چه کسی نمیخواهد گلشیفته فراهانی باشد ؟

میس شانزه لیزه خواب بود .

(این)(دانلود کنید و با دقت به زیر و بم صدا گوش دهید ) را گذاشت تا بشنود .

بیدار شدن ، ضرورت دردناک روزمرگی ، مواجه شدن با دنیای روبه رو که باید یه جوراهایی بشی باهاش رو در رو . بیدار شدن ، ضرورت دردناک جنگیدن علیه همه ی چیزهایی که به تو هجوم میاورند ، مثل آفتاب ، نور که پیروزمندانه خودش را به رخ تو میزند .   میس شانزه لیزه چشم بندش را از روی چشم هایش برداشت و انداخت گوشه ای . چشم بند افتاد توی لیوان نیمه پری که نسکافه تویش خواب بود و تنس سرد بود مثل مجسمه ای وسط میدان سرخ محوم به ایستادن است . میس شانزه لیزه عینک دودی اش را به چشم زد . رب دو شامبر قرمزش را پوشید و برای خودش یه لیوان آب ریخت و رفت توی بالکن کوچک اتاق زیر شیروانی اش . صدای جیغ به قدری بلند بود که میس متحیر به اطرافش نگاه کرد . از هر طرف صدای جیغ و داد و فریاد و درد میامد . میس دید برگ ها زیر تازیانه ی شعاع آفتاب سوخته اند . درجا خشک شده اند و از ریشه ، از تن درخت ، جدا شده و ناخواسته پرت میشوند روی زمین . نمیخواستند زیر پای مردم له شوند و ماشین ها رویشان را گلی کنند و رفتگران توی کیسه زباله بگذرانندشان . جیغ میکشیدند . باد سردی وزید . میس برای خودش صندلی آورد و نشست روی آن و نسکافه ی داغش را با یک تکه ی کوچ بسکوئیت جوانه گندم که رویش کرم بادام زمینی زده بود خورد . پاییز اومد ها . . . سال به نیمه رسید . انگار همین دیروز بود که حرف بابانوئل و عمو نوروز رو زدیم . . . انگار همین دیروز بود که خبر فوت استاد کرم رضایی رو توی جزیره در کهکشان زدیم . .  . انگار همین دیروز بود که این همه تئاتر دیدیم . انگار همین دیروز بود که عاشق شدیم . میس شانزه لیزه یادش افتاد که چقدر برگ لای ورق های خواجه حافظ شیرازی گذاشته و همه را معطر کرده تا به معشوقش بدهد . آن چه نصیبش شده بود چشمانی بود که غرور را به زحمت در خودش حفظ میکرد و دستانی که از فرط لاغری به مانند چنگالی هوا را میشکافتند . سیگارش را روشن کرد . دید همه ی سهم او از زندگی یک چیز است . یک جزیره در کهکشان . همه ی سهم او در زندگی خیال هایی بود که اگر میبافتی شان میتوانستی برای کره ی زمین شالگردن ببافی . . . انگار همین دیروز بود که فارغ التحصیل شد . کتابش در آمد . مصاحبه اش چاپ شد . فریماه را دید . کارامل را دید . این همه را از دست داد . انگار همین دیروز بود که آقای شاعر با او توی کوچه ها پرسه میزد و توی گوشش چیزهایی میگفت که میس از خنده اشک از چشم هایش میزد بیرون و سوز را حس میکرد . انگار همین دیروز بود که شکار روباه را دیده بود و با کلی اسفند دود کردن و قربانی کردن های جزیره ای پای عکس های رضا موسوی آن ها را رونما کرده بود . انگار همین دیروز بود که رضا موسوی را دیده بود . سیگارش ته کشید و از میان انگشتانش روی زمین افتاد . دختر همسایه رو به رویی پاراوانی قدیمی توی بالکن گذاشته بود . داشت جمعش میکرد . نگاه شمایل میس کرد . باد رب دوشامبرش را زده بود کنار و عینک آفتابی روی چشم هایش بود . خواب چرخی در گیجگاهش زد و پلک هایش هم رفت . دختر با دوست پسر رویایی اش پشت آن پاویون داشتند کیک میخوردند . مرد کیک۴٠ سالگی اش را فوت کرد و دختر بادکنک قرمزی فرستاد هوا . میس شانزه لیزه دیگر منتظر هیچ کسی نبود که بیاید . . . منتظر همان بود که مثل هیچ کس نیست  و خود هیچ کس است . دید از همه ی تاریخ زندگی اش دلی دارد که رسوا شده . غرق تمنا شده . دید هنوز شب ها با عروسکش میخوابد و بیدار میشود .

یادش آمد در یکی از روزهای شوم و تهاجم فرهنگی ولنتاینی مادربزرگش برای او خرس بزرگ قلبی را هدیه داد که میس منتظرش نبود . میس هیچ وقت به همچین روزهایی دل خوش نکرده بود . شهریور رو به اتمام است . پاییز بد جوری میوزد توی دل هامان . میس چشم هایش هم رفت و فنجان از روی میز افتاد روی زمین و نسکافه خلاف جهت جاذبه ی زمین رفت رو به هوا . پاییز برای میس شانزه لیزه سمبل (عشق ،زایش ، مرگ، تولد،‌زندگی) ست . همه ی تضادها در پاییز برایش جمع است . پس پاییز فصل زندگی است . میس از چرتی که زد بیدار شد . خودش را جمع و جور کرد و رفت توی اتاق زیر شیروانی اش . از زیر در برایش صفحه ی جدید آهنگ شهزاده ی قصه من( میتوانید روی های لایت کلیک کنید ) ابتدا طبق لینک های اشتباه فکر میکردم صدای گلشیفته فراهانی است که بعد فهمیدم  متعلق به خانم راز است و متعجبم که گلشیفته جان حتی در شایعه هایی که برایش میسازند هم خوش شانس است )، اجرای اول این ترانه برای عهدیه  در فیلم دالاهو بود که فروزان هم همراهی اش میکرد و بعد هم توسط شهاب حسینی خوانده نشد (تکذیب شد ) . (شهاب عزیز باز هم تبریک بابت جایزه ی خانه ی سینما . . . چقدر لاغر شدی جان من ؟ )میس آهنگ را گوش داد . با ترانه ی اولی که در این پست گذاشته بود سبک سنگینی کرد و پیش خودش گفت : ” گلشیفته فراهانی فارغ از استعدادهایی که دارد در هر فیلمی – بیان – بسیار بدی دارد که در این آهنگ مشاهده نمیشود ” بعد به مزایای گلشیفته بودن فکر کرد . . . با وجود اینکه میتوانی از خاندان فراهانی باشی و ورودت به سینما با داریوش مهرجویی باشد باید خیلی خوش شانس باشی . شاید چون خوشگلی . شاید چون در ژن تو چیزی هست که در دیگران نیست ، شاید چون تو دیده تر شدی رفتی روی صحنه ولی خوشگل تر از گلی ها را هم دیده ام که پشت دار قالی نشسته اند و از آسم مرده اند . موسیقی بلدی خوب ما هم بلدیم . . . اما نمیدانم چرا تو به نظر میرسد که یک جوری فخر میفروشی . شوهر میکنی . . . خیلی زود . . . خب کم پیش میاید شوهری مثل تو در دنیا باشد که زن ایرانی اش را این قدر رها بگذارد و خب تو خوش شانسی . خوانندگی میکنی با دیکاپریو فیلم بازی میکنی . بدون داشتن مسائل مادی مدت ها در فرانسه و … سیر و سیاحت میکنی . . . سنتوری بازی میکنی . بهرام رادان روی آنتن پخش زنده اعلام میکند که چقدر دوستت دارد و تو را (گلی) خطاب میکند . حالا هم که خواننده شده ای . . . کاش آن دختر قالی باف هم که آسم گرفت و مرد و از تو زیبا تر بود و هنر را بیشتر میشناخت امکاناتی داشت که فقط تو داشتی . آن وقت حتما خیلی وقت پیش از این ها هالیوود و سینمای مستقل و ژو لیت بینوش ها را توی جیبش گذاشته بود . میس شانزه لیزه تلفن را برداشت و زنگ زد به روزنامه و گفت : ” تیتر بزنید (( چه کسی نمیخواهد گلشیفته فراهانی باشد ؟ ))

پاییز خوش آمدی

درباره ساناز سید اصفهانی

متولد 14 . 9 . 1360 در تهران ، از سن پنج سالگی وارد هنرستان عالی موسیقی شد و بعد به مدرسه ی هنر و ادبیات ِ صدا و سیما رفت . ساز تخصصی او پیانو بود که به صلاحدید خانواده از ادامه ی تحصیل در این رشته به صورت تخصصی منصرف شد و وارد رشته ی ریاضی فیزیک شد و پیانو را در کنار درس با اساتید مجرب به صورت خصوصی فرا گرفت . او دارای مدرک انیمیشن کامپیوتری از مجتمع فنی تهران میباشد و همزمان با تحصیل و کار در این رشته وارد دانشگاه سوره ی تهران شد و در رشته ی تئاتر ، گرایش ادبیات دراماتیک تحصیل کرد . همزمان با ورود به دانشگاه شروع به همکاری با مطبوعات شد . او با روزنامه هایی چون همشهری ، همشهری مناطق ، اعتماد ، اعتماد ملی ، شرق ، تهران امروز ، فرهیختگان و ماهنامه ی ادبی گلستانه ، مجله ی نقش آفرینان ، ماهنامه ی رودکی و سینما- چشم ( روح سرگردان موزه سینما )، ماهنامه ی سیاسی فرهنگی دنیای قلم . . . همکاری کرده است .

36 نظرات

  1. با سلام دوست گرامی می خواهم بگویم این خانم گلشیفته فراهانی انقدر بدبخت است که این یک میمون وارد گود شد ونابود شد کسی که بدنش نمایان شود ودر انظار عموم قرار بده آدم موافقی است خاک عالم بر سر اینجور پدر مادری که اینجور فرزندی تربیت کرده است.به به جامعه تحویل داده است .والسلام علیکم.

  2. پیش از هر چیز همون روزی که این قطعه آهنگ مرضیه رو گذاشته بودی گرفتم و گوش دادم و دلم شیدا شد و ریپلای مدیا پلیر رو آن کردم و نمدونم که چند ده ها بار پشت سر هم گوش دادم و به واقع دیدم که شیدا شد دلم.همچنین رسوا بود و هست و خواهد بود.
    چقدر همه پاییز عشقه،زیر بارون رفتنش،خیس شدنش،دم نزدنش،زیر بارون راه میرم و نیش خندی روانه بزدلانی میکنم که بارون رو هنوز نفهمیدند،هنوز نفهمیدند که وقتی بارون میاد باید سقف رو فراموش کرد،باید چتر رو انداخت دور،والا به خدا،کی میخوان که سرما نخورن یه بار تو پاییز،مگه میشه تو پاییز عطسه نکرد و نلرزید؟اصلا حاش به همینه که ییهو داری میریو خیس میشی،کی آسمون،تو چه فصلی یه همچین سورپرایزی برا آدم داره؟!به خدا که پاییز خیلی فصله.
    چقدر زود میگذره،انگار همین دیروز بود که دوستم زنگ زد و گفت بریم شکار روباه و من گفتم که کار دارم،نمیایم و اونها هم نرفتن،و چقدر سوزش داره شکار روباه رو ندیدن،دل رو آب کن،والا به خدا.کاش کارم نبود و میرفتم،بمیره این زمان که چنین کاری کرد با دلم.
    گلشیفته امکانات داشت،شاید همین دو تا پسری که چند روز پیش نزدیک ونک داشتن گیتار و هارمونیکا میزدن و روح رو آروم میکردن ا

  3. سلامی دوباره
    خیلی جالب شد. من منتظر بودم شما همین جملات رو بگید و بحث رو به اینجا برسونید که اخلاق و هنر دو موضوع جدا و نسبی هستند. همینطور زندگی خصوصی افراد هم باید بعنوان یک مغوله مجزا از زندگی و کارنامه هنریش مورد بررسی قرار بگیره (اگر قرار باشه بررسی بشه !!)
    نکته مهم و ظریف این بحث اینه که ما اجازه نداریم زندگی خصوصی افراد رو ملاک تعیین توانایی های هنریش بدونیم. اینم مهمه که  بدونیم همراه هر هنرمندی سایه ای از زندگی خصوصیش حرکت میکنه شاید بگیم آینه بهتر باشه. اون چیزی که نکته مهم بود اینه که ما معمولا برعکس نگاه میکنیم و برعکس رفتار میکنیم. اول به آینه نگاه میکنیم بعد به هنر فرد !! از همه بدتر اینکه بعضی ها تلاش میکنند تا تصویر خودشون رو مثل تصوویری که در آینه هنرمند دیدند در بیارند به امید اینکه هنرمند بشند !! این بدترین نوع تقلید هست.
    اگر زندگی خصوصی هنرمند رو جدا ببینیم اون موقع میبینیم که همه بشدت برامون عزیز میشند. مثلا من همه نویسندگان کشورم رو دوست دارم چه صادق هدایت باشه چه ایرج میرزا باشه با اون دیوان اشعارش و چه حافظ و سعدی.
    فکر را باید شست
    جور دیگر باید دید/ چرا میگویند اسب حیوان نجیبیست/

  4. قلب واییی میس دوست داشتنی تقریبا تمامروز بارها و بارهامیخونمت و با توام.

  5. جالب بود. واقعا فکر می کردم گلشیفته خوندتش

  6. سلام رییس…سیامک صفری به فیلم "بانوی شهر ما" ی عالی جناب استاد ابرهیم حاتمی کیا پیوست…..

    http://www.mehrnews.com/fa/newsdetail.aspx?NewsID=1154822

    یا علی مدد

  7. وبلاگتون حرف نداره فوق العاده بود. میسی از تهران

  8. مصاحبه مجله پردیس با فریماه فرجامی کار شما بود ؟

  9. سلام میس جان…….بازی گلشیفته رو دوست دارم  از نظر من شاید یک جاهایی خوب بازی نکرده باشه و خیلی مصنوعی و اغراق آمیز  جلوی دوربین رفته،بهر حال آدمی بوده که شانس بروز استعداد هاشو داشته ،شرایطی براش فراهم شده که تونست خودشو نشون بده و یکی هم مثل دختر قالیباف…..یکی هم مثل من که مجبور شده برای شهریه کلاس موسیقی اش هر چی طلا داشت بفروشه و آخرشم هیچی، کلاستو به خاطر پول ول کنی و بعد همه بهت بگن که بی استعداد بودی که ول کردی  ……توی پول و رفاه از آدما به زور هنر و استعداد در میارن هر چند که مصنوعی باشه،  به هر حال دنیای ما دنیای کشف استعداد نیست دنیای ساختن استعداده…….گل

  10. میس بزرگوار هستم . غالباَ خواننده و شاید گاه نویسنده . ولی هستم و می خوانم شما را.
    شاد زی

  11. نه دیگه ! نشد ! چرا فحش میدی ؟ با دقت خوندم عزیز ! خنده منظورم از "گیر" ، گیر شانزه لیزه ای بود ! ظریف این کارو میکنی ! چشمک

  12. باحال بود! سر صبحی کلی عصبانی بودم اما جادوی این عکس منو گرفت!

  13. منظورت از همه من كه نيستم؟
    من از اون همه كه گفتي نيستما.
    من عاشق تئاترم!
    ميميرم واسش!
    همه تلاشم براى نزديك شدن به تئاتر.

  14. وقتی من کامنت گذاشتم هنوز مطلبت اصلاح نشده بود . اگه هر مرضی داشته باشم دچار این یکی نیستم . اینو بدون که حالم گرفته شد انتظار نداشتم تو چنین اشتباهی کرده باشی، حالا حال کردن و مست شدن و حال گیری از تو پیش کش .

  15. امروز مهمونی خداحافظی بود توی خونه دکتر…. ناهار و من درست کردم و میز و دکتر چید….. بعدش کلی شمع روشن کردم و کلی زر زدم  که اشکم سرازیر نشه روی گونه هام..بعد یادم اومد که باید وبلاگ تو رو باز کنم و آهنگها رو بشنوم … با دکتر کلی  شنیدیم و خوندیم و رفتیم توی بهت…. دکتر کلی ازم عکس گرفته که گفت تا این آهنگها رو براش نفرستم عکسها رو نمی فرسته…. دیدی آخر کار دست من دادی؟ حالا باید بشینم و این آهنگ ها رو بریزم روی سی دی و توی دیار غربت کارم بشه تکثیر غیرقانونی آهنگ……………..تو دیگه چه کارهایی دست آدم می دی؟…میس خدا من و بکشه که کامنتهام باعث اشک ریختن تو بشه…. گفته بودم بهت که یه جوری می شناسمت که هیشکی نمی شناسه… من اما هنوز همونم..همون که اژدهای درونش رو کسی نشناخته………………اشک نریز عزیز دلم….

  16. با سلام دوست گرامی می خواهم بگویم این خانم گلشیفته فراهانی انقدر بدبخت است که این یک میمون وارد گود شد ونابود شد کسی که بدنش نمایان شود ودر انظار عموم قرار بده آدم موافقی است خاک عالم بر سر اینجور پدر مادری که اینجور فرزندی تربیت کرده است.به به جامعه تحویل داده است .والسلام علیکم.

  17. پیش از هر چیز همون روزی که این قطعه آهنگ مرضیه رو گذاشته بودی گرفتم و گوش دادم و دلم شیدا شد و ریپلای مدیا پلیر رو آن کردم و نمدونم که چند ده ها بار پشت سر هم گوش دادم و به واقع دیدم که شیدا شد دلم.همچنین رسوا بود و هست و خواهد بود.
    چقدر همه پاییز عشقه،زیر بارون رفتنش،خیس شدنش،دم نزدنش،زیر بارون راه میرم و نیش خندی روانه بزدلانی میکنم که بارون رو هنوز نفهمیدند،هنوز نفهمیدند که وقتی بارون میاد باید سقف رو فراموش کرد،باید چتر رو انداخت دور،والا به خدا،کی میخوان که سرما نخورن یه بار تو پاییز،مگه میشه تو پاییز عطسه نکرد و نلرزید؟اصلا حاش به همینه که ییهو داری میریو خیس میشی،کی آسمون،تو چه فصلی یه همچین سورپرایزی برا آدم داره؟!به خدا که پاییز خیلی فصله.
    چقدر زود میگذره،انگار همین دیروز بود که دوستم زنگ زد و گفت بریم شکار روباه و من گفتم که کار دارم،نمیایم و اونها هم نرفتن،و چقدر سوزش داره شکار روباه رو ندیدن،دل رو آب کن،والا به خدا.کاش کارم نبود و میرفتم،بمیره این زمان که چنین کاری کرد با دلم.
    گلشیفته امکانات داشت،شاید همین دو تا پسری که چند روز پیش نزدیک ونک داشتن گیتار و هارمونیکا میزدن و روح رو آروم میکردن ا

  18. سلامی دوباره
    خیلی جالب شد. من منتظر بودم شما همین جملات رو بگید و بحث رو به اینجا برسونید که اخلاق و هنر دو موضوع جدا و نسبی هستند. همینطور زندگی خصوصی افراد هم باید بعنوان یک مغوله مجزا از زندگی و کارنامه هنریش مورد بررسی قرار بگیره (اگر قرار باشه بررسی بشه !!)
    نکته مهم و ظریف این بحث اینه که ما اجازه نداریم زندگی خصوصی افراد رو ملاک تعیین توانایی های هنریش بدونیم. اینم مهمه که  بدونیم همراه هر هنرمندی سایه ای از زندگی خصوصیش حرکت میکنه شاید بگیم آینه بهتر باشه. اون چیزی که نکته مهم بود اینه که ما معمولا برعکس نگاه میکنیم و برعکس رفتار میکنیم. اول به آینه نگاه میکنیم بعد به هنر فرد !! از همه بدتر اینکه بعضی ها تلاش میکنند تا تصویر خودشون رو مثل تصوویری که در آینه هنرمند دیدند در بیارند به امید اینکه هنرمند بشند !! این بدترین نوع تقلید هست.
    اگر زندگی خصوصی هنرمند رو جدا ببینیم اون موقع میبینیم که همه بشدت برامون عزیز میشند. مثلا من همه نویسندگان کشورم رو دوست دارم چه صادق هدایت باشه چه ایرج میرزا باشه با اون دیوان اشعارش و چه حافظ و سعدی.
    فکر را باید شست
    جور دیگر باید دید/ چرا میگویند اسب حیوان نجیبیست/

  19. قلب واییی میس دوست داشتنی تقریبا تمامروز بارها و بارهامیخونمت و با توام.

  20. جالب بود. واقعا فکر می کردم گلشیفته خوندتش

  21. سلام رییس…سیامک صفری به فیلم "بانوی شهر ما" ی عالی جناب استاد ابرهیم حاتمی کیا پیوست…..

    http://www.mehrnews.com/fa/newsdetail.aspx?NewsID=1154822

    یا علی مدد

  22. وبلاگتون حرف نداره فوق العاده بود. میسی از تهران

  23. مصاحبه مجله پردیس با فریماه فرجامی کار شما بود ؟

  24. سلام میس جان…….بازی گلشیفته رو دوست دارم  از نظر من شاید یک جاهایی خوب بازی نکرده باشه و خیلی مصنوعی و اغراق آمیز  جلوی دوربین رفته،بهر حال آدمی بوده که شانس بروز استعداد هاشو داشته ،شرایطی براش فراهم شده که تونست خودشو نشون بده و یکی هم مثل دختر قالیباف…..یکی هم مثل من که مجبور شده برای شهریه کلاس موسیقی اش هر چی طلا داشت بفروشه و آخرشم هیچی، کلاستو به خاطر پول ول کنی و بعد همه بهت بگن که بی استعداد بودی که ول کردی  ……توی پول و رفاه از آدما به زور هنر و استعداد در میارن هر چند که مصنوعی باشه،  به هر حال دنیای ما دنیای کشف استعداد نیست دنیای ساختن استعداده…….گل

  25. میس بزرگوار هستم . غالباَ خواننده و شاید گاه نویسنده . ولی هستم و می خوانم شما را.
    شاد زی

  26. نه دیگه ! نشد ! چرا فحش میدی ؟ با دقت خوندم عزیز ! خنده منظورم از "گیر" ، گیر شانزه لیزه ای بود ! ظریف این کارو میکنی ! چشمک

  27. باحال بود! سر صبحی کلی عصبانی بودم اما جادوی این عکس منو گرفت!

  28. سلامی دوباره
    توی سایت خبری بودم که موضوعی عجیببعنوان خبر درج شده بود:
    معیار زیبایی در ایران و جهان.!! که بی مناسبت با موضوع بحث شما نیست. امید که مقبول افتد.
    http://www.asriran.com/fa/news/136825/
    معيارهاي-زيبايي-در-ایران-و-مقایسه-با-کشورهای-دیگر

  29. عزیز دل برادر
    چرا فکر میکنید هنر با نجابت فرق دارد؟
    شما می تونید در همه رشته ها فعال باشید بدون اینکه به شخصیت و شیوه ظاهر شدنتان در محیط لطمه بزنید . اینکه فراهانی در هر کدام از زمینه های هنری موفق بوده یا نه یک مطلبی است ولی اینکه  به صرف فراهانی بودنی سی دی هاش فروش بره (هر طور که خونده باشه مهم نباشه) چیز دیگریست. به نظر من اول اخلاق مهمه بعد هنر.
    هیچگاه اخلاق را نباید فدای چیز دیگری کرد. والا من خودم هم عاشق تئاترم و هم سینما را دوست ارم و هم موسیقی را. ولی هیچکدام دلیلی برای زیرژا گذاشتن اصول اخلاقی ای که ما به اون پای بند هستیم نمی شود. (هر طور که میخواد با دوست جونش باشه . اصلا صد تا دوست جون هم داشته باشه ولی وقتی قرار بعنوان الگو برای جوانها مطرح باشه بایستی به شیوه ای مناسب در جامعه بویژه جامعه هنری وارد بشه. مشکل این نیست که دست من یا بدنم حین بازی به کسی برخورد کنه یا نه مسئله فرا تر از این حرفاست) ((شاید هم حق با شما باشه !!!!!!!!!!!!!!))

  30. منظورت از همه من كه نيستم؟
    من از اون همه كه گفتي نيستما.
    من عاشق تئاترم!
    ميميرم واسش!
    همه تلاشم براى نزديك شدن به تئاتر.

  31. دوستت دارم میس و دارم معتاد به خوندنت میشم.ماچقلب

  32. وقتی من کامنت گذاشتم هنوز مطلبت اصلاح نشده بود . اگه هر مرضی داشته باشم دچار این یکی نیستم . اینو بدون که حالم گرفته شد انتظار نداشتم تو چنین اشتباهی کرده باشی، حالا حال کردن و مست شدن و حال گیری از تو پیش کش .

  33. سلام میس جان ! پست پرباری بود ها ! اون از صبح و بیداری و این هم گیر دادن به قالی باف و … دلت پر بود انگار ! خنده
    بگدریم .
    آخه چرا ما همه انقدر عاشق پاییزیم ؟ هان ؟

  34. امروز مهمونی خداحافظی بود توی خونه دکتر…. ناهار و من درست کردم و میز و دکتر چید….. بعدش کلی شمع روشن کردم و کلی زر زدم  که اشکم سرازیر نشه روی گونه هام..بعد یادم اومد که باید وبلاگ تو رو باز کنم و آهنگها رو بشنوم … با دکتر کلی  شنیدیم و خوندیم و رفتیم توی بهت…. دکتر کلی ازم عکس گرفته که گفت تا این آهنگها رو براش نفرستم عکسها رو نمی فرسته…. دیدی آخر کار دست من دادی؟ حالا باید بشینم و این آهنگ ها رو بریزم روی سی دی و توی دیار غربت کارم بشه تکثیر غیرقانونی آهنگ……………..تو دیگه چه کارهایی دست آدم می دی؟…میس خدا من و بکشه که کامنتهام باعث اشک ریختن تو بشه…. گفته بودم بهت که یه جوری می شناسمت که هیشکی نمی شناسه… من اما هنوز همونم..همون که اژدهای درونش رو کسی نشناخته………………اشک نریز عزیز دلم….