ، شرق ، تهران امروز ، فرهیختگان و ماهنامه ی ادبی گلستانه ، مجله ی نقش آفرینان ، ماهنامه ی رودکی و سینما- چشم ( روح سرگردان موزه سینما )، ماهنامه ی سیاسی فرهنگی دنیای قلم . . . همکاری کرده است .

23 نظرات

  1. گفتی جهنم .از اولش هم میدونستم که تو جهنمی ای.اصلا جهنم مال ماهاست؛ماهایی که عشقامون شناسنامه دار نیست.چه خوب میشه تو هم اونجا باشی تا بازم برام هنر ،ادبیات وموزیک رو نبش قبر کنی.چیزایی رو که خودم با دستای خودم روش خاک ریختم اما تو با بردن من تو کهکشانت دو باره … . اصلا بهشت بدر نمی خوره پر از زنای سفید نیمه چاق که همش دارن با مردایی که سه چار تا مرغ تو گلوشون گیر کرده ور مرن .همون جهنم خودمون رو عشقست .دیگه اینکه گفتی آقای نوری که یادش همیشه زنده باد؛فقط میتونیم آرزو کنیم
    که وقتی آهنگ ایرانش رو گوش می کنیم و مو به انداممون سیخ میشه ومیدوییم میریم پای صندوق یار(برعکسش کن) تنش تو گور نلرزه.
    یاهو

  2. گفتی جهنم .از اولش هم میدونستم که تو جهنمی ای.اصلا جهنم مال ماهاست؛ماهایی که عشقامون شناسنامه دار نیست.چه خوب میشه تو هم اونجا باشی تا بازم برام هنر ،ادبیات وموزیک رو نبش قبر کنی.چیزایی رو که خودم با دستای خودم روش خاک ریختم اما تو با بردن من تو کهکشانت دو باره … . اصلا بهشت بدر نمی خوره پر از زنای سفید نیمه چاق که همش دارن با مردایی که سه چار تا مرغ تو گلوشون گیر کرده ور مرن .همون جهنم خودمون رو عشقست .دیگه اینکه گفتی آقای نوری که یادش همیشه زنده باد؛فقط میتونیم آرزو کنیم
    که وقتی آهنگ ایرانش رو گوش می کنیم و مو به انداممون سیخ میشه ومیدوییم میریم پای صندوق یار(برعکسش کن) تنش تو گور نلرزه.
    یاهو

  3. درست است. اما فقط مدتی معین و محدود را به مطالعه اختصاص بده. آن هم مطالعه ی اذهان بزرگ. کسانی که دیگر مردان تمامی دوران را پشت سر می گذارند و آواز شهرتشان همه را خاموش می سازد. حقیقتا اینها آموزنده و پالاینده اند.
    به نظر من هنر خوب است باید باشد ولی همه چیز نیست. کسانی مثل شما که زندگیشان را وقف هنر می کنند درک نمی کنم. از هنر هم فقط موسیقیش را می شناسم و ادبیات (البته هر دو را تفریحی دنبال می کنم). در مورد تئاتر و سینما و فیلم نظری ندارم. تا به حال حتی یک تئاتر و سینما هم نرفته ام. حتی فیلم هم ندیده ام. دوست دارم وبلاگت را زیر و رو کنم و فیلم های خوبی که احیانا بنابه حرفه ات معرفی می کنی را بروم ببینم.
    گفتی سلین. خیلی خوب است. خیلی دوستش دارم. همیشه "سفر به انتهای شب" و "دسته ی دلقک ها" را به دوستانم معرفی می کنم.
    به هر حال دوست دارم اگر تئاتر خوبی بود اینجا معرفی کنی اگر بلیطش گران نباشد (تا حدود سه هزار تومان) بروم ببینم.
    گفتی حرفه ی من؛ حرفه ی خاصی ندارم. فقط هرجا دانش و معرفت باشد آنجا هستم تا چیزی یاد بگیرم. اما اگر بخواهم آکادمیکی بگویم
    دانشجوی فوق لیسانس فیزیکِ گرانش، و فوق ل

  4. درست است. اما فقط مدتی معین و محدود را به مطالعه اختصاص بده. آن هم مطالعه ی اذهان بزرگ. کسانی که دیگر مردان تمامی دوران را پشت سر می گذارند و آواز شهرتشان همه را خاموش می سازد. حقیقتا اینها آموزنده و پالاینده اند.
    به نظر من هنر خوب است باید باشد ولی همه چیز نیست. کسانی مثل شما که زندگیشان را وقف هنر می کنند درک نمی کنم. از هنر هم فقط موسیقیش را می شناسم و ادبیات (البته هر دو را تفریحی دنبال می کنم). در مورد تئاتر و سینما و فیلم نظری ندارم. تا به حال حتی یک تئاتر و سینما هم نرفته ام. حتی فیلم هم ندیده ام. دوست دارم وبلاگت را زیر و رو کنم و فیلم های خوبی که احیانا بنابه حرفه ات معرفی می کنی را بروم ببینم.
    گفتی سلین. خیلی خوب است. خیلی دوستش دارم. همیشه "سفر به انتهای شب" و "دسته ی دلقک ها" را به دوستانم معرفی می کنم.
    به هر حال دوست دارم اگر تئاتر خوبی بود اینجا معرفی کنی اگر بلیطش گران نباشد (تا حدود سه هزار تومان) بروم ببینم.
    گفتی حرفه ی من؛ حرفه ی خاصی ندارم. فقط هرجا دانش و معرفت باشد آنجا هستم تا چیزی یاد بگیرم. اما اگر بخواهم آکادمیکی بگویم
    دانشجوی فوق لیسانس فیزیکِ گرانش، و فوق ل

  5. شاه کار شاه کار شاه کار……

    "دوست دارم برم گل های شهرداری رو بچینم و همه اش رو بدم به سوپوری که سیگار گوشه ی لبشه و چشماش سبزه و پشتش خمه"

    کلی کار نکرده دارم. دوست دارم مثل شعبون بی مخ یه دفعه که یه کار بد تئاتر میبینم از روی پودس ها رد شم و بلند داد بزنم و اجرا رو بزنم به هم"

    اگه اجازه بدی این نوشتت رو 3 شنه هفته بعد سر کلاس میدم سعید عقیقیِ عزیز بخونه تا نظرش رو بدونم. و فرداش 4 شنبه هم سر کلاسِ استاد کیمیایی میرم جلو میخونمش…با ذکر اسم نام نگارنده ی مطلب که جنابعالی باشی…یه نوشته ی سنگین و عمیق، ولی با لحن خودمونی و بعضا کوچه بازاری……

    مطمئنم کیمیایی عاشق این جملت میشه:  "چقدر بچه ای آدم تری!"

    اجازه هست؟؟؟

    استاد میس؛ به صالع بینی و کفِ دست خونی و رمالی و این چیزا حتی دو زار  اعتقاد نداشتم ندارم و نخواهم داشت…اما یه سوال؛ متولد چه ماهی هستی و چه روزی؟!

    یا علی مدد

  6. شاه کار شاه کار شاه کار……

    "دوست دارم برم گل های شهرداری رو بچینم و همه اش رو بدم به سوپوری که سیگار گوشه ی لبشه و چشماش سبزه و پشتش خمه"

    کلی کار نکرده دارم. دوست دارم مثل شعبون بی مخ یه دفعه که یه کار بد تئاتر میبینم از روی پودس ها رد شم و بلند داد بزنم و اجرا رو بزنم به هم"

    اگه اجازه بدی این نوشتت رو 3 شنه هفته بعد سر کلاس میدم سعید عقیقیِ عزیز بخونه تا نظرش رو بدونم. و فرداش 4 شنبه هم سر کلاسِ استاد کیمیایی میرم جلو میخونمش…با ذکر اسم نام نگارنده ی مطلب که جنابعالی باشی…یه نوشته ی سنگین و عمیق، ولی با لحن خودمونی و بعضا کوچه بازاری……

    مطمئنم کیمیایی عاشق این جملت میشه:  "چقدر بچه ای آدم تری!"

    اجازه هست؟؟؟

    استاد میس؛ به صالع بینی و کفِ دست خونی و رمالی و این چیزا حتی دو زار  اعتقاد نداشتم ندارم و نخواهم داشت…اما یه سوال؛ متولد چه ماهی هستی و چه روزی؟!

    یا علی مدد

  7. شاه کار شاه کار شاه کار……

    "مسئله اینه که دارم فکر میکنم توی زندگیم کسی هم قدر من دروغ شنیده ؟ من هالو نیستم اما قلب که وسط باشه مغز جاش توی آناتومی بدن در ناحیه زیر ستون فقراته . . عقل اون جاس و چشم هم نا بینا . . . "

    "اما خب بدم نمیاد شب پاتیل باشم با شلوار پاچه گشادم توی کوچه در حالی که همسادمون عروسی گرفته و بادا بادا کنان جشن برپا میکنه بزنم دزدگیر همه ی ماشین ها رو سر و صداشو در بیارم"

    " کلی بار روی دوشمه . برای بابابزرگم که مرده و من بغلشم کلی نامه نوشتم که وقتی رفتم اون دنیا بهش بدم"

    "دیشب عکس ها رو ریختم زمین و به بچگی هام نگاه کردم . چقدر بچه ای آدم تری"

    "وای من اگه فردا بمیرم کلی حسرت میخورم . فکر کنم میرم جهنم . نمیدونم خدا . تو میدونی . اما من دوست دارم برم زیر دریا و ببینم اگه پری دریایی وجود نداره من بشم پری دریایی که همه ی عالم و آدم دلشون بخواد منو ببینن"

  8. سلام…..

    شاهکار شاه کار شاه کار……

    "داشتم عرض میکردم شما ها چطوری میخوابید ؟ با این همه کتاب نخونده و تئاتر ندیده و ونیز نرفته چطوری میخوابید . . . ؟"

    "دوستم داره میره ونیز ، گفتم پسرجون وقتی رفتی اون جا اسم من رو به فارسی بنویس و هنگامی که در قایق نشستی و داری چشم چرانی میکنی دو دقیقه هم برای من وقت بگذار این طور که اسم من را که در کاغذ نوشتی از توی قایق بنداز توی آب و ازش برایم عکس بگیر"

    "دنیا وارونه است . دنیا از یه مرد شور و هیجانی مرد توی خونه میسازه . مردی که پارس کنه و ارباب داشته باشه . دنیا مرد عیاش من رو تبدیل به مرد موشی کرد"

    "راستی چرا هیچ کدومتون نگفتید خدا استاد محمد نوری رو رحمت کنه ؟ اصلا برای کی اهمیت داره؟"

    "امروز به محض رسیدن به آشیانه ام بالای درخت کاج ، نشستم به پیاده کردن مصاحبه و کلی تلفن رو جواب ندادم"

  9. سلام میس عزیزم.قلب
    من نمی تونم آهنگارو گوش کنمگریه
    حالم اصلا خوش نیست فکر می کنم حاله یکیو که عاشقم شده بود با جوابای منطقیم گرفتم البته بیشتر حال خودم گرفتست فهمیدم من آفریده شدم دوست بدارم ونه دوست داشته بشم تا احساس می کنم کسی داره بهم وابسته می شه ودوستم داره می ترسم وپاپس می کشم شایدم چون عاشقش نیستم اینطوریه به هر حال دیگه دوست ندارم کسی دوستم داشته باشه می ترسم دل بشکنم ناراحتگریهاینم برا شماماچ

  10. میس جان جان هر کسی که دوست داری اسم آهنگها رو بنویس! 🙂
    این وبلاگ یه شهر فرنگه که راویش ما رو جادو میکنه و میبره به دنیای پر شور و پر شعورش، ما هم باهاش همسفر میشیم  وبلاگش هزار شهرِ و هزار فرهنگ، مثه هزار و یک شبه و داستانهای شهرزاد، شهرزاد غمگین دنیای مجازی ما میس شانزه لیزه!
    مردی که موش شد (محمد علی کشاورز) آخ میس تو چه فیلمایی یادته
    آخ محمد نوری امسال هم دست از هنرمندا بر نداشته! اسمش که میاد همه یاد جان مریم می افتن اما من بر عکس یاد آهنگ کهکشان عشق می افتم و سریال فروشگاه! یادته؟:
    دیدمت، آهسته پرسیدمت، خواندمت، بر دیده افشاندمت…
    سلام میس عزیز خوبی؟گل

  11. هر روز که می ایم یکی از کار های همیشگیم اینکه بلاگتو چک کنم تا اگر جدید نوشتی بخونم.سردرگمی کلمه ها و نوشته هات مثل قبل خودمه که ذهنم خیلی در گیر بود البته هر چند که هنوز هم این ذهن من خالی از سکنه نشده.ولی جالبه پر از انرژی هایی که نشون از بودن می ده منم از پیری و پوکیه استخون می ترسم
    منم مثل خودت کلی کار های نکرده دارم کلی کتاب نخونده کلی فیلم نخونده

  12. الکترون را دوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووست دارم وقتی تو سطح انرژی پایه است…..خیلی عالیه…خیلی بهتر از خنثی بودن….خیلی

  13. فراخوان نخستين دوره ي "جايزه ادبي چراغ مطالعه"
    مسابفه سراسري داستان كوتاه
    از امروز هر کس که فکر می کند پیشنهادی تازه، هر چند کوچک در ادبیات دارد به جشن كوچك ما بپيوندد و یکی از داستان کوتاه منتشر نشده اش را حداكثر تا 31 ام شهریورماه 89 به نشاني:
    شيراز – صندوق پستي 19- 718773 بفرستد.
    و يا با فایل word به يكي از رایانامه های زير ارسال نمايد:

    [email protected]

    [email protected]
    [email protected]
    و براي اطلاعات بيشتر به وب سايت http://www.relamp.ir  مراجعه نماييد.
    با دوستي:
    ابوذر قاسميان(دبير نخستين دوره جايزه ي ادبي چراغ مطالعه)

  14. درووووودددددددددددددددددددد بر میس عزیزم…..
    آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآخی خوب چرا گفت سرت کن….نه بابا کیف داشت به خدا…همون که منتظر باشی تا یکی بیاد بگه و فک نکنم کسی میگفت ها….

    واسه محمد نوری….ااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا این همه آدم ازش گفتن دیگه چرا میگید کسی نگفته…..خدا بیامرزتش که میامرزد نیاز به گفته ی ما البته نداره اون آدم…..
    دیگه اینکه….آخی…بندازه تو آب و عکس بگیره عالی بووووود….
    دیگه این که این همه آهنگ میذارید تو متن خیلی خاص کرده به خدا پستاتونو ……علنا استفاده ی مفید از ای دی اس ال….آفرین…آدم حس میکنه کاراتونو کلا…وقتی مشعلتو دود میکنی….وقتی ای دی اس  ال داری…وقتی شاد میشی….عم زده میشی….اووووووووووووووووووووووووف میس خیلی شور دارید نمیگم خوب یا بد نه فقط بوی یک الکترون میدین که بین دو سطح انرژی ایه و پایدار نیست…اوهوم؟درسته؟

    بوسه….بدرووووود

  15. بي جنبه ! اي دي اس ال داري كه داري !‌چرا ما رو نفله مي كني ؟! تا بخوام اين همه آهنگو گوش كنم و حست رو بگيرم واسه مطلب ، ميشه سر جمع به عبارت شيش ساعت ! اي بابا

  16. درخواست برای آمدن به وبی که لینکتون کرده جا موند

  17. سلام
    کلمه به کلمه حرفاتو با درد خوندم
    چقدر درد داره

  18. خیلی وقت پیش اتفاقی اینجا آمدم و برات کامت هم گذاشتم. زیاد اهل خواندن وبلاگ های غیر علمی نیستم. داشتم فایلهایم را مرتب می کردم اتفاقی آدرست را دیدم  و مطلب آخرت را هم خواندم.
    چندتا سوال دارم:
    گفتی چقدر کتاب های نخوانده دارم. خب. حالا فکر کن سه هزار رمان و هزار کتاب شعر دیگر هم خواندی. ده هزار تا تئاتر دیگر هم رفتی. اصلا تمام کتاب ها ی دنیا را خواندی.
    چه اتفاقی می افتد؟!
    داستان نویس هم هستی؟ فکر کن n تا رمان هم چاپ کردی و به شهرت جهانی رسیدی. خب؟!
    بی احترامی نمی خواهم بکنم ولی فکر می کنم شما اسنوب هستید.
    این همه شتاب زننده و عجله برای چه؟

  19. هیچکدوم از لینکها برام باز نشد

  20. همين كه روسري ات را مچاله كن بتكان……….دوست ناديده ات نمي خواسته بهت چيزي بگويد…دوست داشته همانطور تماشايت كند… براي همين ده دقيقه اي زل زده به وزوزي موهايت و دم نزده…دوست ناديده ات مي خواسته خيلي چيزها بگويد اما در سكوت پيغامي است كه در هياهو نيست….

  21. سوال:
    بذاریم عشق به زندگیمون حکمرانی کنه یا زندگی به عشقمون ؟
    جواب:
    ببخشید من چندوقته فرق بین خوب و بد رو نمی فهمم..!

  22. عزیزم

    من بهت دروغ نگفتم و نمی خوام بگم. بیشتر این حس ها رو درک می کنم و نوعی همذات پنداری دارم….شاید بگی توهمه…اما خوب حس منه

  23. وای چه عکس توپی گذاشتی دقیقا اد متنته . کوله باریه . راست میگی . حسرت . تو آدم رو به فرک میندازی میس جان . خودت خوبی ؟واقعا هم اوریانایی . چقدر بده که از همه این کارا ژولی گیرت نمیاد . عاشق اصطلاحاتتم  علامت سرخ ژوستینیشخنددوستت دارم .